سلام
در ایام سوگواری بانوی عفیف عشق منتخبی از اشعار فاطمی را به شما دوستان عزیز تقدیم میکنم
در ابتدا با شعری از مجموعه اشعار حضرت زهرا (س) درباره رسول گرامي اسلام (ص) کلام را آغاز میکنم
قد كنت ذات حمي بضل محمد
لااختشي فيما و كان جماليا
ماذا علي من شم تربه احمد
ان لا يشم مدي الزمان غواليا
ترجمه : من در زير سايه حضرت محمد(ص ) داراي « پشتيبان » بودم ، و از « ظلم » نمي هراسيدم ، و او براي من « جمال و آبرو » محسوب مي شد. كسي كه يك بار تربت پاك و معطر احمد را ببويد , اگر تا پايان عمر خود هيچ عطر ديگري را نبويد زيان نكرده است .
روز نخست چون گل اين بوستان شکفت
عِطر عفيف عشق فرو ريخت بر تنش
هم باشدش بهار رسالت در آستين
هم مي چکد گلاب ولايت ز دامنش
مردآفرين زني که خليلانه مي شکست
بتخانه خلاف خلافت ز شيونش
از سدره نيز در شب معراج مي گذشت
حرمت اگر نبود عنانگير توسنش
******
تا رخصت حضور نيابد، شب طلوع
مهتاب از ادب نتراود به روزنش
تا کعبه راز سنگ کرامت نيفکند
از چشم روزگار نهان است مدفنش
(خسرو احتشامي)
در ترجيع بند طولاني محمد علي مجاهدي (متخلص به پروانه) درباره ي هجوم به خانه ي آن حضرت (س)، پس از رحلت پدر بزرگوارش تلاش براي دست يافتن به بيان لطيف و شاعرانه حقايق به وضوح ديده مي شود:
سوخت بال کبوتران حرم
کار اين شعله ها به لانه کشيد
دامن گل که سوخت از آتش
شعله سر از دل جوانه کشيد
همچنين است سروده ي قادر طهماسبي (فريد) که در روشن بيني تاريخي و نگرش عاشقانه به دين، لطفي بيش از دهها غزل به قصيده اش داده است:
ناموس دردهاي علي بودي و چو اشک
پنهان نمود غيرت شير خدا ترا
دفن شبانه ي تو که با خواهش تو بود
فرياد روشني است ز چندين جفا ترا
يک عمر در گلوي تو بغض استخوان شکست
در سايه داشت گرچه علي چون هما ترا
دادند در بهاي فدک آخر- اي دريغ-
گلخانه اي به گستره ي کربلا ترا
احمد عزيزي گرچه بيشتر در مجموعه هاي خود از «ضريح گمشده ي گل ياس» سخن رانده بود، در «لاله هاي زهرايي» اسم و مسماي خود را يكسره نثار شعر فاطمي کرد:
حضرت زهرا دلش از ياس بود
قطره هاي اشكش از الماس بود
داغ عطر ياس زهرا زير ماه
مي چکانيد اشک حيدر را به چاه
گريه آري، گريه چون ابر چمن
بر کبود ياس و سرخ نسترن
اين دل ياس است و روح ياسمين
اين امانت را امين باش اي زمين
نيمه شب دزدانه بايد زير خاک
ريخت بر روي گل خورشيد، خاک
مدفن اين ناله غير از چاه نيست
جز تو کس از قبر او آگاه نيست
نمونه ای از غزلواره هاي کوتاه فاطمه راکعي
اي بي نشانه اي که خدا را نشانه اي
هرجا نشان تست، ولي بي نشانه اي
تصوير شاعرانه ي در خود گريستن
راز بلند سوختن عارفانه اي
اقبال لاهوري- در شعر ديني شناخته شده و سرمشق شاعران است. شعري که خالي از تکلف و پر از انديشه هاي بلند است. از اين رو شعر های او را حسن ختامي بر اين مقال قرار میدهم، آنجا که مي گويد:
مريم از يک نسبتِ عيسي عزيز از سه نسبت، حضرت زهرا عزيز
و با شرح زيباي آن سه نسبت، به جنبه هاي اخلاقي و الهي شخصيت زهراي مرضيه (س)را در کمال سادگي براي مخاطبان، ملموس مي سازد:
مزرع تسليم را حاصل، بتول
مادران را اسوه ي کامل، بتول
بهر محتاجي دلش آنگونه سوخت
با يهودي چادر خود را فروخت
آن ادب پرورده ي صبر و رضا
آسيا گردان و لب قرآن سرا
آنگاه در کمال لطف و ادب زن مسلمان را مورد خطاب قرار مي دهد:
طينت پاک تو، ما را رحمت است
قوت دين و اساس ملت است
هوشيار از دستبرد روزگار
گير فرزندان خود را در کنار
فطرت تو جذبه ها دارد بلند
چشم هوش از اسوه ي زهرا مبند
در آخر شما دوستان عزیز هم اگر تمایل داشتید میتوانید با ارسال این اشعار ، بنده را در جمع آوری شعرهای زیبای فاطمی یاری کنید.
التماس دعا
ماندنی