عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : 13 آذر 1394
بازدید : 239
نویسنده : جاذبه وب

 امروز 11 دی خوشه اشک یک ساله شد . به همین دلیل تصمیم گرفتم که به این مناسبت  این پست رو پربارتر بنویسم .
به همین دلیل مطالبی که به مناسبت اولین سالگرد  تولد خوشه اشک می نویسم اینها هستن : اول منشور حقوق بشر کورش کبیر ، که احتمالا خیلی ها ازش اطلاعی ندارن (یعنی تا حالا جایی ندیدنش (متاسفانه)). همین طور معرفی قیصر امین پور به عنوان یکی از بزرگترین شاعران معاصر هست که  در اکثر قالب ها شعر گفته ، از شعر نو گرفته تا شعر کهن ، از رباعی گرفته تا غزل . البته شاید بهتر بود که همون اوایل قیصر ادبیات ایران رو معرفی می کردم ، ولی فکر کنم اینطوری جذاب تر باشه . یعنی بعد از مدتها که شعرهاش رو نوشتم به معرفی شاعر این آثار زیبا بپردازم . در این پست هم به جای 1 مروارید ۶ مروارید نوشتم . همین طور دو داستان کوتاه و چهار شعر از استاد قیصر امین پور که دو تا  شو تقدیم کردم به قربانیان حادثه دلخراش بم.
راستی روز اولی که این وبلاگ رو راه اندازی کردم ، وقتی در گوگل اسم قیصر امین پور رو جستجو  کردم . 8-7 مورد بیشتر پیدا نکرد . ولی چند روز پیش که دوباره سرچ کردم موارد زیادی رو پیدا کرد و جالب اینجا بود که اکثر شعرهایی که پیدا کرد قبلا در این وبلاگ نوشته شده بود و تاریخشون هم بعد از تاریخی بود که من اونها رو در وبلاگم نوشته بودم . جالبه ، نه؟
یادمه اولین بار با قیصر امین پور در یکی از کتابهای دوره راهنمایی آشنا شدم . وقتی که درسمون رسید به شعر استاد دیگه تمام شعرهایی که تا حالا خونده بودم و به نظرم خیلی زیبا بودن در نظرم محو شدن و شعر قیصر جای اونها رو گرفت .
 من وقتی که این وبلاگ رو ایجاد کردم قصد داشتم که اشعار قیصر امین پور ، سهراب سپهری و فریدون مشیری رو به صورتی یکسان در وبلاگ قرار بدم ولی وقتی به بسیاری از سایت های ادبی و شعر رفتم دیدم تا دلتون بخواد اشعار سهراب سپهری و فریدون مشیری وجود داره ، اما دریغ حتی یک شعر از قیصر امین پور . متاسفانه حتی سایتهای حرفه ای شعر نیز اسم قیصر امین پور رو در کنار شاعران معاصر ذکر نکردن . پس تصمیم گرفتم تقریبا تمامی پستهای خوشه اشک رو به اشعار قیصر امین پور اختصاص بدم . چون میدونم دوستان عزیز می تونن اشعار سهراب و مشیری رو در تمام سایتهای ادبی پیدا کنن . اما این وبلاگ اولین و فکر کنم تنها جایی در اینترنته که  اشعار قیصر امین پور  رو در اختیار دوستداران و علاقمندان به ایشون قرار میده . البته در یکی دو سایت 4-3 شعر از قیصر امین پور دیدم ولی همه اونها بعد از خوشه اشک ایجاد شدن و غیر از چند شعر ، شعر دیگه ای از استاد ننونشتن . در سایت دبیرستان دانش هم چند ماه پیش گزینه ی اشعار قیصر امین پور رو دیدم ولی هنوز به صورت لینک نبود .
و دیگه اینکه این احتمالا آخرین پست خوشه ی اشکه (البته تا بعد از کنکور‌) چون دیگه کم کم باید درسهام رو جدی تر دنبال کنم تا این بار دیگه کنکور قبول شم . البته ممکنه تا تیر ماه که دوباره بر می گردم چند پست دیگه بنویسم ولی دیگه به صورت منظم آپدیت نمی کنم. ( خدا رو چه دیدید شاید تیر ماه با دات کام برگردم
)


