ادبیات اینترنتی
دیگر بر کسی پوشیده نیست که در حال حاضر همهی بار ادبیات بر دوش کاغذ گذاشته نشده است و در این میان اینترنت، سهمی را هم از آن خود کرده است. ما بنا بر سبک و سیاقی دیر پا عادت کردهایم که به ادبیات "غیر از مقولهی شفاهی آن " به چشم کلمههای نوشتهشدهبرکاغذ نگاه کنیم، ادبیات را تا به حال در قالب کلاسیک آن یعنی کتاب شناختهایم و با آن انس گرفتهایم . گمان میکنیم ماندگاری نوشتهها و کلمهها بر روی کاغذ محتملتر و ماندگارتر است، در حالی که اکنون و در عصر حاضر به دلیل آسانشدن ارتباطات، ادبیات اینترنتی میتواند بسیار آسانتر، زودتر و سریعتر به دست مخاطبان خود برسد.
بهویژه که اکنون ادبیات کاغذی ما در وضعیتی به سر می برد که از هر ۱۰۰۰ نسخهی کتاب داستان و یا شعری که چاپ میشود (باز داستان وضعش از شعر بهتر است ) ۱۰۰ شمارهی آن بیشتر به فروش نمیرسد و بقیه یا تحویل نویسنده داده میشود که خودش یک فکری به حال آنها بکند و یا این که آنقدر در انبارهای ناشران و پخشیها و ...میماند تا روزی که تمام شوند، که آن روز هیچگاه چندان نزدیک هم نبوده است. دنباله . . .
رابطهی زندگینامه و داستان
وقتی دبیر بخش اندیشهی نشریه ی آدمبرفیها موضوع این شماره را که توضیح و زندگی نامهی یکی از اندیشمندان بود را به من گفت، چند روزی درگیر این قضیه بودم که چه شخصی را انتخاب کنم؟! از ایران سروش، فردید و منزوی و از خارجیها راولز و هیوم در ذهنم بودند، ولی سرانجام به این نتیجه رسیدم، بهجای آنکه بخواهم در مورد یک اندیشمند یا ادیب مطلبی بنویسم، موضوع را از زاویهی دید دیگری نگاه کنم. پرسشهایی برایم مطرح شدند. ازجمله آنکه رابطهی داستان و بهطور کلی ادبیات با زندگینامه و بهطور کلی تاریخ چیست؟ شرح حال و زندگینامهنویسی صرف، چه سود و زیانهایی دارد؟ چرا در ایران ما فقط به اینگونه نوشتهها بسنده میکنیم؟! دنباله . . .
آشنایی با مولفههای ادبیات داستانی پستمدرن
داستان پست مدرن چیست؟ چهگونه بدانیم یک داستان پست مدرن است؟ ویژگیهای یک داستان پست مدرن چیست؟ تفاوت ادبیات کلاسیک و مدرن با پست مدرن چیست؟ این پرسشها که ذهن مخاطبان داستان و حتا نویسندگان آن را به خود معطوف میکند، از جمله پرسشهایی است که منابع بسیار محدودی در زمینهی آنها وجود دارد و همین اندک منابع هم پراکنده و غیرمنسجم به آنها پرداختهاند. دنباله . . .
