عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : 14 آذر 1394
بازدید : 147
نویسنده : جاذبه وب

 

...قفلهاباکلیدهایشان آفریده شده اند،اگربه قفلی برخوردی

 

کلیداش راپیداکن،

 

کلیدهمین نزدیکی ها.... 


تاریخ : 14 آذر 1394
بازدید : 115
نویسنده : جاذبه وب

 

...گاهی قافیه می بافیم،گاهی قافیه می سازیم برای شعرهایی  که اصلا شعرنیستند،گاهی

انتظارمیکشیم کنارجاده هایی که جاده نیستندویا عمرمان را می سوزانیم پای آدمهایی که اصلا آدم

نیستند و.... چه بسیار عمرمان تلف می شودپای روزهای  تقویم هایی که اصلا جزء سرنوشتمان

نیستند....


تاریخ : 14 آذر 1394
بازدید : 166
نویسنده : جاذبه وب
... کاش ما مفهوم شریک زندگی را می فهمیدیم ،شراکت به خوش صورتی و ثروت نیست، به ساختن فردایی زیباست به اتفاق هم ...


تاریخ : 14 آذر 1394
بازدید : 129
نویسنده : جاذبه وب
..... برای آغازی دوباره همین لحظه را فرصت داریم ،نه دیروزونه فردا، فقط همین حالا...


تاریخ : 14 آذر 1394
بازدید : 138
نویسنده : جاذبه وب

.... شناسنامه افرادرادولت میدهدوشناخت نامه شان راملت،خوب فکرکنیدواقعاببینید

 

مابه چه چیزی  نیاز داریم ؟؟؟....


تاریخ : 14 آذر 1394
بازدید : 110
نویسنده : جاذبه وب

...نه قالب ،نه قایق ،برای رد شدن از خود،بایدازبی خودگذشت،

 

بی خودی که گرفتار

 

می کندمارادربندهای بی اساس غرور،تکبر،دروغ و...


تاریخ : 13 آذر 1394
بازدید : 309
نویسنده : جاذبه وب

 

 

شبح اپرا، داستانی است ساده و روان و در عین حال پر از کشش و التهاب، با چاشنی همیشگی روح بشر یعنی عشق و عاطفه که با بسیاری از دیگر صفات زیبای انسانی گره خورده، صفاتی از قبیل وفاداری و گذشت و حتی ایثار. نيز این داستان، نمایی فشرده اما واضح و گویا از آداب و اخلاق و شیوه‌ی زندگانی در اروپای قرن نوزدهم ارائه میكند، قرنی که امروزه به پشت سر اگر نگاه کنیم، آن را لبریز از خاطرات خوش تاریخ بشر مییابیم، قرنی با تراکم نویسندگان و شعرا و فلاسفه و دانشمندان و مخترعانش و همه‌ی کسانی که گامهای بلندی در تغییر اساسی فرهنگ و تمدن بشری برداشتند و جهان را به سوی قطع تعلق کامل از دنیای کهن سوق دادند و طرح جهانی تازه را ریختند که در قرنهای بیستم و بیست و یکم گسترش یافت. و بدین سان بود که قرن نوزدهم در حافظه‌ی بشر مبدل به یک خاطره‌ی ماندگار شد،آخرین خاطره‌ی جهان کهن، به گونهای که با نواخته شدن زنگ نخستین سال قرن بیستم،گویی بشر از خوابي درازمدت چشم میگشاید و سر تکان میدهد و خود را در جهانی دیگر، متفاوت و غریبه مییابد.

