با ظهور سبک زلال، معلومات ما عمیق و عمیقتر گشت.
و معلوم شد که آقای نیما و آقای شاملو هیچ کار تازه ای در ادبیات انجام نداده اند.
هنجار شکنی و ساختار شکنی نکرده اند.
قالب جدیدی در شعر ایجاد ننموده اند.
آنان فقط یاد آور شده اند که در قالب های نثر نیز می توان شعر نوشت.
چنانکه از قرن سوم تا به حال در ادبیات ترکی و عربی و فارسی و انگلیسی ( اروپایی ) ، شواهد بیشماری بر این امر موجود است.
در حقیقت، همه ی قالب ها و سبک ها در زمان خودشان نو هستند و به روز و نو شدن محتوای ساختارها مربوط به حرکت زمان میشود نه بر شخصی خاصّ چون آقای علی اسفندیاری.
به عنوان مثال عامل ایجاد شعر مقاومت در قالب غزل در ایران ، دوران هشت سال دفاع مقدّس است.
*
آنان که با توهین های غلیظ بر سبک زلال می تازند طرفداران افراطی همین قالب های نثر هستند که جوانان مملکتمان را از توجه به اوزان و قوانین شعر به تنبلی کشانده و بر اصالت و تمدّن فرهنگمان بی تفاوت می نمایند. گذشتگانی چون حضرت حافظ و حضرت فردوسی و حضرت سعدی و شیخ انصاری و مولانا و حضرت نسیمی و حضرت فضولی و ... آنقدر در اجرای اوزان و نظم و انضباط قوی بودند که خجالت می کشیدند منثور هایشان را ( علیرغم اینکه دارای محتوایی پر از احساس و استعاره و آرایه های بکر بودند ) به عنوان شعر ، بر عالم ادبیات معرفی نمایند.
آنوقت یکی آمده گفته سعدی و حافظ و فردوسی به هوشش نرسیده ، بنابر این من باهوشترم و چنین و چنان کردم. سوء استفاده از زمان و نوعی کلاهبرداری ادبی به قصد کسب شهرت که حاصلش خیانت به اصالت موسیقی شعر یک تمدّت بزرگ بوده است، نرم نرمک ذهن هوشمندان و ریش سفیدان ملاحظه کار ادبیات را هم به هواداری مشغول داشت.
بنابر این ، توهین کنندگان بر گذشتگان و اصالت و تمدّن و مسخره کنندگان انتظام زلال و هکذا حقیر شماران ِ جریان شعر زلال، از زلالیّتِ پیام ِ این سبک قانونمند ، واهمه دارند. آنها می ترسند با گسترش قالب های عروضی سبک زلال و انتشار انقلاب موسیقی شعر ، قدیمی بودن قالب شعر نو ( نیمائی و سپید و امثالهم ) آشکارتر گردد.
بنده جدید بودن قالب زلال و سبک بودن این جریان را با دهها مشخٌصه به اثبات رسانده ام.
از مهمّترین مشخّه های سبک جدید بودن زلال، شکل قانونمند ساختار بیرونی و موسیقی خاص و بی سابقه ی آن است که قبل از تحویل اینجانب به دنیای ادبیات، در هیچکدام از سبک ها و مکتب های دنیا سند نداشته است. ایضاً فرم هنجار و قواعد ساختار و موسیقی خاص زلال ، بر طبق قوانینی است که آن قوانین تا قبل از تولد زلال در جایی مکتوب و عملی نبوده است.
با توجه به دلایل و شواهد و بررسی های فنون ادبی ، « زلال » ، اولین و بزرگترین ساختار شکنی را بعد از نثر و نظم کلاسیک در دنیای ادبیات انجام می دهد. لذا نام « شعر نو » از جمله « سپید » و « نیمائی » و نثرهای کوتاه و شبیه اینها ، همه ، کپی و تکرار قالب های نثر ( انواع بحر طویل و نثر موزون و نثر مرسل و نثر مسجّع و نثر ادبی و نثرهای اروپایی و امثالهم ) هستند که تغییر اسم داده اند.