کتککاری استتیك
(دربارهی نقد ادبی)
یك آدم شیرحلالخوردهای روزی گفت، نقد ادبی ترقیخواه باعث تولد، شكوفایی و پیشرفت ادبیات مردمی میشود و انتقاد ادبی را به طنز "كتككاری استتیك" نام گذاشت. ویكتور هوگو ، خالق رمان بینوایان می نویسد: نقد، وجدان هنر است. و در مطبوعات ما سالهاست كه میپرسند: چرا ادبیات ایرانی جهانی نمی شود؟ چرا نوبل ادبی را به ما نمی دهند؟ چرا كسی آثار فارسی را به زبانهای خارجی ترجمه نمیكند؟ و..و..و . در اینجا باید گفت، در مملكتی كه تعداد "بسازوبفروش" های ادبی روزبهروز زیادتر و تعداد اهلقلم و منتقدان رو بهروز كمتر میشود، آیا میتوان انتظاری از این بهتر داشت ؟ نقد ادبی در غرب، فرزند خلف عصر روشنگری و حكومت مردم بر مردم بود. نقد ادبی در جامعهی مدعی مدنیت نیز نیاز به آزادی و برخورد عقاید دارد تا زیر شلاق سانسور به خودسانسوری و سطحیگری مبتذل دچار نشود. هر بحران ادبی، بحران نقد را نیز بههمراه دارد و بر عكس. دنباله . . .
فراخوان به خوانندگان ارجمند برای یاری در گردآوری:
اصطلاحات عامیانه و ضربالمثلهای امروزی زبان فارسی
زبان شکلی از حیات است و با ما زندگی میکند و همگام با ما تکامل مییابد. جمع بزرگی از انسانها با زبان تکامل مییابند و جمع بزرگ دیگری خود تکاملدهندگان زبان هستند. در سدههای ششم و هفتم هجری مولوی توانست زبان شعر فارسی و پس از آن زبان گفتوگویی را از بسیاری از پیچیدگیها آزاد سازد.
زبان اگر زایش درستی نداشته باشد، ما دچار دریافت زبانی و فرهنگی میشویم و واژههای مورد نیازمان را از جاهای دیگر میگیریم. پدیدههای جدید نگاهی جدید و زبان جدیدی را میطلبند.
امروزه دو نگاه به زبان وجود دارد: پویانگری و ایستانگری. نگاه ایستایی این است که زبان تغییر نمیکند و مقدس است؛ اما در نگاه پویانگری زبان ابزار است و متناسب با شرایط، حتا معنایش هم تغییر میکند.
بهویژه در طی سه یا چهار دههی گذشته در جریان تحولات بزرگ سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی در کشور ما که به روند حرکت از جامعهی سنتی به جامعهی مدرن که از دوران مشروطه آغاز شده بود شتاب بیشتری بخشیدند، زبان فارسی نیز دگرگونیهای ژرف یافت و در کنار غنیتر کردن خود، با مشکلات تازهای نیز که برخاسته از ناهنجاریهای پدید آمد در جامعهی ایران است روبهرو شد که یکی از آنها تابوشدن بسیاری از واژهها و مفاهیم توسط فرهنگ مسلط بود. دنباله . . .
دورههای تاریخی واژهپذیری در زبان فارسی
منشا زبانی که ما امروز آن را فارسی مینامیم، در دورهی ساسانی، دریگ و در سدههای نخستین پس از اسلام، فارسی دری نامیده میشده است. فارسی در دورهی ساسانی به زبان رسمی آن دوره که ما امروز آن را پهلوی مینامیم، اطلاق میشده است. پهلوی در اصل، نام زبان منطقهی پهله، یعنی خراسان فعلی، از حدود شهر مرو و نیشابور تا قومس و گرگان قدیم بوده است که پس از دادن نام پهله به منطقهی ری، نهاوند، همدان و آذربایجان و چند شهر دیگر در این حدود، پهلوی برای نامیدن گویشهای این منطقه نیز به کار رفته است. درحقیقت گویشهای قدیم پهلهی اصلی، یعنی خراسان فعلی، با گویشهای پنج شهر ری و قم و اصفهان و همدان و آذربایجان، یک طیف را تشکیل میداده که در اصطلاح، آنها را گویشهای شمال غربی ایران (پهلوی اشکانی یا پارتی) مینامند، در مقابلِ گویشهای جنوب غربی (پهلوی ساسانی یا پارسیگ ) که فارسی دری دورهی اسلامی و فارسی امروز ما دنبالهی همان است. دنباله . . .
