گفتوگو پیرامون تارنمای "زبان و ادبیات فارسی"
اخیرن همکار گرامی من آقای کورش جوشن لو گردانندهی تارنمای گرانبهای "سرای دانای توس" پیرامون مراد من از راهاندازی تارنمای "زبان و ادبیات فارسی"، شیوهی کار و موازین حاکم بر این تارنما، برنامه های آیندهی آن و همچنین در زمینهی برخی مسایل خط و زبان و ادبیات فارسی، خواهان گفتوگویی با من شدند که من با علاقهی فراوان این درخواست را پذیرفتم و در حد بضاعت خودم به پرسشهای ایشان در زمینههای یاد شده پاسخ دادم.
آن گروه از خوانندگان ارجمند من که علاقهمند به آشنایی با مطالب این گفتوگو هستند، میتوانند متن این گقتوگو را در اینجا بخوانند. با سپاس آریا ادیب
گقتوگو با روز جهانی کتاب کودک
(نگاهی به وضعیت ادبیات کودکان در ایران)
- از شما خواهش میکنم خودتان و آرمانتان را معرفی کنید.
- من «دوم آوریل / روز جهانی کتاب کودک» هستم که از سال ۱۹٦۷ میلادی، در سراسر جهان جشن گرفته میشوم تا با آرمان ایجاد علاقه به مطالعه و توجه به کتاب کودک، کتابخوانی در میان کودکان گسترش یابد.
- چرا «دوم آوریل»؟
این روز به افتخار زادروز «هانسکریستین آندرسن» برگزیده شده است. او در دوم آوریل سال ۱۸۰۵ میلادی در دانمارک بهدنیا آمد. نام کوچکش «هانسکریستین» یک نام سنتی دانمارکی است و هر دو با هم یک اسم به شمار میروند. او نخستین داستانش را به نام «شبح در گور پَلنَتوک» در سال ۱۸۲۲م منتشر کرد. «هانسکریستین» تا سال ۱۸۲۷ در مدرسههای گوناگونی درس خواند و زبان انگلیسی و آلمانی و اسکاندیناویایی را فراگرفت. وی بعدها آن سالها را بدترین و تلخترین سالهای زندگیاش نامید و گفت مدرسه او را از نوشتن دلسرد میکرد و همواره در «ساختن شخصیت خودش» مورد سوءاستفاده قرار میگرفت و همکلاسیهایش با او بدرفتاری میکردند. دنباله . . .
چهگونگی پیدایش پرسشهای شگفتآور خیام
غبارروبی از چهرهی واقعی اندیشمندان گذشته و شناخت راستین آنان، جز با آگاهی از رویدادهای زمانهی آنان و آشنایی با وضعیت سیاسی، اجتماعی و فرهنگی روزگارشان بهشایستگی صورت نمیپذیرد. حكیم عمر خیام نیشابوری که به احتمال زیاد در سال ٤۳٩ ق. به دنیا آمده و در ۵١۷ درگذشته است نیز از دایرهی این باور بیرون نیست. روزگار او با رویدادهای رنگارنگ و پیشامدهای گوناگونی روبهرو بوده است و پیبردن به ریشههای شكلگیری اندیشههای او، بررسی اوضاع اجتماعی، سیاسی و فرهنگی ایران، پیش از سدهی پنجم و درنگ در جریانهای فكری و مذهبی آن دوران را ضروری مینماید. ویژگیهای برجستهی اندیشههای خیام عبارت است از: دنباله . . .
شاعرانی که با آنها گریستهام
وقتی به شعر معاصر نگاه میكنم، مخصوصن در اینجا كه هیچ كتابی و جُنگی و سفینهای هم در اختیار من نیست، شاعران در برابرم در چند صف قرار میگیرند:
یك صف، صف شاعرانی است كه من با آنها گریستهام ؛ مثل گلچین گیلانی، حمیدی شیرازی، شهریار، لاهوتی، عارف قزوینی و چند تن دیگر.
یك صف، صف گویندگانی است كه با آنها شادمانی داشتهام و خندیدهام، نه بر آنها كه با آنها و بر زمانه و تاریخ و آدمهای مسخرهی روزگار از سیاستمدار خائن تا زاهد ریاكار و همهی نمایندگان ارتجاع و دشمنان انسانیت شاعرانی مثل سیداشرف، ایرج، عشقی، روحانی، و افراشته و بهروز و چند تن دیگر.
یك صف، صف شاعرانی است كه شعرشان مثل چتری است كه روی سرت میگیری تا از رگبار لجنی كه روزگار بر سر و روی آدمیزادان پشنگ میكند، خود را محافظت كنی، مثل شعرهای بهار و پروین و عقاب خانلری و شعر چند تن دیگر.
یك صف هم صف شاعرانی است كه به تحسین سر و وضع هنرشان یا بعضی لحظهها و تجربههای خصوصیشان میپردازی، مثل توللی (در بافت تاریخی «رها»)، سپهری (در حجم سبز)، فروغ (در تولدی دیگر)، و بعضی كارهای كوتاه و ژرف نیما .
یك صف هم صف شاعرانی است كه هر وقت نامشان را میشنوی یا دیوانشان را میبینی، با خودت میگویی: حیف از آن عمر كه در پای تو من سر كردم .
یك صف یكنفره هم هست كه ظاهرن در میان معاصران «دومی» ندارد و آن صف مهدی اخوانثالث است كه از بعضی شعرهایش در شگفت میشوی . من از شعر بسیاری ازین شاعران، كه نام بردم، لذت میبرم ولی در شگفت نمیشوم؛ جز از چند شعر اخوان، مثل «آنگاه پس از تندر»، «نماز»، و «سبز». فریدون مشیری، در نظرمن، در همان صف شاعرانی است كه من با آنها گریستهام. شاعرانی كه مستقیمن با عواطف آدمی سروكار دارند. دنباله . . .