**********


مروارید 18:بیزارم از جماعتی که درشتی را شجاعت و نرمی را ترس می پندارند . بیزارم از کسی که پرحرفی را ، دانش و سکوت را نادانی و ظاهرسازی را هنر می پندارند.
مروارید 19:در زندگی تنها دو مساله ی مهم یافتم:زیبایی و حق ، زیبایی ، که در دل عاشقان است  و حق که در بازوان کارگران.
مروارید 20:چه بگویم درباره ی کسی که هرگاه صورتش را می بوسم ، به من سیلی می زند و آنگاه که به او سیلی می زنم ، پاهایم را می بوسد.
مروارید 21:بردگی قبل از آنکه در جسم باشد ، در فکر است .
مروارید 22:آیا شگفت نیست که ما مخالفان را بیشتر از موافقان خود به یاد می آوریم؟
مروارید 23:بلبل در قفس لانه نمی سازد تا بردگی را برای جوجه هایش به ارث نگذارد.

 


**********

نخستین بیانیه حقوق بشر در جهان( منشور حقوق بشر کوروش کبیر )

پس از فتح بابل در سال 538 پیش از میلاد ، کورش بیانیه ای برای اعلام اهداف و سیاست خود صادر کرد که بعدها نخستین منشور حقوق بشر شناخته شد  . این سند ، بخشی از اصولی بود که کورش در نظر داشت برای برقرار صلح میان انسان ها تحقق بخشد. این بیانیه  بر کتیبه ای گلی ، به زبان اکدی ، و به خط میخی نوشته شده است که در سال 1879 در نینوای عراق کشف شد و هم اکنون در موزه بریتانیاست.

کورش چنین می گوید:
آن گاه که من به آرامش و بی آزار به بابل درآمدم[1] ، در میان هلهله و شادی اورنگ فرمان روایی را در کاخ پادشاهی استوار داشتم [2] ...بی شمار سپاهانم به صلح در بابل گام برداشتند [3] . روا نداشتم کسی وحشت را بر سرزمین سومر و اکد فرا آرد[4] . نیازمندی های بابل ، و تمامی پرستشگاه های آنان را پیش دیده داشتم و در بهبود زندگی همگان کوشیدم[5] . همه یوغ های ننگین بردگی را از مردمان بابل برداشتم [6] . خانه های ویران شان را آباد کردم . به تیره بختی هاشان پایان دادم[7] .
مردوک،مهتر خدای، از کردارم شاد شد ، و به من، کورش ، پادشاهی که او را نیایش کرد ، و به کمبوجیه ، پسرم ، ... و به همه سپاهیانم ، مهربانانه برکت داد ، از ته دل، در پیشگاهش،خدایگانی والای او را بس گرامی داشتیم . و همه ی پادشاهانی که در بارگاه خود بر تخت نشسته اند ، در چهار گوشه ی جهان، از فرا دریا تا فرو دریا ... ، همه ی پادشاهان باختر زمین که در خیمه ها سکونت داشتند ، برای من خراج گران آوردند و در بابل بر پایم بوسه زدند . از ... تا شهرهای آشور و شوش ، آگاده ، اشنونا ، شهرهای زمبان ، مورنو ، دِر ، تا قلمرو سرزمینم گوتیوم ، شهرهای مقدس فراسوی دجله را که پرستشگاه هاشان دیرزمانی ویران بود تعمیر کردم و پیکره ی ایزدانی را که میان آنان جای داشتند ، به جای خود بازگرداندم و در منزلگاهی پایدار اقامت دادم[8] . تمام مردمان [آواره] را جمع کردم و خانه هاشان را به آنها بازگرداندم [9] ... اجازه دادم همگان در صلح بزیند[10] .
[1]اجتناب از شکنجه و خون ریزی.
[2]منشا قدرت خواست و ارده مردم است.
[3]تامین حقوق و آزادی های فردی و اجتناب از ایجاد اختناق و وحشت.
[4]جلوگیری از ایجاد حکومت مبتنی بر وحشت و اختناق.
[5]تکلیف حکومت به بهبود وضع زندگی مردم و حق برخورداری از سطح زندگی بهتر.
[6]از بین بردن بردگی و برده داری.
[7]حق برخورد از حمایت اجتماعی.
[8]احترام به تمام ادیان و مذاهب.
[9]احترام به حق مالکیت.
[10]حق برخورداری از صلح و آرامش.


