اندر بیان احوال آن شیخ کبیر ، آن دارنده ی القاب کثیر
آن دلداده در عرفان جلا آن تجلی قالوا بلا
آن چهار تکبیر زده بر هر چه هست آن جلوه حق روز الست
آن قبله ی مریدان فانی آن شیخ ربانی
آن پیدا و پنهان آن گنج نهان
آن شمس صراط مستقیم آنکه باشد جاودان در جنت مقیم
آن پیرو خط احمدی آن لایق عشق سرمدی
آن یوم و آن لیل و آن نهار آن صیف و آن شتاء و آن بهار
آن انگبین و آن شیر و آن هم شکر آن ناظر و آن نظاره و آن هم نظر
آن زبان در وصفش قاصر آن شیخ متخلص به حائر
آن همیشه خندان شیخنا و مولانا مروان
نقل است که چون از مادر بزاد ، به خواب همی رفت و هرچه وی را بزدندی ، وی بیدار نگشتی و هیچ بنگریستی ، و هیچ بنگفتی و تا هفت سال این مقال مستمر بیامدی و حال آن برفتی که یاران در ابتدای این مقال نیوشیدندی . تا شبی در بادیه از خواب بجستی و زبان بگشودی و دیگر هیچگاه زبان بهکام اندر نکشیدی و دگر هیچگاه بنخفتی و ایام صباوت به تحصیل علوم گذراندی و حلقه ارادت شیخی از شیوخ فیروزآباد ، ملقب به شیخ بنجیر تبار ( ترجمه = بنجیر = گنجشک ) به گوش می بداشتی و از محضر این شیخ ، بهره ها وافر همی بردی و به جمیع علوم آراسته می بگشتی و سر آمدفضلا و ادیبان گشتی وبقیت عمر به ارشاد گذاردی مر یاران موافق را ، رضی الله و عنه.
منقول است که شیخ در سنه ی چهل و هشت در بحرین تابوک (بلوک ) زدی ، تابوک زدنی سخت .به گاهی که راوی دو سال بیش نداشتی و کو...ن پتی به شارع همی شدی .
و باز منقول است که روزی شیخ با یاران به در سرای مریدی اندر شدی و مرید اسرار همی بکردی و می بگفتی که ای کاش ، شیخ قدوم مبارک بر دیدگان یاران می بنهادی و چراغ بیت یاران را به جمال منور می بکردی.
شیخ بگفتی : "گُه خارزی (گُه خوردی = ترجمه = I LOVE YOU ) .
و اندر باب این سخن شیخ ، سخن ها رفتی و کُتب مکتوب همی بگشتی و جمیع علما ، بر این نظر اجماع می بکردی که سخنی در فصاحت و بلاغت به شیوایی این مقال شیخ در زبان پارسی ، یافت می نشدی .
نقل است که مریدی از مریدان شیخ ، مرکبی بنزینی بیع بکردی . لیک آن مرکب خاموش شدندی و هرچه یاران جهد می بکردی نتوانستندی که آن را چالو کردندی ( چالو =روشن کردن هر وسیله ای را گفتندی ) .و اندر آن فعل ، تعب بسیار رسیدندی مر یاران موافق را .
چون شیخ از این فعل آگاه شدندی . می بیامدی و سخن می براندی اندر باب رفع آن تعب .و یاران را نظر با وی همی گفتندی . زان میان مریدکی بر خاستی به نظر خویشتن غره .و نظر خویش برِ شیخ بگفتی .
شیخ پاسخ بدادی مر مرید را :
" اگر به بیت الخلا اندر شدمی و قضای حاجت می بکردمی و اسهال نیز می بداشتمی و آب مهیا می نیافتمی ، و نظر تو به جای ابریق مستراح می ببودی ، نظر تو را به نشیمن خویش هم ، نکشیدمی. "و یاران بدانستندی که منظور شیخ آن بُدی ، که اظهار منیت در طریق وصول ، عین گمراهی است .
و شیخ رضی الله و عنه ، این سخن به اجمل کلام و احسن مقال می بگفتی ! و یاران ، احسنت می بگفتی مر شیخ را به سبب فصاحت زبان و بلاغت کلام .
و مرید خاموش بگشتی ....