با سلام و عرض ادب، امروز دو از عکسای جدید ایلیا بعدش هم یه شعر قشنگ از معینی کرمانشاهی تو وب کوچیکم قرار میدم تا از خوندنش لذت ببرین.
اینم شعر زیبای معینی کرمانشاهی به نام حجاب من
کو چنان بختی که یک دم بی من و ما بینمت؟
چشم هم باید نباشد بین ما تا بینمت
هرکجا هستی و من پنهانم اندر خویشتن
واژگونبختانه می کوشم که پیدا بینمت
خود حجاب خویشم و سرگرم خودبینی چو شمع
با درونی اینچنین تاریک، آیا بیمنت؟
مست گاهی میشوم شاید به مینا جویمت
خواب گاهی میروم شاید به رویا بینمت
خاطرم جمع است کاندر جمع صدرنگان نئی
عاشق تنهایی از آنم که تنها بینمت
خلوتی ده تا مگر با حال مستی خوانمت
حالتی ده تا مگر با قلب بینا بینمت
طور عشق اکنون که زد برقی چنین در سینهام
حاجتی دیگر نمی بینم به سینا بینمت
چون جلال الدین چنانم مست کن، کز بی خودی
دست و سر افشانده در شور غزلها بینمت