**********

پیری
آناسینترا تعریف می کند که پسر کوچک اش-با کنجکاوی کسی که واژه ی جدیدی را می شنود ، اما هنوز معنای آن را نمی فهمد - از او پرسید:
-مامان ، پیری یعنی چه؟
آنا پیش از اینکه پاسخ بدهد ، در کم تر از یک ثانیه به گذشته سفر کرد و لحظات مبارزه ، دشواری ها و نومیدی های خودش را به یاد آورد و تمام بار پیری و مسئولیت را بر شانه هایش احساس کرد.چشمهایش را به سوی پسرش گرداند که خندان ، منتظر پاسخی بود . آنا گفت:پسرم به صورت من نگاه کن. این پیری است. و پسر چروک های آن صورت و اندوه آن چشم ها را تماشا کرد.چه باعث شد که پسرک تعجب نکند و پس از چند لحظه پاسخ بدهد:مامان!پیری چقدر قشنگ است؟


**********

لاک پشت
کلودیا مارتینز را در حال پیش خدمتی در کافه تریایی در سن دیگوی کالیفرنیا دیدم.چهار سال قبل ، در برزیل با کلودیا آشنا شده بودم و درباره ی  زندگی اش در آمریکا برای دوستان ام صحبت کردم:به سختی سه ساعت در شبانه روز می خوابد - چون شبها تا صبح در یک کافه تریا کار می کند ، و تمام روزش را به پرستاری از کودکان مردم می پردازد.
یکی گفت نمی دانم چطور تحمل می کند.
یک آرژانتینی که سر میز ما نشسته بود ، پاسخ داد:در قصه های بودایی ، داستانی درباره ی یک لاکپشت هست . لاک پشت در لجن زاری پر از گل و لای راه می رفت ، که گذارش به معبدی افتاد ، در آن جا لاکپشتی را دید که لاک اش  با طلا و جواهرات گران بها  پوشیده شده بود . لاک پشت با خود اندیشید:رفیق قدیمی ، به تو حسودی ام نمی شود. تو غرق جواهراتی ، اما من دارم کاری را می کنم که دوست دارم.


**********

قیصر امین پور


زندگینامه ی قیصر امین پور

 

دکتر قیصر امین پور رو فکر نکنم کسی در ایران باشه که نشناسه ، ایشون دارای مدرک دکترا در زمینه زبان و ادبیات فارسی  هستن و اشعارشون بسیار پخته است . ولی نمی دونم چرا در سایتهای ادبی که اشعار شاعران دیگر رو می نویسن از اشعار قیصر امین پور خبری نیست . شاید به این علت باشه که اونها قیصر رو نمیشناسن و این وظیفه دوستداران ایشونه که استاد رو به دیگران معرفی کنن.

سال و محل تولد:    1338 - گتوند خوزستان
زندگینامه:    وِی تحصیلات ابتدایی و متوسطه خود را در گتوند و دزفول به پایان برد سپس به تهران آمد و دکترای خود را در رشته زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران در سال 1376اخذ کرد. وی فعالیت هنری خود را از حوزه اندیشه و هنر اسلامی در سال 1358 آغاز کرد و اشعار زیادی منتشر کرد. وی از سال 1367 سردبیر مجله سروش نوجوان است و از همین سال تاکنون در دانشگاه الزهرا و تهران به تدریس اشتغال دارد. از در سال 1382 نیز به عنوان عضو فرهنگستان ادب و زبان فارسی انتخاب شد.
   
آثار:    مجموعه اشعار تنفس صبح-1363 در کوچه آفتاب - 1363 آینه های ناگهان - 1372 گزینه اشعار-1378 گلها همه افتابگردانند-1380 اشعار برای نوجوانان منظومه ظهر روز دهم-1365 مثل چشمه مثل رود-1368 به قول پرستو-1375 نثر ادبی طوفان در پرانتز-1365 بی بال پریدن-1370 

