هوای روی تو دارم نمی گذارندم مگر به کوی تو این ابرها ببارندم مرا که مست توام این خمار خواهد کشت نگاه کن که به دست که می سپارندم مگر در این شب دیر انتظار ِعاشق کش به وعده های وصال تو زنده دارندم غمي نمی خورد ایام و جای رنجش نیست هزار شکر که بی غم نمی گذارندم
يكي از اصولي كه عارفان و صوفيان بر آن تأكيد كردهاند و سالكان طريقت را ملزم به رعايت آن دانستهاند «ادب» است. مولانا نيز بهعنوان عارفي بزرگ بر اين باور است كه نه تنها انسان بلكه تمامي مظاهر خلقت ملزم به رعايت ادب يا همان حفظ حدودند و تخطي از آن، توأم با حرمان و مكافات خواهد بود. ادب مورد نظر مولوي تنها شامل ادب در گفتن و نشستن نيست بلكه حيطة گستردهتري چون ادب باطني، ادب ظاهري، ادب عاشقي و ادب الهي را شامل ميشود كه بايد نسبت به حق و مردان حق مراعات گردد. در اين مقاله ابتدا به اختصار به ديدگاه برخي از عارفان قبل از مولوي دربارة ادب پرداخته شده است. سپس موضوع از ديدگاه مولانا بررسي ميشود.
شیخ اجل سعدی درجای جای کتاب های بوستان و گلستانش افراد و اقشار مختلف را مورد پند و اندرزهای حکیمانه خود قرار داده .از جمله افرادی که آن حضرت جملات پند آموز و حکایات فراوانی در خصوص آن ها گفته افراد مال دوست و دنیا پرستی است که عمرشان را صرف جمع کردن و اندوختن مال می کنند بدون آنکه در زندگی از آن مال در جهت آسایش و آرامش خود و اطرافیانشان استفاده ای کنند و بهره ای بگیرند.
یکی زهـره ی خـرج کردن نداشت زرش بود و یارای خــوردن نداشت نه خوردی، که خاطر بر آسایدش نه دادی، که فــــــردا بکار آیدش شب و روز در بنــد زر بود و سیم زر و سیـــم در بند مــرد لئیـــــم بدانست روزی پســـــر در کمیـن که ممسـک کجا کرد زر در زمین ز خاکــــش بر آورد و بر بــاد داد شنیدم که سنگی در آن جا نهاد جوانمــــرد را زر بقــــائی نکــــرد به یک دستش آمد،به دیگربخورد کز این کـــم زنی بود ناپـــاک رو کلاهــــش به بازار و می زر گرو نهاده پدر چنـگ در نـــای خویـش پسر چنـــگی و نایی آورده پیش پدر زار و گریان همه شب نخفت پســر بامدادان بخنــــدید و گفت زر از بهـــر خـــوردن بود ای پـــدر ز بهر نهادن چه سنـــگ و چه زر زر از سنـــــگ خارا برون آورنــــد که با دوســــتان و عزیزان خورند زر اندر کــف مــرد دنیـــــا پرست هنوز ای برادر به سنگ اندرست چو در زندگــانی بدی با عیـــال گرت مرگ خواهند،از ایشان منال چو چشمار و آنگه خورند ازتوسیر که از بام پنجــه گز افتی به زیــر بخیـــل توانــگر به دینـــار و سیم طلسمی است بالای گنجی مقیم از آن سال ها میبمــــــاند زرش که لرزد طلسمی چنین بر سرش به سنـــگ اجــل ناگهش بشکنند به آسودگی گنـــــج قسمت کنند پس از بردن و گرد کردن چو مــــور بخور پیش از آن کت خورد کرم گور سخنهای سعدی مثال است و پند بکــار آیــــدت گر شوی کــــــار بند دریــــــغ است از این روی برتافتن کز این روی دولـــــــت توان یافتن
سعدی نامه»یا «بوستان» اثر ارجمند و پرآوازه شاعر و نویسنده اندیشهور ایران، سعدی شیرازی ، به قو ل استاد مرحوم غلامحسین یوسفی مشهورتر از آن است که به معرفی نیاز داشته باشد. پسندها و آرزوهای سعدی در «بوستان» بیش از دیگر آثار او جلوهگر است به عبارت دیگر، سعدی مدینه فاضلهای را که میجسته در «بوستان» تصویر کرده است. در این کتاب- پرمغز از دنیای واقعی- جهان همه نیکی است و پاکی و دادگری و انسانیت، یعنی عالم چنان که باید باشد و به قول مولوی: «شربت اندر شربت است»
برخی از دستورنویسان بر این باورند که در زبان فارسی فعل مجهول وجود دارد, اما برخی دیگر معتقدند که چنین نیست. این هر دو نظر از جهتی درست اما دلیل آنها ناشناخته بوده است. در این گفتار بررسی میشود که ساخت فعل مجهول در زبان فارسی در چهصورت مجهول است و در چهصورت نیست.پیش از پرداختن به این مسأله که آیا در زبان فارسی فعل مجهول وجود دارد یا نه، لازم است که ببینیم فعل مجهول چیست؟
روزی مرغان و پرندگان دنیا بهدور هم جمع میشوند و میگویند: « هر سرزمین و قومی پادشاه و فرمانروائی دارد که نظم و ترتیبی به آنان میدهد و کارشان را سامان میبخشد. ما نیز باید فرمانده و شهریاری برای خود پیدا کنیم و زمام امورمان را به او بسپاریم.»