اما آنچه مایه‌ی اهمیت داستان شبح اپراست، هیچ یک از مواردی نیست که یاد کردیم. اهمیت داستان سادهنمای شبحاپرا در چیزی‌است که در زیرساخت این داستان نهان شدهاست. شبح اپرا- هم شخصیت شبح اپرا و هم کل داستان شبح اپرا-  تصویری تمثیلی است از داد و ستدهای جهان غرب و جهان شرق یا به طور دقیقتر، جهان غرب و کشور تاریخساز ما ایران، داد و ستدی که در طول تاریخ، همواره در جریان بوده، به­ویژه از رنسانس به این سو و به طور ویژهتر در قرن نوزدهم میلادی. و بدین سان است که قرن نوزدهم میلادی را قرن هجوم مذاهب و شعر و هنر شرقی و به­ویژه ایرانی به سوی جهان غرب مییابیم و به طور متقابل جهان غرب نیز با علوم و فنون خشک و رسمیش و سوار بر کشتیها و خطوط راه آهنش و با ماشیندودیها و توپهای دودزایش به سمت شرق میتازد و تا دورترین صحاری آسیا و افریقا و تا آن سوی جزایر اقیانوس آرام و کوههای کافرستان و تبت و پامیر پیش میرود و بر سر راه خود چهره‌ی مادی شرق را تغییر میدهد، به همان سان که شرق و به­ویژه ایران نیز در هجوم معنویت خود، روح غرب را دچار تلطیف اجباری میکند، گوته از شعر حافظ زاده میشود و بودیسم بر فلسفه‌ی اروپا پنجه میافکند....