منبع http://www.persian-language.org

دو مطلب هم از چلچراغ درباره ی استاد

 قیصر امین پور در جایی شروع می شود که عشق در آن پایان می یابد[1] . او خود را اینگونه معرفی میکند. با این همه پایان عشق هرگز به این معنی نیست که قیصر از جنس عشق نیست . او مردی است در نهایت حس و شعور و شعر . درست مثل آینه ای که ناگهان ، در برابر جرقه ای می تابد و اعلام حضور می کند . اگر ما جرقه ای کو چک شویم ، حتما این آینه ما را به ما نشان خواهد داد.
قیصر در دوم اردیبهشت ۱۳۳۸ در شهر گُتوند به دنیا آمد . همان طور که خود گفته است عشق اول او نقاشی بود ولی سرانجام سراغ شعر را گرفت و شعر او را به دانشکده ادبیات دانشگاه تهران کشاند. او تحصیلات خود را در رشته زبان و ادبیات فارسی به پایان رساند و رساله دکتری خود را به راهنمایی دکتر شفیعی کدکنی نوشت و در همان جا به تدریس مشغول شد. شعرهای او در مجموعه های در کوچه سار آفتاب ، تنفس صبح ، آیینه های ناگهان و گلها همه آفتابگردانند منتشر شده است . بی بال پریدن ، گفت و گوهای بی گفت و گو و طوفان در پرانتز هم آثار نثر اوست. قیصر سالهاست که سردبیر مجله سروش نوجوانان است و دو مجموعه شعر هم برای نوجوانان دارد : مثل چشمه ، مثل رود و به قول پرستو .

[1] اشاره دارد به این شعر قیصر امین پور:

و قاف
حرف آخر عشق است
آنجا که نام کوچک من
آغاز می شود!

قیصر از زبان دکتر شفیعی کدکنی

از دکتر مسعود جعفری شنیدم برای قیصر امین پور ویژه نامه ای می خواهید منتشر کنید . به سهم خودم به عنوان یک خواننده عاشق شعر از شما سپاسگزارم . قیصر با تمام معیارهایی که من در گزینش شعر ، به گونه ای تجربی بدان رسیده ام ، شاعری است برجسته و بی هیچ تعارفی ، سرآمد اقران خویش است. آنچه از نمونه های شعر او در حافظه جوانان و دانشجویان دیده ام - و در این زمینه حواسم کاملا جمع است - گواهی است عدل بر صدق این گفتار .
از دید من تمام هنرمندان و چهره های ادبی عصر ما ، به دو گونه تقسیم می شوند:
آنها که خودشان هستند و هنرشان ، و آنها که ضمائمی دارند . قیصر در شمار آنهاست که از هرگونه ضمیمه ای بی نیاز است و بادا که همواره چنین باشد.

**********


خاطره(قیصر امین پور)

آیینه ها دچار فراموشی اند
و نام تو
ورد زبانِ کوچه ی خاموشی

امشب
تکلیف پنجره
بی چشمهای باز تو روشن نیست!

بهمن 70

**********


سوگند(قیصر امین پور)

مردم همه
             تورا به خدا
                             سوگند می دهند
اما برای من
تو آن همیشه ای
                        که خدا را به تو
                                            سوگند می دهم!


**********

 


این دو شعر رو هم تقدیم می کنم به قربانیان فاجعه ی بم

آواز عاشقانه(قیصر امین پور)

آواز عاشقانه ی ما در گلو شکست
حق با سکوت بود ، صدا در گلو شکست

دیگر دلم هوای سرودن نمی کند
تنها بهانه ی دل ما در گلو شکست

سر بسته ماند بغض گره خورده در دلم
آن گریه های عقده گشا در گلو شکست

ای داد  ، کس به داغ دل باغ دل نداد
ای وای ، های های عزا در گلو شکست

آن روزهای خوب که دیدیم ، خواب بود
خوابم پرید و خاطره ها در گلو شکست

«بادا»مباد گشت و «مبادا» به باد رفت
«آیا»زیاد رفت و «چرا» در گلو شکست

فرصت گذشت و حرف دلم ناتمام ماند
نفرین و آفرین و دعا در گلو شکست

تا آمدم که با تو خدا حافظی کنم
بغضم امان نداد و خدا... در گلو شکست


قطع نامه ی جنگل(قیصر امین پور)

طوفانی از تبر
ناگه به جان جنگل 
                        افتاد
و هر چه را کاشته بودیم
طوفان به باد داد

در گرگ و میش آتش و خاکستر
جنگل ولی هنوز
                     نفس می کشید
جنگل هنوز هم
                    جنگل بود
هر چند در دلش
جای هزار خاطره تاول بود

جنگل بلند و سبز
                        بپا خاست
و با تمام قامت
این قطعنامه را
با نعره ای بلند و رسا خواند:

جنگل هجوم طوفان را
                             تکذیب می کند!
جنگل هنوز جنگل
جنگل همیشه جنگل
                            خواهد ماند!