علم عروض و وزن شعر فارسی
شعر را سخنی موزون و با قافيه خواندهاند و منطقيان نيز اگر چه معتقدند كه شعر سخنی خيالانگيز است، اما وجود وزن يا وزن و قافيه را برای شعر ضروری دانستهاند. حتا خواجه نصيرالدين توسي وزن را به دليل خيالانگيز بودن، از فصلهای ذاتی شعر دانسته است. اصولن شعر هميشه نزد مردم موزون بوده و تنها در سدهی اخير، شعرهای بیوزن نیز سروده شده است. شعرهای بیوزن گرچه خيالانگيز هم باشند، اما شور و فسون اشعار موزون را ندارند. مراد از خيالانگيز بودن يك شعر چيست؟ اين پرسشی است كه همواره در برابر شاعران مطرح میشود. اگر بگوييد: «خورشيد طلوع كرد» تنها خبر از طلوع خورشيد دادهايد، اما اگر بگوييد: «گل خورشيد شكفت»، افزون بر دادن خبر طلوع خورشيد و آغاز روز، سخن شما خيالانگيز و موزون و زيبا نیز هست. چرا خيالانگيز است؟ زیرا شما پيوند نهانی زيبايی ميان خورشيد و گل را يافتهايد و خورشيد را به گل، و طلوعش را به شكفتن تشبيه كردهايد. اين سخن شما موزون نيز هست، زيرا بخش هجاهای آن با نظمي زيبا كنار هم نشستهاند و اگر میگفتيد: «گل خورشيد شكفته شد»، اين سخن شما تنها خيالانگيز بود، اما از نعمت وزن بهرهای نداشت. دنباله . . .
مشکلات کنونی زبان فارسی و راههای حل آنها
زبان پارسی در مرحلهی بغرنج گذار و تحول کیفی است. در کشور ما تا آنجا که مشاهده میشود یک سیاست علمی برای ادارهی آگاهانهی سیر تکاملی زبان و تسریع این سیر در مجاری سالم و ضرور وجود ندارد. تلاشهای انفرادی و یا گروهی جمعی از دوستداران زبان پارسی، هنوز به معنای آن نیست که در این زمینه آن کار جدی که باید یشود، شده است و یا میشود.
زبان پارسی اکنون از همه جهات، در زمینهی فونتیک، گرامر، لکسیک و از جهت دانشواژهها (ترمین علمی) دچار هرجومرج شگرفی است که ناشی از سیر خودبهخودی آن است. باید دربارهی مشکلات زبان و حل آنها تصور روشنی داشت و بر اساس این تصور و راهحل علمی، عملکرد و زبان را آگاهانه در مجرایی که به سود تکامل سالم و واقعی آن است سیر داد و به تکامل خودبهخودی آن که همیشه با بیراههها و کژراهیها همراه است و طی زمانی طولانی به ثمر میرسد، بسنده نکرد.
عمدهترین مشکلات زبان پارسی چنین هستند : دنباله . . .
بلاغت در ادب فارسی
پژوهش در سیر هنرهای بلاغی و سخنوری كه با شكار معانی و نشاندن آنها در ساختارهای سخن سروكار دارد، از روزگاری كهن، توجه ارباب نقد و اندیشه را برانگیخته و در ایران پیش از اسلام نیز نشانههایی از این توجه به گفتار پیراسته و نیك وجود داشته است. در این نوشتار ما بلاغت در ادب فارسی را از دو دیدگاه مورد بررسی قرار میدهیم. الف) سیر هنرهای بلاغی و سخنوری در ایران ب ) چشمههای بلاغت در شعر فارسی دنباله . . .