در داستان شبح اپرا، ایران به سان نماینده‌ی همه‌ی شرق برگزیده شدهاست و این انتخابی هوشمندانهاست، زیرا ایران برای قرنها و هزارهها نماینده‌ی فرهنگی و مدافع نظامی شرق در برابر نفوذ فرهنگ و هجوم سپاهیان غرب بودهاست. غربیان ایران را کشور پریان و سرزمینی لبریز از گلهای سرخ و نوای بلبلان و آکنده از شعر و موسیقی میپنداشتند و آرزوی دیدار شیراز و سمرقند و بخارا، سرّی بوده که در سر هر انسان غربی خانه داشته. در داستان شبح اپرا، اریک را مییابیم که شبح اپرا نام گرفته، مردی با چهره‌ی بی نهایت زشت که به هوشمندی و جامعیت در علوم و فنون و هنرها توصیف میشود. مرد ایرانی که عنوان یکی از شخصیتهای داستان است، اریک را نخستینبار در ایران دیده و به یاد میآورد که او ساختمانسازی برجسته در ایران بوده و حتی بنای عظیم و هیولایی اپرای پاریس را هم اریک ساختهاست. اریک از این لحاظ و با آن چهره‌ی هیولایی‌اش و با پي­افكندن بناي هيولايي اپراي پاريس، تمثیل علوم و فنون جدید و خشک غربی است که در قرن نوزدهم به شرق و ایران رخنه میکند و با ساخت بناهایی فاقد خطوط منحنی و آکنده از خطوط راست و زوایای شکسته، و با خطوط راهآهن و سیمهای تلگراف و سلاحهای آتشینش، چهرهای خشن و خشک و هیولایی از خود به نمایش میگذارد و اینهمه در نیمی از شخصیت اریک تجلی مییابد: اریک زشتچهره که در علوم و فنون جامعیت دارد و با حضور خشن و وحشتزایش، بناهای هیولایی میسازد. اریک از این جنبه، نماد همه‌ی چیزهای مفید و ضروری است که خشکاند و دوست ناداشتنی، چیزهایی که در قرن نوزدهم میلادی از غرب به سوی شرق و ایران هجوم میآورند. اما اریکِ زشتِ دانشمندِ دوست نداشتنی، چهره‌ی دیگری نیز دارد، چهره‌ی مردی که دوست دارد که دوست داشتهشود، مردی مهربان با صدایی فرشته‌آسا که هیچگاه با لحن تند با کسی سخن نمیگوید و عاشق گل سرخ است، چیزی که رمز شهرت ایران در نظر اروپاییان بودهاست. اریک فرشته‌ی موسیقیست و هر که با او پیوند یابد، مبدل به فرشته‌ی موسیقی میشود. و این نیمه‌‌ی دوم شخصیت اریک است، نیمهای که اریک از ایران با خود به فرانسه بردهاست، یا شاید بهتر باشد که بگوییم این، خود ایران است که در نیمی از شخصیت اریک خانه گرفته و با او به اروپا رفته است. مرد ايراني، رازدان و رازگشاست و اين رازوارگي ايران است كه در قالب مرد ايراني متجلي شده و مبدل به نيمي از شخصيت اريك شده و همه جا همراه اوست. این، شعر و هنر و عرفان و مذاهب شرقی و ایرانی است که در قرن نوزدهم، اروپا را به زانو در میآورد و همه‌ی پاریس- نه تنها پاریس بلکه همه‌ی اروپا- از آن سخن میگویند و مسحور آن شدهاند، به گونهای که انبوهی از کتابهای پارسی در اروپا ترجمه و چاپ می شود و شعبه‌ی ویژهای از دانشمندان، تحت عنوان مستشرقان پدید میآیند که وظیفهشان شناساندن ایران و شرق به اروپاییان است. مرد ایرانی میگوید از آن زمان که اریک از ایران به فرانسه بازگشته، او نیز به دنبال اریک به فرانسه آمده و همهجا همراه اوست. آری، ایران در نیمی از وجود اریک خانه گرفتهاست و همهجا با او همراه است و این همراهی، در همراهی مرد ایرانی با اریک تجلی نمادینه مییابد. در پایان داستان نیز مرد ایرانی را بهسان تنها ساکن خانه‌‌ی‌اپرا می‌یابیم، آن­جا که اریک مرده‌است و خانم گیری که خود از کارکنان مهم خانه‌ی‌اپراست، بیرون ایستاده و در می‌زند و از میان  1500نفری که در خانه‌ی‌اپرا کار می‌کنند، مرد ایرانی است که به روی او در می‌گشاید و فضا به گونه‌ای القا می‌شود که گویی مرد ایرانی تنها کسی است که در خانه‌ی اپراست. آری ایران و فرهنگ ایرانی، غرب را از درون، تسخیر کرده‌است. مرد ایرانی که حالا تنها ساکن خانه‌ی‌اپرا شده‌است، پس از مرگ اریک، به خانم گیری می‌گوید كه اریک دیگر نمی‌تواند مرا بکشد. چرا؟ زیرا آن اریک که مرده، در حقیقت نیمی از شخصیت اریک بوده، نیمه‌ی غربیش که پس از رنسانس، قصد کشتن فرهنگ شرقي و کل موجودیت شرق را داشته‌است، اما شرق و به­ویژه ایران با هجوم معنویت خود، غرب را به زانو درآورد و در درون روان غرب- در خانه‌ی‌اپرا- خانه گرفت.

اریک از آن زمان که از ایران به فرانسه بازگشته، مبدل به شبح شدهاست و در نهانخانهها و تاریکیها زندگی میکند و با روشهایی که به سحر و جادو میماند سعی در اختفای خود دارد. چرا؟ زیرا اریک با معنویت شرقی و ایرانی گره خوردهاست و معنویت را نمیشود با چشم سر دید، در حالیکه بنای هیولایی  اپرای پاریس را که نماد نیمه‌ی دیگر شخصیت اریک است، میتوان از فرسنگها آنسوتر مشاهده کرد. و ديگر آن­كه شرق به­ویژه ایران در تصور غربیان، سرزمین جادو و جادوگران بودهاست، بهگونهای که حتی معادل دو واژه‌ی جادوگر و جادو یعنی mag و magic از واژه مُغ که تعلق به فارسیباستان دارد، برگرفتهشدهاست و این اشتقاق، بیانگر آن است که تصور ایران به سان کشور جادوان، تصوری باستانی است. و جادو با تاریکیها و دخمههای نَمور زیرزمینی و نیز با آینه و آب پیوند نزدیک دارد و اینهمه را می­توانیم در اتاق شماره‌ی 5 اپرای پاریس که ویژه‌ی شبح اپراست و در خانه‌ی زیرزمینی اریک که بنا شده بر آب است و در اعمال سحر مانند او بیابیم که در آنِ واحد میتواند در چند جا باشد یا در جایی باشد و صدایش را در جایی دیگر بشنوند.

