عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : 14 آذر 1394
بازدید : 252
نویسنده : جاذبه وب

در احوالات شیخ ما ، گفته خواهد آمده شد که :
شیخ در عنفوان شباب ، به جماعت حرامیان در آمدی ، طریق عیاری پیشه نمودی ، مستکبران را بالمرصاد بنشستی و راه ببستی و کاروان بزدی و به بیوت اغنیاء با لباس مبدل ، در آمدی و آنچه در آن سرای ببودی ، جمله بزدی و آن سرای چنان بگشتی که گویی هیچ ذی حیاتی بدان سرای مقیم نبودی . و آنچه بیافتی به مستمندان بدادی به مساوات .


 
                                                                          *شیخ در لباس مبدل

روزی واعظی در مضرت دزدی یاران را پند همی بدادی که : هان ! ای یاران ، بیندیشید ، روزی را که فی آن یوم آنچه دزدیده آمدی ، لسان گشودی و سارق را مخاطب نمودی و راه گریز و مفر ، از پیش و پس بسته آمدی ...

لطفا بقیه داستان را در ادامه مطلب بخوانید !


تاریخ : 14 آذر 1394
بازدید : 259
نویسنده : جاذبه وب

شیخ ، دوگانه ای ( نماز ) بگزارد و یاران را یگانه شد . پس در اقوال است که : مریدی برخاستی و با وی گفتی :  یا شیخنا ! حسب الحالی با یاران باز گو ! باشد که یاران را ، نصب العینی باشد و معاندان را ، اتمام حجتی گردد ! شیخ ما گفتی : به یاد داردی که در ایام طفولیت در معیت ابوی خویش ، به محفل شیخی در آمدی و پدر ، زعیم خانقاه را بگفتی : یا شیخ ! این فرزند را تادیب کن و به جمیع علوم آراسته گردان ، باشد که راهبر ِ جمیع ِ شیوخ ِعالم گردد . " ان شاء الله "

آن شیخ نابکار ، آن طفل بگرفتی و به مزدوری خانقاه گماردی و چیزی از اسرار غیب با وی نگفتی لیک شیخ ما را ، هیچ سخن ناصواب گفته نیامدی . و دل از بهر خدای ، قوی بداشتی و صبر پیشه نمودی که " الصبرُ مفتاح الفرج " . ایام بگذشتی تا شیخ به روزگار شباب ، اندر شدی . روزی آن شیخ نابکار ، شیخ را گفتی : رو و شاخ و برگ ازهار و اشجار خانقاه ، هرس کن و خار و خس از آنان باز گیر . شیخ چون به بستان در آمدی ، صدایی از غیب با شیخ گفتی :

چشم  ِ دل    باز    کن که جان بینی       آنچه نادیدنی  است آن بینی

گر   به     اقلیم  ِ  عشق    روی آری       همه آفاق ،   گلستان   بینی

آنچه بینی     دلت    همان    خواهد       وآنچه خواهد دلت همان بینی

دل ِهر   ذره    را      که      بشکافی       آفتابیش   ، در   میان     بینی

هرچه داری  اگر    به     عشق دهی      کافرم  ،گر   جُوی   زیان  بینی

از      مضیق    جهات    ،     درگُذری       وسعت ِ  مُلک   لامکان  بینی

آنچه     نشنیده    گوش ، آن شنوی      وآنچه نادیده  چشم ، آن بینی

که یکی هست  و هیچ نیست جز او        وحده      لا     اله      الا    هو

با نیوشیدن ( شنیدن ) این شعر عرفانی , شیخ پر از حالات طوفانی گشتی و جامه  بدریدی و سر ببریدی و نعره ها همی بزدی و بیهوش بیفتادی . چون به هوش بیامدی ،شیخنا را جذبه ی آن گفتار ، پای از سر و سر از پای ندانستی و شکوفه ی تمام ازهار ببریدی و شاخه ی نو رسته ی تمام اشجار ، منقطع بکردی . و آن بستان و گلستان را به طرفة العینی ، به خارستان مبدل ساختی .