جایگاه عدد "هفت" در ادب فارسی و فولکلور ایرانی
از زمان های بسیار قدیم عدد "هفت" عدد محبوب بسیاری از قومها، بهویژه قومهای شرقی بوده است. این عدد همواره از تقدسی خاص برخوردار بوده و نشانهای از یك نظم كامل یا دورهی كامل بوده است. برای آن اشاره به كمال روح و ماده قایل بودهاند و هر جا كه لازم بوده مجموعهای را بدون نقص ذكر کنند، از این عدد "سحرآمیز" استفاده می كردهاند. شاید این جنبهی ماوراء طبیعی از زمانی به عدد هفت نسبت داده شده است كه گذشتگان به وجود برخی از پدیدههای طبیعی با همین شمار پیبردند. مانند هفت رنگ اصلی یا هفت سیاره كه سومریها آنها را كشف كردند و پرستش کردند، از آن پس بود كه توجه قوم های دیگر نیز به این عدد جلب شد و نفوذ آن را میتوان در خط فكری و آثار بازمانده از این قومها دید.
تقسیم سال به دوازده ماه و تقسیم هر ماه به چهار هفته و هفته به هفت روز كه به شمارهی همان سیارههای هفتگانه است یكی از آثار تأثیر این تفكر در دانشمندان كلده است. بعدها این نوع تقسیمبندی به ملتهای دیگر و از جمله ایرانیان هم منتقل شد. دنباله . . .
زمان و زندگی فردوسی
جای بسی دریغ است كه از زندگی شخصی حكیم ابوالقاسم فردوسی سرایندهی شاهنامه و آفریدگار ساختارِ كنونی حماسهی ملّی ِ ایران ــ كه اكنون افزون بر یك هزاره از روزگار ِ او میگذرد ــ آگاهیهای فراگیر و روشنگر و رهنمونی نداریم. تنها از راه باریكبینی در پارهای از رویكردها و اشارههای برخی از همْروزگارانش و یا نزدیكان به دورهی او و نیز آنچه خود وی در میانْپیوستهای داستانهای سرودهاش در بیان حال و دردِ دل و نمایش چهگونگی گذران ِ زندگی خویش آورده است، میتوانیم چهرهای نهچندان دقیق از وی و نموداری نارسا از زندگینامهاش را در ذهن خود بازسازیم.
بیشتر آنچه تاریخنگاران و تذكرهنویسان ِ سدههای پس از فردوسی دربارهی زندگی او و پیوندهای وی با همْروزگارانش نوشتهاند، پایه و بنیاد ِ پژوهشیِ درست و استواری ندارد و از گونهی افسانهپردازیهاییست كه نمونههای فراوانی از آنها را در سرتاسر تاریخ فرهنگ و ادب ما دربارهی بزرگان و نام آوران میتوان یافت. انبوه ِ این افسانهها با شرح حال راستین و پذیرفتنی شاعر، دیگرگونگی و فاصلهی بسیار دارد.
امروزه نیز با همهی كوششهای فردوسیشناسان و شاهنامهپژوهان و روشمندی نسبی جُستارها و بررسیهاشان ، به سبب دردستنبودن خاستگاهها و پشتوانههای بسنده، رسیدن به برآیندی سزاوار در این راستا كاریست بس دشوار. هم ازین روست كه بیشتر پژوهندگان، بهحق بر این باورند كه در این زمینه باید سخت با پروا و احتیاط سخن گفت و از هرگونه خیالپردازی پرهیخت. دنباله . . .
قصهها و افسانههای فارسی
افسانهخواندن و افسانهشنیدن یکی از نیازمندیهای روح آدمی است. نیروی تخیل و تصور مردم و باورهای عامیانه افسانههایی می سازد و گویندگان و نویسندگان و خیالپرستان آنها را قالبریزی میکنند. حتا در کتابهای آسمانی هم قصهها و افسانههایی برای ارشاد و تنبیه مردم نقل شده است.
افسانهها در ادبیات منثور و منظوم ایران جایگاه بلندی دارند. فردوسی بزرگ، آفرینندهی حماسهی ملی ایران و نظامی گنجوی و گویندگان دیگر پارسی از شاهان و شهریاران و پهلوانان و از کارهای شگرف آنان افسانهها آوردهاند. نثرنویسان نیز، چه بهصورت کتاب مستقل و چه درضمن کتابهای پند و اخلاق، افسانههای فراوانی از خود بهیادگار گذاشته اند. اما علاوه بر این افسانههای نوشتهشده، قصهها و افسانههای زیبای بسیاری، چون گنجینههای گرانبها، در سینهی مردم ایران، از روستاییان و کوهنشینان و پیرزنان مدفون است که چنانکه تا روزگاران اخیر جزو ادبیات شمرده نمیشده و تنها با پیشرفت ادبیات نو و آغاز پژوهش و مطالعه در انواع ادبیات، میل و علاقه به گردآوری و نشر آنها در میان مردم پدید آمده است. دنباله . . .
بلای كاتبان باسواد
یكی از عیبهای عمده در كارِ برخی كاتبانِ روزگارانِ پیش، «دانش» و «اطّلاعِ» ایشان از موضوعی بوده است كه در آن قلم میزدهاند!! شاید از این سخن در شگفت شده باشید، ولی حقیقت همین است كه بسیاری از متنها را كاتبانِ باسواد، بیشتر مَسخ و تحریف كردهاند تا كاتبانِ كمْ سوادِ صورتْبَردار.
