سلمان نامه
سلمان مالمیر چگینی در دهه 1290 شمسی در قریه کوگیر سفلی چشم به جهان گشود . نام پدرش امید و نام مادرش رزین تاج و برادرش مظفر بود پس از فوت پدرشان دو برادر مجبور به مهاجرت چند ساله به روستا های لر نشین طارم علیا که اجدادشان نیز از همان حوالی بودند ، شدند در انجا سلمان علاوه بر کار و خدمت به اربابان به مراتبی از علوم غربیه دست یافت پس از دوران کودکی مجددأ به روستای زاد گاه خویش برگشت ولی اینبار او را به عنوان حلال مشکلات لاینحل می شناختند. او باپیشگویی ها و غیب گویی هایش شهره خاص و عام گردید . وی دعا نویسی نمیکرد و تنها با کشین خط بر روی زمین یا خیره شدن به دیوار و با استعانت از درگاه امام موسی بی جعفر یا حبیب بن جعفر (ع)به عالم اسرار پی میبرد . وی تا سن تقریبأ 45 سالگی مجرد ماند و بیش از 15 سال در تپه ای که امروزه به نام او شهرت دارد با ساختن عبادتگاهی از گل و سنگ به مناجات با خدای خویش می پرداخت او به ویژه در شبهای جمعه با روشن کردن شمع و چراغ و سرودن اشعار پر محتوتای مذهبی حمد و ثنای معبود خویش را به جا می آورد.
مرحوم باقر می گوید : یک شب اورا تا عبادتگاهش مخفیانه تعقیب کردم ناگهان دو کودک و زن ناشناسی را دیدم که با او نیایش می کنند وقتی متوجه حضور من شد با ناراحتی به من گفت اگر شرح ماجرا را بگویی (به کسی) تورا برای همیشه لال می کنم که باقر مرحوم هم می پذیرد و بعد از فوت شیخ سلمان فاش میکند .
از دیگر قدرتهای الهی او یافتن مکان دقیق احشام و اموال مسروقه و مفقودی و شناسایی قاتل ، تلقین حیوانات اهلی در راستای فعالیت مفید تر و قابلیت تشخیص حلال از حرام و .... و آرزویش ساختن بارگاهی برای امامزادع ای بود که وی در انجا به مناجات می پرداخت.
شیخ سلمان که دائمأشال بر کمر داشت هنگام دادن اشیا ء به دیگران کمتر دست آنان را لمس می کرد و معمولا نقل و سکه و ... را از بالا به دست افراد می انداخت گویی همه ی افراد با او نامحرم هستند . او در سال های آخر عمرش با خانم سلطان مادر مرحوم باقر ازدواج کرد که بیش از 5 سال به طول نیانجامید و شیخ سلمان دارفانی را وداع گفت (1339 ه.ش) و آرامگاه ابدی او که در ضلع جنوبی امامزاده حسین قزوین قرار دارد سالها مورد توجه مریدان وی قرار گرفت . روحش قرین رحمت حق باد.
ضمنأ کوه شیخ سلمان امروزه نیز همان حالت تقدس را داشته و هرساله هیأت عزاداران روستای کوگیر جهت عرض سلام و ادب در روزهای تاسوعا و عاشورا در دامان آن کوه به عزاداری می پردازند/.چ