آن شیخ نابکار را ، سر ( راز ) افعال شیخ ما، ندانستی که خردمندان گفتندی :

" گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش " و آن نادان ، چون این فعل شیخ بدیدی،  شیخ ما را ، تشر زدی و گفتی : ای نادانِ خِرفت ...( معاذ الله(  

شيخ ما را ، چون این سخن شنفته آمدی ، به خشم ، سكوت چندين ساله بشكستندي و فريادي عظيم برآوردندي كه : مرتيكه ي غورونساق ،چه ميگویي!؟!؟!؟! آن شیخ نابکار ، از هیبت آن کلام آسمانی شیخ ، از حال برفتی .

آن شیخ سفیه را ، چون حال به جای ،باز آمدی ، دست از توطئه بر علیه شیخ ما ، بر نداشتی تا به هزار ترفند ، مخ مریدان جاهل بزدی و با جمعی از مریدان ِ نادان ِفریب خورده ، شیخ را دست و پای ببستی و شبانه به دار المجانین ، بردندی  .

شیخ چون به محفل دیوانگان ، درآمدی . اندر زاویه ای به فرادا بنشستی و لسان از بهر خدای ، در ذکر بداشتی .لیک آن مجانین ، با رویت جمال کنعانی شیخ ، پای کوبان و دست افشان ، شیخ را در میانه بداشتندی . و هر یک ، عضوی از شیخ را گرفته و پیوسته شیخ را همی گفتندی : تو کی بیدی ؟... شیخ با حلم فرمودی : انا شیخ شیخان ! ، باز آن دیوانگان مرة الاخری بگفتندی : تو کی بیدی ؟ ... و باز همان حال برفتی که راوی، با یاران موافق باز گفتی .

من جمله ، شیخ را از دست آن مجانین ، آزارها بیامدی که این خامه ی شکسته زبان را بیش از این طاقت نبودی که شرح بیان کند . از میان آن مجانین ، یکی مجنون ببودی که بیش از دگران ، شیخ را ، از افعال وی ، تعب رسیدی و پیوسته بر آزار شیخ مداومت همی بداشتی تا شیخ را طاقت طاق بگشتی و آن مجنون بگرفتی و  استخوانها تمام بشکستی و به فرجام ، آن مجنون را از نشیمنگاه به دار آویختی تا عبرتی گردد، کافران طریق حضرتش را .

آن مجانین ، چون احوال بدین نسق بدیدندی ، جمله از ترس جان ، اندر زاویه ای مجتمع بگشتندی و شیخ را به انگشت اشاره نشان همی بدادی و گفتندی : تو پادشاه بیدی ...  آری ! تو پادشاه بیدی ... و تا این یوم که این حکایت  نبشته  آمدی ، آن مجانین، شیخ را ، پادشاه گفتندی " سبحان الله "

راوی گفتی : این حکایت از بهر آن بیاوردی که یاران بدانستندی که آن دیوانگان را نیز ، سر کلام آسمانی شیخ فهمیده آمدی و ایشان را کلام و گفتار بی بدیل شیخ ، رهنمون طریق هدایت بیامدی . امید که خدای ، توفیق درک کرامات شیخ را نصیب هوشیاران ، بگرداناد " آمین "

" والسلام و علی من اتبع الهدی "

نوشته شد به قلم : شیخ شیخان


تاریخ : 14 آذر 1394
بازدید : 236
نویسنده : جاذبه وب
راوی گفتی : سالی ، قحطی اندر اوفتادی مردمان را فی بلد* شیخ .

فی یوم من الایام* ، زوجه ی شیخ با وی گفتی : یا شیخی* ! کنون گاه سختی و محنت فرا روی بیامدی و بدین محنت بُوَد* که دوست ، شناسد دوست را و دوستان شناسند دوستان را . و غمخوار مردمان را نشاید که سیر به گوشه ای خفته آید به گاهی که مردمان را ، هسته ی خرمایی ، جوی خون به راه انداختی . برخیز که در نوم فلاح* نیابی و خفتگان را روز بازپسین* ، باد ، اندر کف بیابی . آیا نشنیدی این قول خدای تعالی را که ، قال الله الحکیم فی محکم کتابه فرمودی : " مثل الذين ينفقون اموالهم فى سبيل الله كمثل حبة انبتت سبع سنابل*... "

کنون بر بالای این نخل رو و خرما بستان و به میان خلق رو و گرسنگان را انفاق کن !