نگاهی به زن در ادبیات فارسی
گذشته از اجتماعات اولیه که مادرشاهی در آن رواج داشته، در طول تاریخ، مرد بر زن مسلط بوده و رابطهی میان این دو با کشاکش همراه بوده است. مردان جز برتریهایی که از نظر جسمی، مادی، قدرت اقتصادی و اجتماعی، در جامعه داشتهاند، از موهبت آموزش و تحصیلات نیز برخودار بودهاند و از آنجا که اکثریت باسوادان جامعه را مردان تشکیل میدادهاند، تاریخ و ادبیات نیز به قلم آنان نوشته شده و بدین ترتیب با باورمندیهای زنستیزانه و مردسالارانه، طبیعی است که تواناییها و جایگاه زن را نیز مردان در ادبیات مشخص کنند و در جایی بنشانند که خود میخواهند یا بر آن باور دارند. دنباله . . .
تکامل و تغییر زبان فارسی
چند سال است که از تغییر زبان فارسی سخن میرود و این جنبش امروز بهویژه شدت پیدا کرده است. جنبش برای تغییر زبان فارسی ِ مخلوط امروز، دو دلیل کاملن متضاد دارد که نباید با هم مخلوط شود.
۱- جنبش شووینیسم
۲- جنبش ترجمهی علوم ملتهای غربی به فارسی
دنباله . . .
حتا مثلن خاهر
خط فارسى هر از چندگاهى مورد بحث قرار میگیرد و پس از مدتى دوباره به حاشيه رانده مىشود. حاصل هر بار پيگيرى افراد و گروههاى مختلف، در رسمالخط آنها دیده مىشود و از بين پيشنهادهاى آنان گاه يكى دو پيشنهاد رواج و روايى مىيابد. در مقالهی زير کوشش شده است سه پيشنهاد كه پيش از اين در نوشتههاى برخى تیز اعمال شده، به شكلى مستدل بررسى شود تا چنانچه اختلافنظر فراوانى در پى نداشت به عنوان پيشنهادهاى منطقى در خط امروز فارسى اعمال شود. دنباله . . .
بازتاب زبان و ادب فارسی در جهان عرب
در دورهی معاصر تلاش عربها در خدمت به ادبیات فارسی كمتر از ملتها و قومهای دیگر نبوده است و هر چند این خدمت به علت و اسبابی كه از ارادهی آنان خارج بوده است، دیر صورت گرفته ولی بیهیچ غرور و بالیدنی میتوان گفت كه فراوان و عظیم و ارجمند بوده است. این تلاشها به میراث ادبی قدیم ایران نیز محدود نشده، بلكه فراتر از آن رفته و شامل آثار جدید فارسی نیز میشود.
۱- نقش مصریها و عراقیها: بیشك در تلاشهایی كه عربها در خدمت به زبان و ادب فارسی اعم از قدیم و جدید آن به خرج داده و میدهند، عمدهترین نقش از آن مصریها بوده و هست. علتهای آن هم روشن است. هم صنعت چاپ و نشر در این كشور قدمت دارد و هم این كشور در میان کشورهای عرب در حوزههای علمی فرهنگی ریشهدارتر و باسابقهتر است. دنباله . . .
درددلهای یک ویراستار
(در آشفته بازار خط فارسی)
من تا حالا ویراستار خیلی جاها بودهام. سردستی بخواهم بشمرم، انتشارات امیركبیر، انتشارات مدرسه، مجلهی رشد جوان، انتشارات صابرین، دفتر تألیف و برنامهریزی درسی، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و چند جای دیگر. تا بهحال هیچجا ویراستاری نكردهام كه رسمالخطش با رسمالخط دستكم یك جای دیگر مطابق باشد. در واقع، هر جایی یك سازی برای خودش میزند. جالبتر اینكه رسمالخط خودم هم با همه جاهایی كه ویرایش میكنم، فرق دارد! گاهی پیش میآید كه از چند جا، همزمان مطلب برای ویرایش دریافت میكنم. حالا بیا و درستش كن! باید یادم باشد برای انتشارات امیركبیر بنویسم: «بهویژه» چون قید است، اما برای بقیه نه. در سازمان پژوهش «آنها» را جدا میكنند و بقیهی جاها نه. در انتشارات مدرسه «جلوی مدرسه» ایراد ندارد، اما در انتشارات امیركبیر، یك غلط فاحش به حساب میآید. در انتشارات صابرین، «تر» به كلمه میچسبد، مثل «بزرگتر»، اما در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی باید آن را جدا كرد. هنگام ویرایش رشد جوان، باید یادم باشد كه حتا «بیش تر» را هم جدا كنم، در حالی كه بقیهی جاها باید سر هم باشد. دنباله . . .