امیدوارم بم نیز دوباره کمر راست کنه و دوباره سبزِ سبز  مثل روز اول زندگی جدیدی رو آغاز کنه.


تاریخ : 13 آذر 1394
بازدید : 154
نویسنده : جاذبه وب

فاجعه اينقدر عميقه که نمي شه دربارش نوشت . واقعا دست و دلم به نوشتن نميره .بعضی از خبرگزاريها خبر از کشته و زخمی شدن بيش از ۲۰ هزار نفر ميدن.  
زماني که اين اتفاق افتاد شبکه هاي خبري مهم دنيا مثل سي ان ان ، بي بي سي ، يورونيوز و ... با دريافت تصاوير از شبکه خبر ايران که  ساعاتي بعد از وقوع زلزله استان کرمان  تا پايان بخش خبري خود در بامداد روز شنبه (ساعت 2.30) ، با قطع برنامه هاي عادي خود ، تصاوير اختصاصي و زنده اي از اين حادثه در کنار گفتگوهاي خبري و ويژه خود پخش کرد . گزارشهاي ويژه ای در اين باره پخش کردن وحتي سي ان ان موقعي که خاتمي داشت با شبکه خبر حرف مي زد به صورت مستقيم و از طريق شبکه خبر اقدام به ترجمه همزمان صحبتهاي خاتمي مي کرد. و همين طور اين خبر ، به خبر صفحه اول بسياري از خبرگزاريها تبديل شده . 

ديگه واقعا بيشتر از اين چيزي نمي تونم بنويسم.
به همه هموطنان عزيزم  اين حادثه دلخراش رو تسليت مي گم.
لينکهاي زير رو که در ارتباط با اين فاجعه هست ببينيد .

لينک خبرهای عمومی ايرنا

هزاران نفر در زلزله شهرستان بم جان باختند!

هيات دولت در سراسر كشور سه روز عزاى عمومي اعلام كرد

نيازهاي مناطق زلزله‌زده استان كرمان اعلام شد

CNN شبکه خبر سيماي جمهوري اسلامي را ستود

شمار قربانيان زلزله به 20 هزار نفر رسيد

ارايه‌ي تسهيلات ويژه براي خبرنگاران خارجي مايل به اعزام به منطقه‌ي زلزله زده‌ي بم

تصويرهای يک فاجعه(

 

ارگ تاريخي بم در زلزله صبح امروز شهرستان بم تخريب شد.

* گزارش خبرنگار ايسنا از مركز شهر زلزله زده ي بم *‌تلفات جاني وتخريب بناها بسيار گسترده است
نماينده جيرفت :ارگ بم با خاك يكسان شده است

گزارش تصويري ارگ تاريخي بم قبل از زلزله و تخريب صبح امروز

ارگ بم، جواهری در ميراث تاريخی ايران

در پي زلزله كرمان 5 هواپيماي هما به صورت فوق‌‏العاده به مقصد كرمان پرواز مي‌‏كنند

خاتمي فاجعه زلزله در استان كرمان را به ملت ايران تسليت گفت

پيام تسليت خامنه ای در پي زلزله بم

تخريب بيش از 80 درصد بناى تاريخى ارگ بم در اثر زمين لرزه

بازتاب زلزله شهرستان بم در برخى خبرگزارى هاى جهان

آخرين خبر از بم؛ چهار هزار کشته، 30 هزار مجروح

آخرين مقياس ‌١٢ پس لرزه‌ ثبت شده زلزله بم بزرگترين پس لرزه ثبت شده ‌٣/٥ ريشتراست آخرين پس‌لرزه مربوط به ساعت ‌٣٨/١٧ دقيقه است

خبر فاجعه در خبرگزاريهای خارجی

رويترز

سی ان ان


تاریخ : 13 آذر 1394
بازدید : 186
نویسنده : جاذبه وب

مرواريد 17:به من مي گويند وقتي برده اي را ديدي او را بيدار مکن چه بسا خواب آزادي مي بيند.اما من مي گويم : هرگاه برده اي را ببينم ، او را بيدار مي کنم و از آزادي براي او سخن مي گويم.