درست است كه كاتبانِ كمْسواد به سببِ ناآگاهی از واژههای غریب و اصطلاحهای فنّی، زمینهی بَدْخوانی و تصحیف و تحریفِ این واژهها و اصطلاحها را فراهم میآورده و با جابهجاگذاشتنِ نقطهها و درهمنوشتنِ حرفها و جابهجاكردنِ مبانی كلمه، گاه تَماثیلِ مُبْكی لایقْرَئی آفریدهاند كه بازشناسی أصلِ آنها تَسمه از گُردهی مصحِّح میكشد!، ولی كاتبانِ باسواد نیز بهویژه اگر از عنصرِ أمانت كمْبهره باشند، بلایی به سرِ متن میتوانند آورد كه نمونهی آن در أغلبِ متنهای أدبی پُرخواننده پیشِ چشم است!! دنباله . . .
قسمتنامه در ادب پارسی
از میان شعرهای گنجینهی فارسی، شعرهایی هم به نام «قسمتنامه» بهجای مانده است كه با كمی گذشت میتوان آن را از انواع شعر فارسی برشمرد كه در بیشتر كتابهایی كه در زمینهی تقسیمبندی شعر فارسی نوشته شده، جایی برای آن در نظر گرفته نشده است. نزدیكترین تعریفی كه برای آن داریم، ذیل صنعت تقسیم است كه گویند: «صناعتی بدیع است كه به موجب آن شاعر معنایی را در نظر میگیرد و بعد آن را به چند جزء تقسیم میكند. در شعر فارسی، شاعر هر جزء را با معنی آن مربوط میكند» (داد:۱۵۰). اما تقسیمنامهی موردنظر ما از نظر شكل و محتوا تفاوتی با صنعت تقسیم دارد.
آنچه از قسمتنامهها فعلن در دست است، مربوط به شعرهای طنزگونه (مطایبه) در قالب قطعه است كه شاعر، جنگِ ناعادلانهی دو وارث را در زمان تقسیم ارث بیان میكند. هرچند كه نكوهش بیعدالتیهای رایج زمان، فراموششدن ارزشهای برادری و انسانیت و چیرگی سالوس و ریا و ازبینرفتن قدر و منزلت و ارزشهای دیگر انسانی و اجتماعی هم موردنظر شاعر بوده است.
مشهورترین قسمتنامهها از وحشی بافقی است كه به مرور زمان، بیشتر مصراعهای آن در حكم مَثَل درآمده و به بسیاری از كتاب های امثال راه یافته است. دنباله . . .
هنر وازهسازی علمی در زبان فارسی
(دانش اصطلاحشناسی)
فارسی زبانی است هندواروپایی با ادبیاتی پربار و سابقهای درازآهنگ که کهنترین دیسه (شکل) آن، زبان اوستایی، به ۱۵۰۰ سال پیش از میلاد میرسد. چنین زبان کمهمتایی شایستهی پاسداری و پشتیبانی کوشمندانه است. در عصر پیشرفتهای شگرف هرچه فزایندهتر دانشی و فناورانه، زبانهایی که از بیان مفهومهای تازه ناتوان باشند، محکوم به نابودیاند. ازمیانرفتن زبانهای تاریخی که سهم مهمی به تمدن و فرهنگ انسانی ادا کردهاند و از این روی به میراث مشترک بشری تعلق دارند، ضایعهی جبرانناپذیری خواهد بود.
وضعیت اصطلاحشناسی در زبان فارسی بههیچروی رضایتبخش نیست. چنین وضعی زبان فارسی و گذشتهی درخشان فرهنگ ایرانی را نمیزیبد. مولف آرزو دارد که در بهبود این وضع سهمی ادا کند و امیدوار است که این اقدام دیگران را فراخواند تا این خویشکاری مهم را بر عهده بگیرند، ژرفانه به سببهای کاستیهای آن بیندیشند و راهحلهایی بیایند تا اصطلاحشناسی فارسی را غنیتر و زبان فارسی را گستردتر سازند. دنباله . . .
فرهنگ نام و لقب در ایران
در همهی سرزمینها، زبانها و فرهنگها برخی نامها رایجتر از نامهای دیگراند. عجیب است که کمتر کسی به این نکته فکر میکند که منشأ نامش کجاست و چه داستانها و ماجراهایی در پس نام خانوادگی او پنهان است. ما، اغلب به این نکته ها فکر نمیکنیم. زیرا از آغاز زندگی صاحب نامی میشویم. این نام در شناسنامه و گذرنامه و مدارک تحصیلی و دانشگاهی و . . . ثبت میشود. چنین است که نام، ما را قابلشناسایی میکند، ما را از دیگران متمایز میکند و به ما هویت میدهد. افزون بر این با نامگذاری اشخاص، امکان سازماندهی اجتماعی، اداری، قضایی و اقتصادی در یک جامعه فراهم میآید. دنباله . . .
ترجمهناپذیری فرهنگی
هر چیزی را نمیتوان به هر زبانی ترجمه کرد. بهطور کلی، هر اندازه ساختار دو زبان و نوع فرهنگها متفاوت و از هم دور باشند، ترجمه مشکلتر میشود. مشکلاتی که سبب میشود نتوان مطلبی را از زبانی به زبان دیگر ترجمه کرد انواع گوناگونی دارد. یکی از این موردها ترجمهی جناس و بهطور کلی بازی با زبان است. به گفتوگوی زیر توجه کنید:دنباله . . .
سخنی پیرامون مقالهی "دربارهی فارسینویسی"
(نوشته شده در موضوع: "دستور زبان و آیین درستنویسی")
"درستنویسی فارسی" از جمله مسایلی است که بهویژه از چندین دههی گذشته، مورد بحث و گفتوگوی جدی اندیشمندان زبان فارسی قرار دارد و پیرامون آن مقالهها و کتابهای بسیاری به قلم این اندیشمندان منتشز شده و نشستها و سخنرانیهای بیشماری با حضور آنان برگزار شده است. لیکن به دلیل نبودن مرکزی معتبر و باصلاحیت که بتواند شیوهای درست و یکسان را برای فارسینویسی تعیین و تصویب و اجرای آن را در همهی سطوح آموزشی و نگارشی الزامی و مراقبت نماید، نتیجهی همهی کوششهای اندیشمندان زبان فارسی چیزی جز آن نبوده است که اکنون گونههای متعددی برای "فارسینویسی" پدید آمده که هر کدام تنها گروهی از فارسیزبانان را به پیروی از خود جلب میکند و دیگران که هنوز بیشترین شمار فارسیزبانان را تشکیل میدهند، همچنان متناسب با سواد و سلیقهی خود و به پیروی از عادت خود به آموختههای تگارشی گذشته، به "فارسینویسی" ادامه میدهند.