تنبلی زبانی
از نظر زبانی، ما ایرانیان پارسیزبان امروزی بسیار تنبل هستیم و هرگز به خود زحمت یادگرفتن زبان خودمان را نمیدهیم و از بهکاربردن واژههای زبان خودمان یا شرم داریم یا کوتاهی میکنیم. دامنهی واژگان مورد کاربرد ما شاید از ٦-۷ هزار واژه نیز بیشتر نباشد. در حالی که در زبان انگلیسی، بر پایهی پژوهش دکتر رابرت سیشور (Robert H. Seashore)، رییس گروه روانشناسی دانشگاه شمال غربی (Northwestern University) در ایالت ایلینوی امریکا، هر کودک ده سالهی امریکایی نزدیک به ۳۴ هزار واژه را میشناسد و بر پایهی پژوهش دیگری هر دانشآموخته (فارغ التحصیل) کالج نزدیک به ۲۰۰ هزار واژگان را میشناسد (این به معنای دانستن معنا و کاربرد آن واژهها نیست. ن.ک. قدرت واژگان نورمن لوییس. و گزارش مجلهی تایم سال ۱۹۴۷ م/۱۳۲۶ خ)
http://www.time.com/time/magazine/article/0,9171,855861,00.htmlمتاسفانه در کنار این تنبلی و کوتاهی برای یادگیری و کاربستن واژههای موجود و جدید پارسی، اشتیاق و شیفتگی فراوانی به استفاده و «پراندن» واژههای غیرپارسی (عربی یا فرانسوی یا انگلیسی) داریم و این شاید نشانی از بیسوادی، خودباختگی و نداشتن اعتماد به نفس زبانی باشد. دنباله . . .
دورهها و ویژگیهای شعر فارسی
(از مشروطه تا امروز)
شعر سنتی فارسی، عبارت بود از موضوعهای ذهنی و كلی، با اطلاعات ادبی از پیش آماده و معلوم، در قالب معین و محدود. دراینگونه شعر، بهطور عموم، زمان تاریخی و تقویمی وجود نداشت، لذا كاركرد آن بهسبب كلیگرایی همواره همهزمانی و ذهنی بود. شعر سنتی بازتابدهندهی زندگی واقعی نبود، نتیجهی استحالهی زندگی در ذهن بود، لذا نیازی به كلمههای واقعی نداشت. نزدیك به یك سدهی پیش، در جریان جنبش تجددخواهانه در ایران ـ كه نتیجهی گسترش روابط تجاری و فرهنگی ایران با غرب بود ـ در كنار دگرگونیهایی اجتماعی، شعر نیز دگرگون شد، از كلیگوییهای كلیشهای و ذهنی درآمد و به گونهای بازتابدهندهی زندگی شد. پیشگامان تحول شعر در ایران از مبارزان سیاسی آن سالها بودند. آنان دستكم با یكی از زبانهای فرانسه، روسی و یا تركی آشنایی كافی داشتند. دنباله . . .
