1 - کار کو دَاَندازَه، که از دست و پای نَندازَه: (کار را با قاعده انجام بده، تا از دست و پا نیفتی). 2- ازره روزی از سنگ پیدا مونه: هزاره روزی خود را از سنگ پیدا میکند (حکایت از سخت کوشی هزارهها). 3- تنگ آمد، دَ جنگ آمد: چون عرصه بر او تنگ شد (کارد به استخوان رسید)، ناگزیر کمر به جنگ بست. 4- کم بخور نوکر بیگیر: (توصیه
به بزرگ منشی می کند.حتی اگر قدرت و توانایی کافی نداری از خرج خودت کم کن
و نوکری برایت استخدام کن تا شخصیت است پیش دیگران بالا برود)
5- بوز د پای خو اوزویه،میش د پای خو:(هرکس
سرنوشت مخصوص خود به خود را دارد.عاقبت کار هرکس جداست.کس بار گناه دیگر
را نمی کشد.مثل از صحنه آویزان بو.دن لاشه های احشام در سلاخ خانه ها اخذ
شده است)