در سالهای گذشته و بهویژه با پیدایش امکانهای کامپیوتری و بهکارگرفتهشدن گستردهی تارنماهای اینترنتی که فارسیزبانان را بیش از هر زمان دیگری در پیوند با یکدیگر قرار داده و بسیاری از آنان را به نوشتن و خواندن دایمی واداشته است، بر آشفتگی بازار "فارسینویسی" افزوده شده و مسالهی "درستنویسی فارسی" از اهمیت باز هم بیشتری برخوردار شده است. این افزایش نسبی پیوند و خواندن و نوشتن، مسالهی "خط فارسی" را نیز که در حقیقت مسبب اصلی این آشفتگی و نابهسامانی در "فارسینویسی" است، از نو مطرح ساخته و موضوع "عوضکردن خط فارسی" را که عمری ۱۵۰ ساله دارد، دوباره به مرکز مباحثات کشانده است.
خط فارسی به علت نداشتن نشانههای آوایی (کسره، فتحه، ضمه و غیره)، نویسههای گوناگون برای آواهای یکسان، و الزامینبودن فاصلهگذاری میان واژهها و بسیاری ایرادهای دیگر (به موضوع خط فارسی نگاه کنید)، برای فارسیآموزان بیگانه و حتا نوآموزان فارسیزبان، بیرون از حوصلهی عادی است و تا حد زیادی بر مشکلات ساختاری زبان فارسی افزوده است. بهطور عمده، کاتبان، نسخهبرداران و شاعران فارسیزبان در طول تاریخ این زبان، بندهای فراوانی بر پای "فارسینویسی" نهاده و استقلال واژهها را در آن از میان بردهاند. از این رو هدف از ارایهی هر شیوهای در نگارش فارسی، تا آنجا که شدنی است، باید ترمیم این آسیبها و ساده و آساننمودن نوشتن، خواندن و دریافت واژهها باشد. شیوهی نگارش فارسی، تا رسیدن هنگام تغییر خط آن، باید به واژههای دفنشده در ترکیبهای غیرضروری، زندگی و استقلال دوباره ببخشد و کار با الفبای فارسی را که بدون مشکلات رسمالخطی نیز به اندازهی کافی دشوار است، نرمتر و آسانتر سازد.
از این رو دادن استقلال دوباره به واژههای بسیط و جدانویسی آنها از نظر دانش اتیمولوژی (Etymology علم اشتقاق و شناسایی کلمه) که زبان فارسی هنوز گام نخست آن را هم نپیموده است، دارای اهمیت است و مسالهی خط فارسی که اکنون دیگر به خطی غیرعلمی تبدیل گردیده است، بخش بسیار مهمی از مسالهی نوسازی و رشد زبان فارسی است و باید بر حذف استثناهای دستوپاگیر دستوری و نگارشی و پیداکردن قاعدهای عام برای آنها اصرار ورزید.
از جمله باید به علایم و نشانههای نگارشی نیز چون واژهها حیات مستقل بخشید (نشانههایی مانند : می، بی، ها، تر، ترین و . . . . ) و آنها را به عنوان علایم راهنمای آموزش زبان فارسی بهکار بگیریم، نه آنکه آنها را در دل واژهها پنهان کنیم و رد پای آنها را با چسباندنشان به واژهها پاک کنیم و به تعداد دندانهها نیز که خود یکی دیگر از مشکلات خط فارسی است، بیفزاییم.
مشکلترین بخش نگارش فارسی، تعیین حد و مرز واژهی مستقل و تعیین تکلیف "کلمههای مرکب" است. هرجومرج حاکم در نوشتن واژههای مرکب در خط فارسی در حقیقت نه از یرخورد لغوی با موضوع، بلکه از برخورد فنی و سلیقهای ریشه میگیرد.
هرگونه سرهمنویسی بیهوده که شکل شناختهشدهی واژه را در هم بریزد و خواندن و فهمیدن آن را سختتر کند، جز سهلانگاری چیزی نیست. کافی است اشاره کنیم که هیچ عربی، علی حده، عن قریب، من جمله، من باب، مع هذا یا ان شاء الله را مانند ایرانیان علیحده، عنقریب، منجمله، منباب، معهذا و انشاالله نمینویسد.
در مقالهی "دربارهی فارسینویسی" که به قلم دانشمند ارجمند ناصر پورپیرار در موضوع "دستور زبان و آیین درستنویسی" تارنمای زبان و ادبیات فارسی (آریا ادیب) نوشته شده است و ما خواندن و رعایت نکات آن را به همهی فارسیزبانان توصیه میکنیم، ما در بخش نخست به واژههای مرکبی که از دو اسم، اسم و صفت، اسم و فعل و گونههای دیگر ساخته میشود، نگاهی میاندازیم و درستنویسی آنها را بازگو میکنیم و سپس به درستنویسی واژههای مرکبی میپردازیم که بهوسیلهی پیشوندها و پسوندها ساخته شده است و سرانجام شیوهی نگارش درست واژههای مرکبی را بررسی میکنیم که با علایم و ادات استفهام، نفی، جمع و صفات تفضیلی و عالی نوشته میشود.