حرمت واژهها
در هر زبانی هر واژهای برای خود تاریخ و شخصیت و کاربردی دارد. یکی از دلیلهایی که نباید در جایگزینی وامواژهها افراط و زیادهروی کرد، آن است که نمیتوان هر واژهای را بهجای دیگری به کار برد. در سدههای گذشته در زبانهای گوناگون، از جمله در ادبیات پارسی، گاه مفهومها با هم اشتباه میشدند یا بدون توجه بهجای یکدیگر به کار میرفتند، بهویژه در زمینهی دینها. برای نمونه در زبان عربی به همهی زرتشتیان مجوس میگفتند که عربیدهی مگوس یونانی یا همان مغ پارسی است. انگار به همهی مسلمانان بگویند آخوند! یا عطار نیشاپوری که دین زرتشتی را با بتپرستی اشتباه میگیرد: من آن گبرم در این هستی که بتخانه بنا کردم / شدم بر بام بتخانه و گبران را صدا کردم دنباله . . .
نگاهی به ادبیات کودکان
ادبیات ایران از زمرهی فرهنگهای شفاهی است. یعنی فرهنگ ایران از آغاز بر فرهنگ شفاهی و نه فرهنگ كتبی استوار بوده است. ما جزو آن ملتهایی هستیم كه همواره به روایتهای شفاهی و به فرهنگ شفاهی وابسته هستیم. مثلن پیش از اسلام _ به تعبیری كه آقای دكتر آموزگار گفتند_ اصلن بسیاری از متنهای تاریخی و مذهبی را نمینوشتند، بلكه فقط روایت میكردند. بعدها وقتی كه عربها هجوم آوردند، برخی از این متنها نوشته شد. حتا سند بزرگی چون شاهنامه، نخست بهوسیلهی دهقانها روایت میشده، بهوسیلهی فردوسی و پیش از آن بهوسیلهی دقیقی نوشته شده و دوباره پس از مدتی همان نقالی شد. یعنی باز هم دوباره روایت شفاهی پیدا كرد. یعنی اینجور مردم بیتاب هستند برای شفاهیكردن امور كتبی. حالا از این مساله كه خارج از بحث ما هست میگذریم و برمیگردیم به قصه برای كودكان. دنباله . . .
واژهگزینی و استقلال زبان فارسی
یكی از بختهای ما ایرانیان این است كه زبان ملی و زبان علمیمان یكی است. ملتهایی در جهان و در كشورهای اطراف ما هستند كه یا به حكم اوضاع و احوال تاریخی یا دانسته و به این گمان كه اختیاركردن یك زبان اروپایی به عنوان زبان علمی میتواند ایشان را در كار انتقال علوم و غلبه بر عقبماندگی علمی موفق كند، زبان ملی خود را برای كاربردهای روزمره نگاه داشتهاند و برای كاربردهای علمی، زیانهای این گزینش بهحدی است كه بر سودهای احتمالی آن میچربد.
جدایی نخبگان علمی از مردم، تشكیل یك گروه بسته یا كاست اجتماعی كه به اعتبار آشناییاش با یك زبان بیگانه مزیتهایی بیشتر از لایههای دیگر اجتماعی به دست میآورد و مثل هر كاست دیگر این مزایا را در درون خود انتقال میدهد، و بریده شدن رابطهی عامه مردم با علم از جملهی این زیانهاست و چون مدار زندگی جدید بر پایهی علم و فنآوری است، هنگامی که زبان ملی در بیان علمی و فنی ناتوان شود، اندكاندك حوزههای وسیعی از زندگی را به زبان بیگانه و به لایههای اجتماعیای كه حامل آن زبانند واگذار میكند و خود و حاملانش روزبهروز بیشتر به حاشیه رانده میشوند. دنباله . . .