شیخ ، زوجه را گفتی : از بهر خدای خموش ! که گرسنگان را اگر این جَدَل* شنفته آمدی ، هستیمان به باد دادی و آنان را ، شر خلاصی نیابیم تا بدان موضع که با ایشان ما را احوال ، یکسان بیامدی ...

لطفا بقیه داستان را در ادامه مطلب بخوانید !


تاریخ : 14 آذر 1394
بازدید : 199
نویسنده : جاذبه وب





سخت است غرق شدن در روزهای پر از تکرار و تفکراتی که جز خستگی چیزی برایت ندارد...
آنقدر خسته، که فقط می توانی بنگری به دردهایی که نمک به زخم لحظه های تنهاییت می زنند...!
و گاهی در حسرت لحظه ها، آنقدر آه می کشی و بغض می کنی تا آشکار نگردد عمق دردهایی که در دلت پنهان مانده...
خسته از عبور ثانیه ها که به دلخواه خود می گذرد و تو هیچ نقش و سهمی در ثبت و گذر این لحظه ها نداری...!
و همچنین، خسته و دردمند از روزهای خوبی که با یک دنیا امید، رسیدنش را به انتظار می کشیدی...

میدانی!
گاهی، فقط باید چشم دوخت به مهربانی و نگاه خداوندی که خودش خوب می داند حال دلت اصلا خوب نیست!

 

 


تاریخ : 14 آذر 1394
بازدید : 181
نویسنده : جاذبه وب

شیشه می شکند و زندگی می گذرد.

نوروز می اید تا به ما بگوید تنها محبت ماندنی است

پس دوستت دارم چه شیشه باشم چه اسیر سرنوشت

نوروز 93 مبارک


تاریخ : 14 آذر 1394
بازدید : 230
نویسنده : جاذبه وب

              

nasimvazan.blogfa.com

در دلـــم یاد تو امشب عشـــق داری میکند

اشک چشمان با دلم شب زنده داری میکند


یاد تــــو امشب میـان واژه های شعــــر من


این قلــــم با قلب من بس راز داری می کند


ای دریغا چشمه چشمان من خشکیــد و تو


گـــــریه ات بذر غـــمم را ابیـــاری می کنــد


هیچ کس امشب به شعرم جامه غم را ندید


این دلــم در سینه گاهی بی قراری می کند


با تو امشب تا خدا پر میکشــم از بی کسی


عشق در قلبم به یادت جان سپاری می کند




تاریخ : 14 آذر 1394
بازدید : 241
نویسنده : جاذبه وب

هیچ زنی را 


در هیچ کجای دنیا نمیتوانی پیدا کنی 


که به یکباره عاشق مردی شود 


زنها آرام در یک مرد  جوانه می زنند 


اما امان از وقتی که زنی،در وجود مردش ریشه بدواند.


این جور عشق های یک زن را،هیچ تبری نمیتواند از پای در بیاورد


حالا میخواهد تبر زمان باشد یا حتی تبر مرگ

اما چرا..


همیشه یک استثنا وجود دارد و آن برای از ریشه خشکاندن یک زن


خیانت به عشق اوست


تاریخ : 14 آذر 1394
بازدید : 236
نویسنده : جاذبه وب

از من نرنج...

نه مغرورم نه بی احساس...

فقط خسته ام...

خسته از اعتمادی بیجا!!!

برای همین قفلی محکم بر دل زده ام ..!!




تاریخ : 14 آذر 1394
بازدید : 221
نویسنده : جاذبه وب

اين روز هـــــآ حِــسي دارَم آميخته با دلتـَنگي


كـَم مي آورم بازواني مـي خواهَــــم كه تَنگ در بَـرم گيرنــــد


اما نَه هر بازواني فقطـ حصار آغوش تــــــــــــ♥ــــو



تاریخ : 14 آذر 1394
بازدید : 252
نویسنده : جاذبه وب


می گویند:


عشق خدابه همه یکسانَ ستــ

ولی من می گویم:

مرا بیشتر از همهدوستــ دارد

وگرنهـ

بهـ همهـ

یکی مثل تو می داد

         

       


به وبلاگ من خوش آمدید

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان جاذبه و آدرس webattraction.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






RSS

Powered By
loxblog.Com