عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : 14 آذر 1394
بازدید : 272
نویسنده : جاذبه وب

دانلود مرورگر های جاوا سری 40 که اکثر تلفن های جاوا قابلیت اجرای آنهارا دارند.


دانـــلود شــــو]]>
تاریخ : 14 آذر 1394
بازدید : 268
نویسنده : جاذبه وب

 

دانلود نسخه پرتابل و بروز 2015 با قابلیت های فراوان از جمله.......


دانـــلود شــــو]]>
تاریخ : 14 آذر 1394
بازدید : 243
نویسنده : جاذبه وب

Adobe Shockwave Player 12.1.9.159 احتمالا در هنگام کار با اینترنت با مرورگرهای فایرفاکس و Internet Explorer پیغامی برای نصب پلاگین Shockwave Player از سایت Adobe‌ یا Macromedia دریافت کرده اید.

این پلاگین برای مشاهده صفحاتی است که با نوعی انیمیشن صفحات وب شبیه به فلش طراحی شده اند.

نام اين نرم افزار براي همه وب دوستان آشناست . چراکه با آن مي توانند نسبت به انجام بازي هاي تحت وب ، رزونامه هاي کاري ، تفريحات و سرگرمي و تبليغات اينترنتي بپردازند. بيش از 200 ميليون کاربر ، براي آنکه بتوانند از محتويات پوياي تحت وب استفاده کنند ، اين نرم افزار را نصب نموده اند و در واقع مي توان گفت که اين نرم افزار جزء تفکيک ناپذيري از وب و اينترت مي باشد.

 


دانـــلود شــــو]]>
تاریخ : 14 آذر 1394
بازدید : 224
نویسنده : جاذبه وب
دانلود آهنگ بندری زیبا در ادامه مطلب ...


دانـــلود شــــو]]>
تاریخ : 14 آذر 1394
بازدید : 497
نویسنده : جاذبه وب
//امکان مشاهده آنلاین اضافه شد//

 

نام فیلم : بی مصرف ها ۳

ژانر: اکشن ، ماجرایی ، هیجان انگیز

لینک IMDB

امتیاز: ۱۰ / ۶٫۲

کیفیت : mp4|hd 450bit

دوبله فارسی حرفه ای و جذاب

خلاصه داستان : قسمت سوم از فیلم اکشن بی مصرفها فرانچیس را که به دنبال سوء استفاده از بارنی راس، لی کریسمس، و همکاران آنان است نشان می‌دهد…

 


دانـــلود شــــو]]>
تاریخ : 14 آذر 1394
بازدید : 294
نویسنده : جاذبه وب

اندر بیان احوال آن شیخ کبیر ،     آن دارنده ی القاب کثیر

آن دلداده در عرفان جلا    آن تجلی قالوا بلا  

آن چهار تکبیر زده بر هر چه هست   آن جلوه حق روز الست

آن قبله ی مریدان فانی      آن شیخ ربانی

آن پیدا و پنهان     آن گنج نهان

آن شمس صراط مستقیم      آنکه باشد جاودان در جنت مقیم

آن پیرو خط احمدی    آن لایق عشق سرمدی

آن یوم و آن لیل و آن نهار     آن صیف و آن شتاء و آن بهار

آن انگبین و آن شیر و آن هم شکر    آن ناظر و آن نظاره و آن هم نظر

آن زبان در وصفش قاصر   آن شیخ متخلص به حائر

آن همیشه خندان          شیخنا و مولانا مروان

نقل است که چون از مادر بزاد ، به خواب همی رفت و هرچه وی را بزدندی ، وی بیدار نگشتی و هیچ بنگریستی ، و هیچ بنگفتی و تا هفت سال این مقال مستمر بیامدی و حال آن برفتی که یاران در ابتدای این مقال نیوشیدندی . تا شبی در بادیه از خواب بجستی و زبان بگشودی و دیگر هیچگاه زبان بهکام اندر نکشیدی و دگر هیچگاه بنخفتی و ایام صباوت به تحصیل علوم گذراندی و حلقه ارادت  شیخی از شیوخ فیروزآباد ، ملقب به شیخ بنجیر تبار ( ترجمه = بنجیر = گنجشک ) به گوش می بداشتی و از محضر این شیخ ، بهره ها وافر همی بردی و به جمیع علوم آراسته می بگشتی و سر آمدفضلا و ادیبان گشتی وبقیت عمر به ارشاد گذاردی مر یاران موافق را ، رضی الله و عنه.

 

منقول است که شیخ در سنه ی چهل و هشت در بحرین تابوک (بلوک ) زدی ، تابوک زدنی سخت .به گاهی که راوی دو سال بیش نداشتی و  کو...ن پتی به شارع همی شدی .

 

و باز منقول است که روزی شیخ با یاران به در سرای مریدی اندر شدی و مرید اسرار همی بکردی و می بگفتی  که ای کاش ، شیخ قدوم مبارک  بر دیدگان یاران می بنهادی و چراغ بیت یاران را به جمال منور می بکردی.