آشنایی جهان با زبان و ادب فارسی
۱- آلمان وادبیات فارسی پیشینهی روابط ایران و آلمان به سدهی شانزدهم میلادی و دوران سلطنت شاه اسماعیل اول برمیگردد كه این رابطه به صورت مبادلهی نوشتهها و اعزام سفیر بوده است. به سال ۱٦۳۳م. هیاتی از آلمان به سرپرستی فیلیپ كروز، روانهی ایران شد كه آدام اولئاریوس، منشی و مشاور سفیر هم همراه آنان بود و همین فرد، نخستین بار، گلستان سعدی را بهطور كامل به زبان آلمانی ترجمه كرد و از نخستین ایرانشناسان شد. از ایرانشناسان سدههای هجدهم و نوزدهم میلادی نیز میتوان كسانی چون كارستن نیبور، یوهان گرتفرید، هاینریش هاینه (۱۷۹۷ـ۱۸۵٦م.)، كارل هاینریش گراف (۱۸۱۵ـ۱۸٦۹م.) هامر، روكرت (ت. ۱۷۸۸م.) فریدریش روزن (ف. ۱۹۳۵م.) تئودر نلدكه (۱۸۳۷ـ۱۹۱۳م.) هلموت ریتر (۱۸۹۲ـ۱۹۷۲م.)، فریدریش فن اشپیگل (ف. ۱۹۰۵م.)، كارل بروكلمان، برتولد اسپولر (ف. ۱۹۹۰م.)، فریتس ولف (۱۸۸۰ـ۱۹۴۳م.)، هرمان اته (۱۸۴۴ـ۱۹۱۷م.) را نام برد كه هر كدام از آنان در زمینهی زبان و ادب فارسی كارهای ارزندهای كردهاند. دنباله . . .
نخستین نسل ادبیات داستانی مدرن ایران
زبان ادبیات داستانی در ایران با پیدایش و رواج روزنامهنگاری ـ بهویژه با انتشار «قانون» و «صوراسرافیل» و ترجمهی نمایشنامهها و رمانهای فرنگی به زبان فارسی بنیاد گذاشته شد. انتشار کتابهایی نظیر «سیاحتنامه ابراهیم بیگ»، «مسالک المحسنین» و «سرگذشت حاجی بابای اصفهانی» ، که اگرچه از لحاظ سبک و خصوصیات ادبی در یک سطح نیستند، در تحول نثر فارسی و پیدایش و تکوین ادبیاتِ داستانی ما تأثیر ژرفی گذاشت.
نثر طنزآمیز و هجایی «ملکمخان» و «دهخدا» و زبان ساده و عامیانهی «زین العابدین مراغهای» و طلاقت یا فصاحتِ کلام «میرزا حبیب اصفهانی» به مثابه نقطهی پایانی است بر یک جریان هزار سالهی ادبی، و در عین حال کوششی است در تجدید حیاتِ اشکالِ ادبیاتِ روایی در زبان فارسی. تأثیر دهخدا در شکلگیری زبان ادبیاتِ داستانی ما بیش از هر نویسندهی دیگری محسوس و ممتاز است. در نوشتههای شورانگیزِ دهخدا، بهویژه «چرند پرند»، قطعاتی با ساختار روایی وجود دارد که با استناد به آنها میتوان دهخدا را پیشتاز گرایشهای نو در ادبیات فارسی دانست. در حقیقت دهخدا نه فقط زبان عامیانه را در ادبیات فارسی رواج داد و به آن اعتبار ادبی بخشید، بلکه ورشکستگی فارسی منحط و ملالآورِ منشیان و مترادفبافان را نیز آشکار ساخت. دنباله . . .
ترهی نو در اندازیم
(درنگی در خط فارسی)
. . .
یکی از شاگردان من با علاقه و هیجان فراوان وارد بحث شد و گفت:
« من چند پیشنهاد دربارهی خط فارسی دارم:
۱- لطفن واکه ها را بگذارید.
۲- یک راهی برای نشان دادن "اضافه" پیدا کنید.
۳- فقط یک نشانه برای تمام حروف همصدا بهکار ببرید.»
این شاگرد من که اسمش الیسابت است (اشتباه نکرده ام، الیزابت نیست.) تازه دو ماه است که فارسی میخواند. دو ماه ناقابل! او چندین زبان می داند ولی مقالههای باطنی و آشوری و... را نخوانده و زبانشناسی هم نمی داند. مشکلاتی که در آموختن زبان فارسی داشته او را به این نتیجه رسانده است. دنباله . . .