در بخش دوم نیز پس از پرداختن به چهگونگی جدا یا سرهمنویسی حرف اصافهی "به"، واژهی "هیچ"، ضمایر اشارهی "این" و "آن" و نیز حروف و علایمی مانند "چه"، "که" و "می"، سرانجام با "همزه" که جای "ی" را در خط فارسی اشغال نموده است، تعیین تکلیف میکنیم.
من در پایان یک بار دیگر بر این نکته تاکید میکنم که شزط نخست برای تحقق و اجرای همگانی این اصول درستنویسی فارسی، وجود مرکزی معتبر و باصلاحیت است که با بهرهگیری از این اصول و تکمیل آنها با راهنماییهای دیگر استادان باصلاحیت زبان فارسی، آنها را تصویب و رعایت آنها را در همهی سطوح آموزشی و نگارشی الزامی، پشتیبانی و مراقبت نماید. شزط دوم نیز نبرد فارسینویسان با عادتهای جانسخت نگارشی خود و کنارنهادن لجاجت بیهوده با حرکت ناگزیر آن تحول در خط و زبان فارسی است که دستکم در ۱۵۰ سال پیش به دست تاریخ آغاز شده است. ایدون باد، آریا ادیب
متن مقاله . . .
نام زبان فارسی در انگلیسی
نام زبان ما فارسی است. در انگلیسی به آن پرژن (یا پرشن) (Persian) میگویند. اگر چه این گفته ساده مینماید، ولی در سالهای اخیر در زبان انگلیسی بهگونهای روزافزون بهجای واژهی پرژن (Persian)، از واژهی فارسی (Farsi) استفاده میشود. در این گفتار کوتاه، میخواهم توضیح دهم که چرا چنین جایگزینی صورت میگیرد، چه کسانی آن را انجام می دهند، و سرانجام این که زیانهای این جایگزینی کدام است. پیش از این دیگران در اینباره نکاتی را مطرح کردهاند و بحثهای بسیاری هم انجام گرفته است، ولی به نظر میرسد که مساله هنوز حل نشده و هر روز هم جدیتر میشود.
دنباله . . .
چهگونگی نوشتن همزه در زبان فارسی
در زبان فارسی «همزه» را میتوان به این صورتها نوشت: اَ (مانند: اَسب)، ـئـ (مانند: هیئت) ، ؤ (مانند: سؤال)، ءِ (مانند: جزء).
نخست باید به دو نکتهی مهم اشاره کرد: دنباله . . .
آوای همسایگان
(ترانههای عامیانه در کشورهای همزبان با ایران)
آثار فولكوریك سه كشور ایران، افغانستان و تاجیكستان، سرشار از عناصر مشترك و همانند است (۱). این خویشاوندی در همهی اندامهای فرهنگهای پویای این ملتها بهگونهی آشکاری به چشم میخورد و طبیعی است كه سدهها غربت و جدایی سیاسی و مرزكشیهای حقوقی، نتوانستهاست رشتههای خویشاوندی فرهنگی میان ساكنان این سرزمینها را بگسلد.
هم از این روست كه عناصر مشترك و نشانههای آشنایی و یگانگی در پیكرههای گوناگون و رنگارنگ فولكلور این ملتها و در ضمیر و خاطرهی فرهنگی آنها، حضور فعال خود را همچنان حفظ كردهاست. دنباله . . .
عناصر طبیعت در شعر فارسی
طبیعت از آغاز تا امروز همواره یكی از خاستگاهها و سرچشمههای هنر بوده است. نقاشی مثلن، از مینیاتورهای چینی و ژاپنی و نقاشیهای هندسی آنها بگیریم تا نقاشیها و مینیاتورهای دورهی تیموری و صفوی و تا منظرهسازیهای نقاشان سدههای هفدهم و هجدهم و اوایل سدهی نوزدهم مانند "ترنر" و "كانستبل" تا نقاشان امپرسیونیست ون گوگ، گوگن، مونه، پیسارو و نیز امروز در كنار مكتبهای گوناگون سدهی بیستم آثاری هست كه بهصورتی نو از طبیعت مایه میگیرد. دنباله . . .
موجودهای افسانهای در ادبیات فارسی
جن: از موجودهای خیالی و افسانهای فرهنگ عامه و خرافات مردم خاورمیانه و ایران است.
جن واژهای عربی و به معنی موجود پنهان و نادیدنی است و در فارسی با مفهومی نزدیک به پری از این موجود نامریی یاد میشود.
در باور عوام، جنها فقط در شب، تاریکی، تنهایی و در محلهایی مانند گرمابه، آب انبار، پستو و ویرانه و بیابان وجود دارند. در باور عامه، جن بهشکل انسان است با این تفاوت که پاهایش مانند بز سم دارد. مژههای دراز او نیز با مژهی انسان متفاوت است و رنگ موی او بور است. همزمان با زادهشدن هر نوزاد انسان، بین اجنه نیز نوزادی به دنیا میآید که شبیه نوزاد انسان است اما سیاه و لاغر و زشت. دنباله . . .
نخستین گامهای زنان در ادبیات معاصر ایران
از دوره ی قاجار تا سال ١۳٢٠ش (سقوط رضا شاه)، كه دورهی پيدايش ادبيات معاصر ايران است، شمار نويسندگان زن در حدی نيست كه بتوان از كار آنان بهعنوان يك جريان ادبی قابلتوجه ياد كرد.