 شیخ بگفتی : "گُه خارزی (گُه خوردی = ترجمه = I LOVE YOU ) .
 

و اندر باب این سخن شیخ ، سخن ها رفتی و کُتب مکتوب همی بگشتی و جمیع علما ، بر این نظر اجماع می بکردی که سخنی در فصاحت و بلاغت به شیوایی این مقال شیخ در زبان پارسی ، یافت می نشدی .

 نقل است که مریدی از مریدان شیخ ، مرکبی بنزینی بیع بکردی . لیک آن مرکب خاموش شدندی و هرچه یاران جهد می بکردی نتوانستندی که آن را چالو کردندی ( چالو =روشن کردن هر وسیله ای را گفتندی ) .و اندر آن فعل ، تعب بسیار رسیدندی مر یاران موافق را .
 

چون شیخ از این فعل آگاه شدندی . می بیامدی و سخن می براندی اندر باب رفع آن تعب .و یاران را نظر با وی همی گفتندی . زان میان مریدکی بر خاستی به نظر خویشتن غره .و نظر خویش برِ شیخ بگفتی .

شیخ پاسخ بدادی مر مرید را :

" اگر به بیت الخلا اندر شدمی و قضای حاجت می بکردمی و اسهال نیز می بداشتمی و آب مهیا می نیافتمی ، و نظر تو به جای ابریق مستراح می ببودی ، نظر تو را به نشیمن خویش هم ، نکشیدمی. "و یاران بدانستندی که منظور شیخ آن بُدی ،  که اظهار منیت در طریق وصول ، عین گمراهی است .

و شیخ رضی الله و عنه ، این سخن به اجمل کلام و احسن مقال می بگفتی ! و یاران ، احسنت می بگفتی مر شیخ را به سبب فصاحت زبان و بلاغت کلام .

و مرید خاموش بگشتی ....


تاریخ : 14 آذر 1394
بازدید : 257
نویسنده : جاذبه وب

راوی گفتی : اندر باب شیخی جمیل البدر و جلیل القدر ،  که روزی شیخ در محفل یاران به خطابه اندر ببودی که ناگه ، مگسی ، عنان ، خویش به محفل شیخ و یاران در افکندی در هوا چرخان .

یاران نعلین و پای افزار جمله از نیام برکشیدندی و به قصد کُشت به آن مگس یورش بردندی . لیک هر چه جهد بکردندی که آن مگس بگرفتی و از خانقه بیرون بکردی ، توفیق حاصل نگشتی .

شیخ گفتی : ای یاران دست باز دارید که اولوالالباب گفتندی که : مگس با گُه قرین بُوَد و کنون گاه امتحان بیامدی تا بر همگان عیان شود که کدامین کس ، بدین مجلس ، ان ( گُه ) ببودی و هم نشین این مگس .

یاران را دل به یکباره فرو ریخت . و مگس در هوا چرخان .

چون مگس نزدیک مریدی بیامدی ، یاران را نفس در سینه حبس گشتی و بیم و امید در چهره ها نمایان .و چون از آن مرید ، فاصله بگرفتی ، اضطراب بر یاران مستولی .

و شیخ ، تابان چون خورشید ، در محفل یاران به نظاره در ، بنشستی . و یاران غریق در اضطراب و تشویش و زیر لب " وجعلنا من بین ایدیهم سدا " خوانان .

ناگه مگس بیامدی و بر جمال نورانی آن آمال کمال ، اند ( END ) جمال ، شیخ نیکو خصال ، بنشستی . شیخ نعره ای بزدی ، در دم بیفتادی و بیهوش گشتی. و یاران جمله بدیدندی و جمله به درد گریستندی ، شیخ را از فرجام بد . چون شیخ را حال به موضع پیشین باز بگشتی ، هیچ در باب ،  این فعل که برفتی  سخن نگفتی و یاران نیز ، سکوت کردی و زبان در لگام بداشتی و دیگر اندر باب این خطیر ، سخن نگفتی .


تاریخ : 14 آذر 1394
بازدید : 333
نویسنده : جاذبه وب
ای از تو شد دگرگون دلها و دیده هامان

ای از تو شد پدیدار شب ها و روزهامان

هم سال نیک از تو، هم حال و روزگاران

بِــه کن تو حال مارا در مقدم بهاران .....

نوروزتان پیروز ! بهاران خجسته باد !


تاریخ : 14 آذر 1394
بازدید : 220
نویسنده : جاذبه وب
یک چند بگذشتی و شیخ را اسباب معیشت تنگ و خواسته اندک بگشتی .و اندر خانقاه ، به جز شش درهم ، که شیخ  این خواسته  بداشتی مر روز مبادا را ، چیزی یافت می نشدندی . و از بابت این شش درهم ، شیخ را اندکی خیال ، آرام می بگشتی . و شیخ فی الضمیر ، محاسبات ، فراوان می بکردی که این زر ، به احسن فعل ، به موضع نیاز خرج بگشتی که طریق صواب آن بُدی.

