آدم تو اين ممکت نمي تونه به کسي قول بده ، چون اينجا اصلا معلوم نيست در آينده چه اتفاقاتي ميفته. همين چند وقت پيش بود که قول دادم هر 3-2 روز يه بار آپديت کنم ولي همين که چند پست به قولم عمل کردم خط اينترنتم رفت تو خاکي . و اصلا وصل نشد. البته تو هفته گذشته چند بار تونستم کانکت بشم ولي سرعت به قدري پايين بود که اديتور پرشين بلاگ رو به طور کامل باز نمي کرد و فقط تونستم آفلاينهاي ياهو مسنجرم و ايميل هام رو چک کنم.
به يکي از دوستان ديگه هم قول داده بودم مطلبي رو که براي دوستش نوشته در وبلاگ قرار بدم که متاسفانه به دليلي که بالا گفتم الان تونستم به قولم عمل کنم.
ماجراي مطلب زير رو به علت خصوصي بودن نمي تونم ذکر کنم . ولي مطمئنم از نثر زيبايي که به کار برده لذت مي بريد.
**********
تقديم به عشقم سپيده از طرف مرتضي:
به نام او كه صدف ، هستي جان را بخشيد و مرواريد عشق درونش پروراند.گوشه اي از قلب پر عشقم را ميشكافم و قطرات گلگون شده اي از آن را به عنوان عشق تقديمت ميكنم تا شايد بر اقيانوس قلبت لنگر اندازد و تورا از حال عاشقي باخبر سازد.اكنون 8 ماه از روزي كه اين ترانه را براي من سرودي ميگذرد.روزهايي كه آنها را در پس حباب خاطراتم پشت سر گذاشتم و اكنون حبابي كه خاطراتم ، خاطرات شيرين با تو بودن را در آن نگه ميداشتم در بيابان بي نهايته قلبم كه روزي گلستانه سرسبز آرزوهايمان بود،رها گشته و به سوي خارهاي كوير قلبم پيش ميرود.خارهايي كه وجودشان از بغضها و كينه هاي دوران بي تو بودن سرچشمه ميگرفت و ريشه هايش سراسر قلبم را خنجر ميزد.اما گرماي وجودِ پر مهرت،همچو باراني باسخاوت بر كوير شبهاي تنهاييم باريد.شكوفه هاي اميد و آرزو در افق سپيــــده دمِ وجودم به بار نشست و آسمانِ وجودم را سرشار از عطر صبح كرد.و اكنون كه بارِ ديگر روزهاي تلخِ بدون تورا پشت سر ميگذارم كوير قلبم به مردابي سرد مبدل گشته است.
آسمان همچو صفحه ي دل من
روشن از جلوه هاي مهتاب است
امشب از خواب خوش گريزانم
كه خيال تو خوش تر از خواب است
بي گمان زان جهان رويايي
زهره بر من فكند ديده عشق
مينويسم به روي دفتر خويش
جاودان باشي اي سپيده ي عشق
به اميد روزي كه بار ديگر گرماي وجودت اين بار عمق وجودم را بسوزاند.