و شبح اپرا، تمثیلی از تلاقی دو جهان شرق و غرب در قرن نوزدهم میلادی است، قرنی حادثهخیز که شرق و غرب در برابر هم صفآرایی میکنند و به قلمرو هم میتازند.غرب با علوم و فنون رسمی و خشکش و سوار بر کشتیها و خطوط راهآهنش و با ماشین دودیها و توپهای دودزایش به سمت شرق میتازد و تا دورترین صحاری آسیا و افریقا و تا آن سوی جزایر اقیانوس آرام و کوههای کافرستان و تبت و پامیر پیش می­رود و بر سر راه خود چهره‌ی مادی شرق را تغییر میدهد، به همان سان که شرق و به­ویژه ایران نیز در هجوم معنویت خود، روح غرب را دچار تلطیف اجباری میکند، گوته از شعر حافظ زاده میشود و بودیسم بر فلسفه‌ی اروپا پنجه میافکند و در آن گرماگرم، همه‌ی اروپا از شرق و از ایران سخن  میگویند و مسحور معنویت و شعر و هنرش شدهاند....

 

این داستان کوتاهِ روانِ پر اشاره را ناخوانده نگذارید.

 

 

 

 

 مرکز پخش:

نشر هگمتانه

 



:: برچسب‌ها: انتشار , داستان , کتاب ,
تاریخ : 13 آذر 1394
بازدید : 120
نویسنده : جاذبه وب
 

ماه بالیدن است نه نالیدن!
بساطش آموزه است نه موزه!
تمرین خوب نگریستن است نه خوب گریستن!
نماد شعور مذهب است نه شور مذهب!

منتظران مهدی(عج)به هوش باشند
حسین را منتظرانش کشتند

زمانه ی عجیبی است!

برخی مردمان امام گذشته راعاشقند، نه امام حاضر را!

میدانی چرا؟!

امام ِگذشته را هرگونه بخواهند تفسیرمی کنند،

اما امام ِحاضر را باید فرمان ببرند.

وکوفیان عاشورا را اینگونه رقم زدند ...

من اگر نقاش بودم کربلا را می کشیدم

یک بیابان لاله سرخ نینوا را می کشیدم

دشتی از گلهای پرپر ، نقشی از حلقوم و خنجر

نقشی از عباس حیدر

اشکی از طفلان زینب ، منظر نور و هدایت

کربلا را می کشیدم

آموخته ایم از تو وفاداری را

خون تو نوشت معنی یاری را

ای کاش که آب کربلا می آموخت

آن روز زچشمت آبرو داری را ...


مختصری از زندگی نامه حضرت عباس (ع)

 


تاریخ : 13 آذر 1394
بازدید : 133
نویسنده : جاذبه وب

باران باش

و ببار و نپرس کاسه های خالی از آن کیست

******        ********        ******

خورشید باش

که اگر خواستی بر کسی نتابی نتوانی



تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد


تاریخ : 13 آذر 1394
بازدید : 153
نویسنده : جاذبه وب

به درخت نگاه کن...

قبل از اینکه شاخه هایش زیبایی نور را لمس کند

ریشه هایش تاریکی را لمس کرده...

گاه برای رسیدن به نور،باید از تاریکی ها گذر کرد...


به وبلاگ من خوش آمدید

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان جاذبه و آدرس webattraction.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






RSS

Powered By
loxblog.Com