وقتی که بنده این چنین حرفهایی را بطور کاملاً شفّاف و خالی از گنگ بودن بیان می دارم ، طرفداران شعر به اصطلاح « نو ! »، می گویند فلانی می خواهد با چنین حرفهایی ، خودش را مطرح سازد. در حالی که بنده چنین نیّتی ندارم و جرمم صاف و شفاف بودنم است. من نمی خواهم با ریا کاری و حمایت دروغکی از ناحق، بطور الکی بر طرفداران زلال بیفزایم. طرفداران و دوستداران زلال قبل از اینکه از زلال حمایت فرمایند باید خودشان زلال باشند. زلالدوست هزار رنگ و غیر منطقی و زلالسرای مشروط ، به درد نسل با هوش حال و آینده نخواهد خورد.
طرفداران متعصّب و افراطی قالب نثر موزون نیمایی و قالب نثر مرسل سپید که از مقابله با زلال در مانده اند ، کار را به جایی رسانده اند که حتّی دست به تهمت و افترا زده و تخلص بنده را بطور مستقیم و غیر مستقیم در مقالاتشان ، اسباب حمله به زلال قرار داده و به قصد محکوم کردن جریان شعر زلال و تثبیت شهرت « نیما » ، بطور گستاخانه اشاره بر دادائیسم نموده اند. در حالی که تخلص بنده راز دارد و بطور کلّی جدا از مفهوم دادائیسم می باشد. به عبارتی تخلص بنده هیچ ربطی به مکتب دادائیسم ندارد. مخالفین زلال چنان خودشان را گم کرده اند که اصلاً معلوم نیست که چه می خواهند بگویند. خودشان را به آب و آتش می زنند که زلال را در همین چند سالگی اول دوره ی دبستان خفه نمایند و یا به نفع کسی که با کلاهبرداری و اغفال نسل جوان ، در ادبیات به شهرت رسیده ، بهره برداری نموده باز هم بزرگترش بکنند. علت دشمنی شان هم این است که با به میدان آمدن زلال، عدم هنجار شکنی ، عدم ساختار شکنی و عدم قالب جدید بودن نثرهای نیمایی و سپید و نوه نتیجه هایشان ( با نام های مختلفی چون طرح و شعر کوتاه و نثرواره و نثر کوتاه و ... ) بیشتر نمایان می گردد. لیکن به فکر پاپوش های دیگر نیز هستند. البته ذرّه ای بیم ندارم . دادا هم خدا دارد.
دُزدی شهرت و سوء استفاده ی غیر حقوقی از احساسات مردم و خر حساب کردن با سوادها و اساتید فنّ، به خاطر بزرگ کردن و تثبیت یک مقام ساختگی در تاریخ ادبیات ، خدمت به نسل های پاک و خون دل خورده ی ادبیات این دوران نمی باشد. از « نیما » یک بُت ساختن و به خاطر حفظ اسم «نیما» به روی حقیقتی چون « جریان زلال » پرده کشیدن از عدالت و جوانمردی نیست.
*
خلق شعر در قالب های سبک زلال کار هر شاعر نمی باشد. ممارست و مهارت می خواهد. و قرار بر این هم نیست که هر کس استعداد و قدرت سرودن شعر زلال را ندارد دشمن زلال بوده و از هر فرصتی جهت شکست دادن این جریان بزرگ ادبی استفاده نماید . البته سخت است زلال سرودن بر شاعری که از کودکی عادت به اوزان همدست نظم کلاسیک و نثر کلاسیک کرده است. این چنین شخصی اگر بخواهد بدون ممارست و ناگهانی به زلالسرایی بپردازد نیمه راه و لنگ خواهد ماند. لذا باید از عادت بیرون آید و به تمرین جدّی در قالب های سبک زلال بپردازد. از عادت بیرون آمدن نیز به معنی پشت کردن به نظم و نثر کلاسیک ( مرسوم گذشته ) نیست بلکه ضمن حفظ هنجار کلاسیک ، در اعتیاد به یک هنجار جدید و متفاوت به نام زلال و کسب مهارت نیز همّت گماردن و از هیچ کوشش و جوششی دریغ ننمودن است. چنانکه بنده در عصر حاضر ، هم غزل می سرایم هم زلال.