در آن دورهی زمانی، محدوديتهای اجتماعی، خانوادگی، تحصيلی و شغلی، فضا را برای آفرينشهای زنانه تنگ میكرد. زنان يا چنان گرفتار امور خانه بودند كه نمیتوانستند كارهايی را هم كه توانايی خلقشان را داشتند بيافرينند و يا هنوز بهصرافت داستاننويسی نيفتاده بودند. برخی هم كه مینوشتند، موجوديت خود را پشت نامهای مستعار پنهان میكردند. فضا چنان بود كه آنان اگر هم میخواستند، به نوشتن ترغيب نمیشدند زيرا امكانی براي نشر آثار خود نمیدیدند. کوشش زنان در آن دوره صرف كسب حقوق اوليهی خويش میشد و هنوز امكان گشايش درهای مراكز ادبی را به روی خود نيافته بودند. شركت آنان در جنبش ادبی بستگی به موقعيتی داشت كه در جامعه بهدست میآوردند. در اوايل سدهی بيستم ميلادی، گروه كوچكی از زنان تحصيلكرده كه در راه بهدستآوردن كمترين امكانات با مخالفتها و تهديدهای بسيار روبهرو میشدند، آغاز به گشودن مدارس دخترانهی خصوصی در شهرهای بزرگ و تدريس در آنها كردند، كانونهاي زنان را بنياد نهادند و مجلههای ويژهی خود را منتشر كردند(١). دنباله . . .
سرگذشت زبان فارسی
از آنجا که در نجد (سرزمین بلند. آ. ا. ) پهناور ایران، هر یک از تیرههای ایرانی به یکی از زبانها و گویشهای ویژهی خود سخن میگفتند، از دیرباز، وجود یک زبان فراگبر که وسیلهی تفاهم میان آنان باشد، نیازی سخت آشکار بود.
در زمان هخامنشیان، با آنکه در کنار وحدت سیاسی و در زیر نفوذ آن، کمکم خودآگاهی به همبستگی ملی بیدار میشد، ولی باز هنوز نمیتوان از وجود یک زبان رسمی فراگیر سخن گفت و زبان پارسی باستان، با آنکه از زمان داریوش بزرگ زبان نوشتار نیز شد، ولی نتوانست به عنوان زبان گفتار پا از قلمروی خود بیرون نهد.دنباله . . .
آشنایی با اصطلاحهای ادبی
آثار روزیرسان
آثار روزیرسان به آثاری میگویند که تنها برای کسب معاش و روزی نوشته میشود. قدمت آن دستکم به سدهی ١٨ میلادی میرسد. نمونهی کلاسیک "اثر روزیرسان" رمان فلسفی راسلاس اثر جانسون است که نویسنده آن را برای تأمین هزینهی کفنودفن مادرش و ادای وامهای خود در یک هفته شبها نوشت.
آرایهی بیرونی
آرایههای بیرونی آنها هستند که بیشتر پیکرهی سخن را زیبا میکنند. مثل سجع، ترصیع، جناس، عکس، اشتقاق، ردالمطلع، ذوقافیتین، در العجز علی الصدر، اعنات و ...
آرایهی درونی
آرایههای درونی همان صناعات معنوی و آرایههایی هستند که اگر ظاهر واژه دگرگون شود، باز آن آرایه از میان نمیرود. مثل پرسش بلاغی التفات، قلب و جمع.
دنباله . . .
کاشیهای رنگین شعر فارسی
(نگاهی به شعر و شاعران برخاسته از کاشان)
کاشان یکی از شهرهای مهم ایران است که در طول تاریخ ادبی کشورمان همواره برای خود جایگاه و پایگاه مشخص و قابلتوجهی داشته است. دنباله . . .
تنکامگی (اروتیسم) در ادبیات فارسی
در میان منابع فارسی، کار جدی پژوهشی دربارهی اروتیسم کمتر انجام شده، دکتر سیروس شمیسا که کتاب "شاهدبازی" را نوشته است و دکتر جلال خالقی مطلق، که نظراتش را در چند مقاله مطرح کرده، از کوشاترین پژوهشگران در این زمینهی مهم، اما تاریکماندهاند. خالقی مطلق در مقالهای با عنوان «تنکامهسرایی در ادب فارسی» که در مجلهی ایرانشناسی، سال هشتم چاپ شده است، چشماندازی از این موضوع بهدست میدهد. دنباله . . .
درآمدی بر رسالهی "تحریف در شاهنامهی فردوسی"
روشنفکرنمایان فرومایهی خادم دربار پهلوی، دستدردست ماموران امپریالیسم، دهها سال بهگونهای سازمانیافته فردوسی را کوبیدند و اثر جاودانهی او "شاهنامه" را با بیشرمی وصفناپذیری به ابتذال کشاندند تا شاید از این راه اعمال و اندیشههای زهرآلود خود را که با هیچ معیار و مقیاس و قانونی قابلتوجیه نبود، با استناد به فردوسی که در قلب مردم ایران جای داشت، توجیه کنند. بسیاری از ادیبان آن روزگار نیز در برابر این فریب و خیانت به ادب و فرهنگ ایران، سکوت کردند و اجازه دادند تا مشتی دلقک درباری از شاهنامه اثری ضد شاهنامه بسازند.
کار این تحریف که به قصد استوارساختن پایههای لرزان دستگاه سلطنت پهلوی انجام گرفت و مرادش "شاه پرست" و "نژادپرست" کردن مردم ایران بود، تا بدانجا پیش رفت که از زبان فردوسی سخنانی در میان مردم رایج گردید که حتا سایهای از آنها در شاهنامه موجود نیست و بر اثر این تبهکاری تاریخی، گردانندگان تبلیغات درباری که سنگ را بسته و سگ را گشاده بودند، توانستند حرفهای معینی را در دهان همه بیندازند و آنقدر تکرار کنند که جزو بدیهیات بهشمار آیند.
تا خود امروز کسانی هستند که گمان میکنند یاوهها و شعرهای بیپدرومادری چون: «هنر نزد ایرانیان است و بس»، «چو ایران نباشد تن من مباد بدین بوم و بر زنده یک تن مباد» (که با بیشرمی بیمانندی حتا در پای مجسمه فردوسی حک شده است)، «چه فرمان یزدان چه فرمان شاه» و بسیاری دروغهای دیگر، گفتههای فردوسی، حکیم اندیشمند و آزاداندیش بزرگ توس است.