**********

بهترين شمشيرزن
جنگجويي از استادش پرسيد:بهترين شمشير زن کيست؟
استادش پاسخ داد: به دشت کنار صومعه برو . سنگي آنجاست . به آن سنگ توهين کن.
شاگرد گفت:اما چرا بايد اين کار را بکنم؟سنگ پاسخ نمي دهد.
استاد گفت خوب با شمشيرت به آن حمله کن.
شاگرد پاسخ داد:اين کار را هم نمي کنم . شمشيرم مي شکند . و اگر با دست هايم به آن حمله کنم ، انگشتانم زخمي مي شوند و هيچ اثري روي سنگ نمي گذارند . من اين را نپرسيدم . بهترين شمشيرزن کيست؟
استاد پاسخ داد:بهترين شمشير زن ، به آن سنگ مي ماند ، بي آن که  شمشيرش را از غلاف بيرون بکشد ، نشان مي دهد که هيچ کس نمي تواند بر او غلبه کند.

**********

بند باز (قيصر امين پور)

تکيه داده ام
                  به باد

با عصاي استوايي ام
روي ريسمان آسمان
                       ايستاده ام

بر لب دو پرتگاه ناگهان
                      ناگهاني از صدا
                      ناگهاني از سکوت

زير پاي من
              دهانِ دره ي سقوط
                                       باز مانده است

ناگزير
با صدايي از سکوت
تا هميشه
روي برزخ دو پرتگاه
                      راه مي روم

سرنوشت من سرودن است!

**********

عزيزانی که تازه وبلاگ ايجاد کردن و همچنين بقيه دوستانی که با نحوه ی استفاده از ويرايشگر پرشین بلاگ به طور کامل آشنا نيستن می تونن از طريق اين سايت به طور کامل کار با ويرايشگر رو ياد بگيرن.


تاریخ : 13 آذر 1394
بازدید : 155
نویسنده : جاذبه وب

مرواريد 16: کسي که کار نيکش را سه بار به ياد آورد ، پاداشش را نزد خداوند از دست مي دهد.


**********

متن زير از کتاب«بي بال پريدن» استاد قيصر امين پور انتخاب شده . قيصر امين پور در اين متن کوچک به زيبايي دردهاي کودکان کار رو به تصوير مي کشه و از نظام سرمايه داري که فقط به فکر سود بيشتره و نه انسانيت با قلمي روان و تاثير گذار انتقاد مي کنه.

من قبلا اين متن رو در زنده رود نوشته بودم و حالا اينجا هم قرارش می دم. اميدوارم از اين متن زيبا لذت ببريد.

تقسيم عادلانه(قيصر امين پور)

من همسن و سال پسر تو هستم ،
تو همسن و سال پدر من هستي.
پسر تو درس مي خواند و کار نمي کند،
من کار مي کنم و درس نمي خوانم.
پدر من نه کار دارد ، نه خانه،
تو هم کاري داري هم خانه ، هم کارخانه ؛
من در کارخانه ي تو کار مي کنم.
و در اينجا همه چيز عادلانه تقسيم شده است:
سود آن براي تو ، دود آن براي من.
من کار مي کنم ، تو احتکار مي کني.
من بار مي کنم ،تو انبار مي کني.
من رنج مي برم،تو گنج ميبري.
من در کارخانه ي تو کار ميکنم.
و در اينجا هيچ فرقي بين من و تو نيست:
وقتي که من کار مي کنم، تو خسته مي شوي،
وقتي که من خسته مي شوم ، تو براي استراحت به شمال مي روي،
وقتي که من بيمار مي شوم ،تو براي معالجه به خارج مي روي.
من در کارخانه ي تو کار مي کنم.
و در اينجا همه کارها به نوبت است:
يک روز من کار مي کنم، تو کار نمي کني،
روز ديگر تو کار نمي کني ، من کار مي کنم.
من در کارخانه ي تو کار مي کنم
کارخانه ي تو بزرگ است.
اما کارخانه ي تو هر قدر هم بزرگ باشد،
از کارخانه ي خدا که بزرگتر نيست.
کارخانه ي خدا از کارخانه ي تو و از همه ي کارخانه ها بزرگتر است.
و در کارخانه ي خدا همه ي کارها به نوبت است،
در کارخانه ي خدا همه چيز عادلانه تقسيم مي شود.
در کارخانه ي خدا ، همه کار مي کنند.
در کارخانه ي خدا ، حتي خدا هم کار مي کند.