لیکن شعر زلال به نگین انگشتری می ماند که هرچه رویش کار کنیم و هرچه کلامش را بساییم آنقدر بر جلایش افزوده خواهد شد.
عدّه ای آنقدر در جهالت غوطه ورند که آدم شک می کند نگاه کجشان از بی سوادی است یا لجاجت و حسد و غرور !
پس ناظران واقعی عدالت در ادبیات ، به کدامین گوشه ی عالم نظاره گرند؟!
قرار نیست که به قصد بزرگ کردن آقای نیما و آقای شاملو و یا تثبیت شعر به اصطلاح « نو » ، زلال را اینگونه ناجوانمردانه به محاصره انداخته و هر گونه تازیانه ای را در سر هر کوی و برزنی برایش مجاز دانند. و قرار هم نیست که عدّه ای با دیدن پیشرفت زلال و بعد از پیروزی زلال ، ( با سؤ استفاده از موقعیت شغلی و زمانی)، از این جریان ، به تثبیت و بزرگ کردن نام « نیما » در تاریخ ادبیات ، سؤ استفاده و بهره برداری نا عادلانه نمایند. به عنوان مثال کسی که دیروز در راستای مواظبت از « نیما» گفته : « شعر زلال ، ضدّ شعر است » ، حقّ ندارد امروز زلال را به قصد سؤ استفاده ، در ردیف « شعر نو » ، معرفی نموده و یا با پسوند و پیشوند قرار دادن کلمه ی « نیما » بر آن ، جزئی از میراث خاندان نیما به شمار آورد.
اینها می گویند: زلال را به طریقه های مختلف بکوبیم اگر شکست خورد که هیچ و اگر پیروز در عرصه گشت، به نفع « نیما » بهره برداری نماییم.
زلال، تعریف و قانون دارد که آن تعریف و قانون را نه امثال آقای اسفندیاری و آقای شاملو و هر شخصی دیگر از گوشه گوشه های جهان ادبیات، بلکه خودم نوشته ام و اهل ایرانم.
صحبت، صحبت نام و شهرت نیست.
صحبت صحبت افراط در وطن پرستی نیست.
صحبت، صحبت حفظ امانت است.
شعر زلال با شعر نو نه تنها هیچ میانه ی مشترکی ندارد بلکه مرامش مخالف مرام شعر نو است. آن خیانتی که شعر نو در طول یک قرن اخیر بر فرهنگ و تمدّن عمیق و ریشه دار ما کرده کمتر از شبیخون های بزرگ فرهنگی در دنیا نیست. نیما و شاملو ، بیگانگانی را به آرزویشان رساند که دهها قرن بود به انتظام شعر و موسیقی ادبیات در تمدّن بزرگ و ریشه دار ما حسادت می ورزیدند. هر چند که تلاش بسیار می رود تا به رنگ توجیهات بیفزایند اما اینها همه زائیده ی تفکّراتی است که با متانت فرهنگی ما مغایرت دارد:
آری، « نیما » به ما یاد می دهد که می توان به گذشتگان و آیندگان بی احترامی کرد و برایشان تهمت و افترا زد و برایشان ( بلا نسبت شما ) دزد و خر گفت . نیما به ما یاد می دهد که چگونه می توان با برهم زدن قانون و نظم موسیقی شعر، بطور بی ادبانه تیشه به ریشه ی فرهنگ و تمدّن ایران زد. نیما به ما یاد می دهد که چگونه می توان شعر را در قالب های مختلف نثر چنان نوشت که خواننده را گیج نگه داشت. نیما به ما یاد می دهد که به هرچه از دهن پرید می توان شعر گفت. نیما به ما یاد می دهد که چگونه نثر را شعر کنیم که همه ادّعای شاعری بنمایند. نیما به ما یاد می دهد که هر بی سوادی میتواند شاعر باشد و به شهرت برسد. نیما به ما یاد می دهد که بر قالبی چون غزل که عروس قالب های شعر است، چگونه بی علاقه شویم...... اینها همه آرزوی مغزهای کدری بود که قرنها بر انتظام موسیقی تمدّن بزرگ و ریشه دار ما از دور حسادت می ورزیدند. آری، اینها را فکری « نو » می دانند که گویا تا به حال شخصِت های بزرگی چون سعدی و فردوسی نتوانسته بودند به سبک تبدیل نمایند!!!!!!!