این جنایت بیسابقه در تاریخ ادبیات ایران که به دست "آکادمیسین"های کشور شاهنشاهی و از طریق انتشار صدها جلد کتاب و رساله و مقاله و بهرهگیری از همهی امکانات تبلیغاتی و آموزشی از کتابهای درسی گرفته تا رادیو و تلویزیون و روزنامههای حلقهبهگوش و انجمنها و موسسات دولتی انجام گرفت، البته از چشم بزرگان دیگری چون ملکالشعرای بهار، مجتبی مینوی و غیره پنهان نماند و آنان در حدی که برای خود ممکن میدانستند، در نوشتههایی به این توهین به ساحت دانای بزرگ توس و مایهی افتخار زبان فارسی و فرهنگ ایرانی، حکیم ابوالقاسم فردوسی که با فرومایگی نابخشودنی شاعری هوادار شاهان جابر و نژادپرستی جنگطلب معرفی شده بود، اشاره کرده و به این تبهکاری تاریخی و توهین به فردوسی و مردم ایران پاسخ دادند، ولی از آنجا که از کتابهای درسی گرفته تا صفحات روزنامهها از این ابتذال پر بود، محیطی پیرامون شاهنامه ساخته شد که در آن مشتی ادعاهای بیپشتوانه و شعرهای مندرآوردی به بدیهیات مسلم بدل گردید.
اکنون تارنمای زبان و ادبیات فارسی (آریا ادیب) که از جمله بررسی مسایل گرهی قلمرو زبان و ادبیات فارسی را در دستور کار خود دارد، به قصد برداشتن این پردهی شوم که از نزدیک به هشتاد سال پیش بر این واقعیت تاریخی کشیده شده است، خرسند است که رسالهی پژوهشی "تحریف در شاهنامهی فردوسی" نوشتهی محقق و دانشمند بزرگ و توانا فرجالله میزانی را که با شیوهای علمی و با استناد به شاهنامه و پژوهشهای بزرگان نامبرده در بالا در افشای این دروغ بزرگ تاریخ معاصر ایران نگاشته است، برای آگاهی خوانندگان خود در بخش "بررسیها و پژوهشهای ادبی" (موضوع شمارهی ۱۵) قرار میدهد تا گام دیگری در جهت ازمیانرفتن آثار این نامردمی بزرگ تاریخی برداشته شده و در نبرد اندیشهای، سلاحی که دشمنان فردوسی به نام او ساختهاند، از دست آنان بیرون آورده شود.
به گفتهی نگارندهی این رساله: « اگر این کار خُرد ما در عین حال یکی از تکانهها و آغازهای کوچک برای انجام کاری بزرگ در آینده باشد، نگارنده چیزی بیش از اجر خود به دست آورده است». ایدون باد، آریا ادیب
متن مقاله را در این جا بخوانید
بازتاب فرهنگ باستانی ایران در ادب فارسی
ایرانیان در روزگار باستان، پدیدآورندگان ِ فرهنگ و ادبی گسترده و گرانمایه بودند كه امروز بخشی از دادههای آن را در دست داریم و از بخشهای ناپدیدشدهی آن نیز نشانهها و اشارهها و نامها و گاه گُزینههایی به ما رسیده است.
مجموعهی نامبُردار به اوستا، بزرگترین و كهنترین یادمان ِ فرهنگی ِ نیاكان ماست كه در آن، همهی سرودهای پنجگانهی گاهان و نیز بخش وی دیو داد (مشهور به وندیداد) به همان اندازه و ساختار روزگار باستان در دست است؛ امّا از دیگر بخشهای آن، بیش از یك چهارم آنچه را كه در دورهی ساسانیان بوده است، در اختیار نداریم. خوشبختانه همهی این بازماندهها به زبان فارسی دری و دیگر زبانهای زندهی جهان برگردانیده شده است. دنباله . . .
اصالت کهنترین نسخهی شاهنامه
(فلورانس، ٦۱۴ هجری قمری)
یكی از دشواریهای بنیادی تصحیحکنندگان شاهنامه همواره این بوده كه از آن نسخهی خطی قدیم در دست نبوده است. نسخهی خطی محفوظ در كتابخانهی موزهی بریتانیا (مورخ ٦٧۵ هجری) سالیانی دراز كهنترین نسخهی شاهنامه شناخته شده بود، تا آن كه در سال ۱۹٧۸ میلادی ، آنجلو پیه مونتسه Piemontese Angelo، ایرانشناس ایتالیایی، اعلام كرد كه كهنترین نسخهی خطی شاهنامه را در كتابخانهی ملی شهر فلورانس یافته است. (۱)
او در مقالهای (پیه مونتسه، ۱۹۸۰) شرح مفصلی از این نسخه كه تنها نیمهی نخست شاهنامه (تا پایان پادشاهی كیخسرو) را در بردارد، عرضه كرد. از آن زمان تا كنون بحثهای زیادی بر سر تاریخ نگارش، قدمت، اعتبار و درستی متن این نسخه در میان شاهنامهشناسان جریان یافته است. دنباله .
گفتاری پیرامون صرف فعل در زبان علمی فارسی
بیان مفهومهای علمی و فنی غرب به زبان قارسی همواره با مسایل فراوانی روبهرو بوده است. مقالهی حاضر گفتاری است دربارهی یکی از جنبههای این دشواریها. در اوایل سدهی نوزدهم، ایرانیان با فرهنگ و تمدن اروپایی تماس بیشتری یافتند. رفتن برخی از ایرانیان به اروپا برای آموختن علوم و فنون و نیز دعوت از اروپاییان برای آموزش در ایران، سبب آشنایی هرچه بیشتر ایرانیان با علوم و فنون نو شد. بهویژه، پس از مشروطه، گرایش بسیار به تالیف و ترجمهی کتابهای علمی و فنی پدید آمد و دانشهای نو به حوزههای درسی ایران وارد شدند. این دانشهای نو مفهومهایی داشتند که در زبان فارسی بیسابقه بودند، و زبان فارسی طبعن میبایست آنها را در خود جای دهد. دنباله . . .
