سیف الدین ابوالمحامد محمد فرغاني
سیف الدین ابوالمحامد محمد الفرغانی از شاعران عالیقدر نیمهٔ دوم قرن هفتم و اوایل قرن هشتم هجری است. وی بعد از خروج از زادگاه خود (فرغانه) مدتی در آذربایجان و بلاد روم و آسیای صغیر به سر برده است. به طوری که از آثار او استنباط میشود وی اهل تصوف و عرفان بوده و سالها به کسب کمالات معنوی و سیر و سیاحت پرداخته است. مجموعه اشعار او از غزل و فصیده و قطعه و رباعی حدود ده الی یازده هزار بیت است. وی ارادتی وافر به سعدی داشته و بین آن دو مکاتباتی نیز بوده است. این شاعر بزرگوار در سال ۷۴۹ هجری در یکی از خانقاه های آقسرا وفات یافت
ببدكردن به جاي دشمن اي دوست
اگر چه مي تواني ناتوان باش
اگرچه نيستي زرگر چوخورشيد
چودي گرچند بي برگي خزان باش
زمعني چون صدف شو سينه پر در
وليكن همچو ماهي بي زبان باش
گر از ديو ايمني خواهي پريوار
برو از ديده مردم نهان باش
ميان مردم اگرخواهي بزرگي
رهاكن خرده گيري خرده دان باش
چو سرمه نابرهرچشمي درآيي
برو روشن چو ميل سرمه دان باش
چو نعمت يافتي بهر دوامش
به اخلاص اندر آن الحمدخوان باش
وليكن از طبع دون مشنو كه گويد
چوسگ برهر دري ازبهر نان باش
*****
من نيم شاعركه مدح كس كنم هرشاه را
ازبراي قدرنعمت پنددادم اين قدر
خوب شركس نگفتم ازهواي طبع ونفس
مدح وذم كس نگفتم ازبراي سيم وزر
ماكه اندرپايگاه فقردستي يافتيم
گاوازمابه كه گردن فروآريم سر
*****
جانم از عشقت پریشانی گرفت
کارم از هجر تو ویرانی گرفت
وصل تو دشوار یابد چون منی
مملکت نتوان به آسانی گرفت
سهل باشد ملک و سلطانی گرفت
دست در زلفت به نادانی زدم
مار را کودک به نادانی گرفت
راست چون دین مسلمانی گرفت
خواب چون بلبل سحر خوانی گرفت
گفتمت کامم بده، گفتی به طنز
من بدادم گر تو بتوانی گرفت
در بهای وصل اگر جان میخواهی
راضیم چون نرخش ارزانی گرفت
اینچنین ملکی که سلطان را نبود
چون تواند سیف فرغانی گرفت ؟
غزل شماره 22
*****