نیما به ما یاد می دهد که شعر های منظوم گذشتگان این تمدن را نخوانیم ، و شیوه هایشان را به کار نبریم ، زیرا آنها کهنه شده اند. پندهایشان کهنه شده است. پیامشان کهنه شده است. مرامشان کهنه شده است . قیامشان کهنه شده است. عرفان و معنویتشان کهنه شده است . موسیقی منظّمشان از مُد افتاده است، عالمشان کهنه شده است...
نیما به ما یاد می دهد که بی نظمی و بی انضباطی در شعر را با بهانه ی آزادی از قید و بند رواج بدهیم. پیام و حالمان درهم و برهم و کدر و گنگ باشد. مست حال و هوای عرفانی نباشیم. نیما به ما یاد می دهد که زیاد آسمانی نباشیم و از معنویّت دم نزنیم.
نیما به ما می آموزد که چگونه می توان راحت طلبی و تنبل پروری را به عنوان هنر در بین جوانان ترویج داد.
نیما به ما یاد می دهد که شعر یعنی فقط لولیدن در زمین خاکی..... )))
دیگر نمی خواهم بیشتر از این به قضیّه طول دهم.
آنهایی که نیما را به ادبیات ایران بُت کرده اند هیچ جای بالیدن ندارند.
لذا چشم طمعشان را از زلال بردارند.
شعر زلال با شعر نو فرق های اساسی دارد که به چند نمونه از آنها اشاره می کنم:
1- شعر زلال نظمی خاص در موسیقی شعر ایجاد می کند ولی شعر نو انتظام موسیقی شعر را به هم می زند ( یعنی موسیقی شعر را خراب می کند ).
2- شعر زلال قانون و قاعده دارد در حالی که شعر نو قانون و قاعده و انضباط ندارد
3- شعر زلال سابقه ندارد در حالی که شعر نو سابقه دارد
4- شعر زلال، شکل حاصل از اوزان قالب دارد ولی شعر نو شکل حاصل از اوزان قالب ندارد.
5- شعر زلال دارای هنجار و ساختار جدید است در حالی که شعر نو محصور در هنجار قدیم و ساختار کهن میباشد.
آنهایی که با حقیقت لج می کنند باید بیشتر بدانند تا از جهالت بیرون آیند.
*
نسل ها را ننگ هست
شاعـری کــــــه جاهل ِ فرهنگ هست
پیــروی از جهـل می ســوزد تـمـدّن را ز بیـــــخ
وای از آن طبعی که لای سنگ هست
سنگ،یکصد رنگ هست
*
متشکرم از اینکه برای مطالعه ی متن فوق چشم رنجه فرمودید.
دادا
بیست و هشم مهر - سال نود و سه
مطالب مرتبط:
- مفهوم آزادی در ادبیات: http://hagzolal.blogfa.com/cat-24.aspx
- تفاوت شعر و نثر: http://hagzolal.blogfa.com/cat-26.aspx
- خطای بزرگ ادبی : http://hagzolal.blogfa.com/cat-28.aspx
- شعر منثور چیست: http://hagzolal.blogfa.com/cat-29.aspx
زلال هیچ ربطی به دادائیسم ندارد http://hagzolal.blogfa.com/cat-32.aspx :
- نگاهی دقیق به جریان شعر زلال http://www.hagzolal.blogfa.com/cat-21.aspx
- جواب دادا به عباس حاکی و مخالفان مشابه: http://hagzolal.blogfa.com/cat-33.aspx