تأثیر شعر در نگاهداری و گسترش زبان فارسی
اگر با توجه به مدارك و اسناد گوناگون و پژوهشهای پژوهشگران، نخستین شعر فارسی دری را از سال ۲۵۱ هجری قمری بدانیم كه یعقوب لیث خراسان و هرات را گشود و سیستان و كابل و كرمان و فارس را گرفت و شاعران او را به تازی شعر گفتند:
قد اكرمالله اهلالمصر و البلد / بملك یعقوب ذیالافضال و العدد (۱)
و چون این شعر خواندند او عالم نبود و گفت « چیزی كه من اندر نیابم چرا باید گفت؟» پس محمد وصیف شعر پارسی گفتن گرفت و اول شاعر پارسیگوی خوانده شد» (۲) از آن تاریخ تا عصر ما كه تا اندازهای نثر فارسی با كتاب های نشریافته و رواج چاپ و مطبوعات بیشتر رونق یافته است، همیشه شعر فارسی نگهبان و رواجدهندهی زبان فارسی بوده و در همهی زمانها بیشتر اهل ادب و ذوق و فارسیزبانان با شعر فارسی به فراگیری زبان فارسی پرداختهاند و علل و اسباب این نفوذ و تأثیر شعر در گسترش زبان فارسی بسیار است كه بهطور خلاصه به برخی از آنها باید اشاره كرد. دنباله . . .
سیری در آداب مكتبخانه
مكتبخانههای قدیم، پایههای مدرسههای امروزی هستند. اگرچه میان مكتب و مدرسه فاصلهی زیادی است و این فاصله ماهیت این دو را بهكلی از هم جدا میكند، اما ریشههای «مدرسه»های امروزی بهشکلی در مكتبخانههای ازیادرفتهی دیروز است و شناخت این ریشهها، شناخت شاخهی بزرگی از فرهنگ گذشتهی ماست. مكتبخانه تا دو سه نسل پیش تنها كانون آموزش اجتماعی بود، از این رو مجموعهای از حالوهوای جامعه و آداب و سنتهای اجدادی ما در آن بازتاب مییافت. سیری در رسوم و ارزشهای مكتبخانه از دیدگاههای بسیاری میتواند ثمربخش و پرجاذبه باشد. دنباله . . .
حماسهسرایی در ایران باستان
بیشتر متنهای حماسی پهلوی كه اصولن به ادبیات شفاهی تعلق دارند، در دورهی اسلامی به عربی و فارسی ترجمه شده یا از میان رفتهاند. تنها متن حماسی موجود «یادگار زریران» (در پهلوی: ایادگار زریران) است.
یادگار زریران این متن كه رسالهی كوچكی است، در اصل به زبان پارتی و ظاهرن نثری همراه با شعر بوده است، ولی بهصورت كنونی آن به زبان و خط پهلوی است و در آن واژهها، تركیبها و ساختارهای زبان پارتی را نیز میتوان دید و تنها بازسازی شعری برخی از بخشهای آن امكانپذیر است.(۱) در این اثر، از جنگهای ایرانیان با خیونان سخن رفته است.
هنگامی كه گشتاسب و پسران و برادران و شاهزادگان و ملازمان او، دین مزدیسنی را میپذیرند و خبر آن به خیونان میرسد، شاه آنان – ارجاسب– دو تن را به نامهای «بیدرفش» و «نامخواست» به عنوان فرستاده به ایرانشهر میفرستد. «جاماسب» – سالار اشراف– خبر ورود این دو فرستاده را میدهد و این دو به حضور گشتاسب بار مییابند و پیام ارجاسب را ابلاغ میكنند كه در آن از گشتاسب میخواهد دین مزدیسنی را رها كند و با وی همكیش باشد و تهدید میكند كه درغیر اینصورت، به ایرانشهر لشكر میكشد و آنجا را نابود میكند و مردمان را اسیر میگیرد. دنباله . . .
مسالهی اصطلاحات در ترجمههای علمی
ضعف "متخصصان" ازفرنگبرگشته در زمینهی ترجمهی نوشتاری تقریبن بر اهلفن روشن است. اینان کسانی هستند که معمولن پس از پایان تحصیلات دورهی دبیرستان و در برخی موارد حتا پیش از آن، به اروپا یا امریکا میروند و در یک رشتهی دانشگاهی متخصص میشوند. تا اینجا هیچ اشکالی در کار نیست. مشکل از آنجا آغاز میشود که چنین افرادی بخواهند آموختههای خویش را در اختیار هممیهنان فارسی زبان خود قرار دهند. گرفتاری بزرگتر زمانی است که چنین کسانی دست به ترجمه میزنند. (یکی از مشکلات بزرگ ما در زمینهی ترجمه این تلقی زیانمند است که هر متخصصی میتواند در رشتهی خودش کتاب ترجمه کند و از آن بدتر، هر کس بهصرف اینکه زبانی خارجی بداند، میتواند در تمام رشتهها به فارسی ترجمه کند! ترجمه فنی مستقل است که داشتن احاطه بر موضوع، تسلط بر زبانهای مبدا و مقصد و مهارت در ایجاد شیکهای ارتباطی میان مفهومها و ساختهای دو زبان، پایههای اصلی آن را تشکیل میدهند). اینکه چنین متخصصانی نتوانند به فارسی روشن و روانی ترجمه کنند، عجیب نیست. این افراد در بهترین حالت، کسانی هستند که بر رشتهی خود تسلط دارند، ولی بهسختی میتوانند مفهومهای آن را به فارسی "بیان" کنند تا چه رسد به "ترجمه"ی آنها. دنباله . . .