یاران گفتند ، شیخ را : آن سیم و زر به یاران ده که اندکی قوت مهیا می بداشتندی که یاران از فرط گرسنگی ، سنگ به شکم اندر ببستی و عن قریب ، اگر فرجی حاصل نگشتی ، راه رحلت در پیش ببودی. شیخ ،با یاران گفتی :

یاران را ! کنون ، روزگار نعمت وعزت به سر آمدی  و روزگار نقمت و ذلت ، فرا روی، بیامدی .و یاران را زینهار بدادی که این زر ، از برای روز مبادا ببودی که نجات را  ، طریقی دگر اندر نبودی و تدبیر خویش بر یاران گفتی !

فی الجمله ، شیخ با یاران عهد کردی ، که شیخ و یاران از خانقه برون شدی و به مزدوری (کارگری) برفتندی ...


لطفا بقیه داستان را در ادامه مطلب بخوانید !


تاریخ : 14 آذر 1394
بازدید : 229
نویسنده : جاذبه وب

THIS STORY IS TRUE…

پس در اقوال است که :

فی ایام الماضی ، دو تن از شیوخ گمنام نامدار ( شیخ ناصر و شیخ شیخان ) را در محفلی ، عکسی با کراوات و کت و شلوار گرفته آمدی که این عکس با اصول خانقاه  در تضاد اوفتادی.  و آن دو شیخ ، آن عکس را در بایگانی خانقه در آرشیو بداشتی . و این عکس توسط شیخی سارق که سر دسته ی اراذل الشیوخ ببودی و  تابلو مونالیزای شیخ لئوناردو داوینچی را هم ، اول او سرقت بکردی ، دزدیده آمدی .

فی لیل من الالیالی شیخ ناصر پریشان و مضطر ، خویش به سرای شیخ شیخان در افکندی و شیخ را گفتی : یا شیخنا ! چندی است که دمی ما را این فکر ناخوش  ، به خود وا نداشتی که فرجام چه خواهد بودن . اگر آن تصویر شیوخ با آن هیبت و هیات به دست نااهلان و بی خردان و مریدان خر مغز ، بیفتادی ، علمی است که اُشتر ( شتر ) بدانستی* که دیگر فاتحه ی شیخ و احوال خانقاه ، جمله بر باد است .

و نیز شیخ را گفتی : که جاسوسان خانقاه report بدادی که آن شیخ سارق بوالهوس ، در سر ، سودای ریاست خانقاه بداشتی و امشب بخواستی که مریدی نیمه شب به لابراتوار بفرستادی که از آن عکس ، کپی رنجی* بگرفتی به هزاران نسخ .و در اقالیم هفتگانه* ، پراکندی و رونق و اعتبار شیخ و خانقاه ، ببردی . و خود ، شیخ بلامنازع تخت و سلطنت خانقاه بگشتی .

آن شب ، این دو شیخ گرام را ، نوم* به چشم اندر نیامدی .  و همه شب را اندیشه این بیامدی که ، آن عکس چگونه از چنگ آن دیو سیرت ، بگرفتی . تا به فرجام ، شیخ ناصر ،  آن شیخ شام تا فرات ، آن شیخ تکنوکرات* ، آن دارنده ی هزار و یک فن ، آن شیخ خفن ، شیخ شیخان را بگفتی :

مرا فعلی در ضمیر بیفتادی امید که بعون الله* کارساز گشتی و بدین حیل ، از این دامگه بلا به سلامت برون رویم . و پلان بر شیخ بگفتی . و خنده ای موذیانه بر لبان شیخ بزرگوار نقش بستی . که این اند ( end  ) رضایت بود .

آن شب ، آن شیوخ با هیاتی ناشناس بر راه آن مرید ، به کمین بنشستی و چون مرید بیامدی ، از کمینگاه بجستی و با گیوه و گرز گران ، آن مرید را نوازش ها آمد که تا این یوم ، که این داستان نبشته آمدی ، آن مرید را در گوش ، صدای باد بیامدی و اصلا به یاد می نیاوردی که ، که بودی و از بهر چه کار برون آمدی و به کجای بخواستی اندر بگشتی . و هر شیخ را که بیننده آمدی ، گفتی : تو پادشاه بیدی ؟  و این تنها گفتار ببودی ، که از آن مرید ، گفته آمدی " معاذ الله *"

فی الجمله آن عکس مره الاخری،  به دست شیوخ بزرگوار بیفتادی و فی آن لیل سرد ، شیخ ناصر ، شیخ شیخان را گفتی : یا شیخ ! کنون با این عکس آتشی افروزیم که عن قریب بودی که هستی مان به آتش زند .

شیخ بخنید و بگفت : فتبارک الله یا شیخ ! که هرچه گویی و هر چه کنی ، طریق صواب آن بُدی .


و آن شیوخ ظفرمندانه ، شادان و خرم ، با حرکاتی موزون ، در حالی که در تمام اعضاء و جوارح شان عروسی ببودی ، به سمت خانقاه به راه افتادند .


 
" تمت بعون الله "
نوشته شد توسط : شیخ شیخان


به وبلاگ من خوش آمدید

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان جاذبه و آدرس webattraction.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






RSS

Powered By
loxblog.Com