تاریخ : 13 آذر 1394
بازدید : 177
نویسنده : جاذبه وب

مرواريد 15: با شتاب مي خوري  و به کندي راه مي روي ، چرا با پاهايت نمي خوري و با دستانت راه نمي روي؟

*********

خاطرات خيس (قيصر امين پور)

- باز
اي الهه ي ناز...


صداي تو مرا دوباره برد
به کوچه هاي تنگ پابرهنگي
به عصمت گناه کودکانگي
به عطر خيس کاهگل
به پشت بام هاي صبح زود
                                    در هواي بي قراري بهار
به خوابهاي خوب دور
به غربت غريب کوچه هاي خاکي صبور
به کرکهاي خط سبزه
                           بر لب کبود رود
به بوي لحظه هاي هرچه بود يا نبود

به نوجواني نجيب جوشش غرور
                         روي گونه هاي بي گناهي بلوغ
به لحظه ي نگاه ناگهانگي
به آن نگاه ناتمام
به آن سلام خيس ترسخورده
                    زير دانه هاي ريز ريز ابتداي دي
به بوي لحظه هاي هرکجاي کي!

به سايه هاي ساکت خنک
به صخره هاي سبز در شکاف آفتابگير کوه
به هرم آفتاب تفته اي
که بي گدار
              با تمام تشنگي
                                   به آب مي زنيم

به عصرهاي جمعه اي
که با دوچرخه هاي لاغر بلند
تمام اضطراب شنبه هاي جبر را
                                          رکاب مي زنيم

به بوي لحظه هاي بي بهانگي
که دل به گريه ها و خنده هاي بي حساب مي زنيم
به «آي روزگار...»هاي حسرت دروغکي
غم فراغ دلبر به خواب نديده ي هميشه بي وفا
به جور کردن سه چار بيت سوزناک زورکي

به رفت و آمد مدام بادها و يادها
سوار قايقي رها
به موج موج انتهاي بي کرانگي
دوار گردش نوار...
مرور صفحه ي سفيد خاطرات خيس...

صدا تمام شد!
سرم به صخره ي سکوت خورد...

                              -آه بي ترانگي!

بهار 74


تاریخ : 13 آذر 1394
بازدید : 159
نویسنده : جاذبه وب

مرواريد 14:پيشرفت ، به تعريف از گذشته نيست بلکه به حرکت به سوي آينده است.

**********

احتياط در واژه ها
چند بار به کسي گفته ايم:مدتي است که با فلاني جر و بحث نکرده ام.يا:هرگز سرما نخورده ام. و ناگهان روز بعد سرما مي خوريم يا با فلاني مشاجره مي کنيم؟
پس نتيجه مي گيريم:صحبت درباره ي وقايع دلپذيري که براي ما رخ داده ، بد اقبالي مي آورد.
چنين نيست. در حقيقت ، روح جهان همواره-در هر مشکلي-به ما نشان مي دهد که چه مدتي بدون يکنواختي مشخصي مانده ايم.مي خواهد به ما بگوید که زندگی چگونه تا آن لحظه سخاوت مند بوده است - و اگر با شجاعت از موانع عبور کنیم ، همین گونه باقی خواهد ماند . واژه های مثبت را در فضا نگاه داریم . آن ها به رشد ما در هر مشکلی کمک می کنند.

**********

خواب کودکي (قيصر امين پور)
در خوابهاي کودکي ام
هر شب طنين سوت قطاري
                                        از ايستگاه مي گذرد

دنباله ي قطار
                   انگار هيچ گاه به پايان نمي رسد

انگار
        بيش از هزار پنجره دارد

و در تمام پنجره هايش
                               تنها تويي که دست تکان مي دهي

آنگاه
در چارچوب پنجره ها
شب شعله مي کشد
با دود گيسوان تو در باد
 در امتداد راه مه آلود
در دود
            دود
                      دود...


تاریخ : 13 آذر 1394
بازدید : 171
نویسنده : جاذبه وب

مرواريد 13:اگر مي خواهي کسي را به حقيقت بشناسي ، منگر به آنچه که دارد بلکه بنگر به چه مشتاق است.

**********

 عصيان
لوييز کارلوس پرستِس-مهمترين رهبر کمونيست برزيلي - پس از سال ها تبعيد در مسکو ، خود را براي بازگشت به برزيل آماده مي کرد. پسرش(که اين داستان را براي من تعريف کرده)، تصميم گرفت از بازگشت پدرش فيلم برداري کند.پرستس او را از اين کار منع کرد. اما پسرش که مي دانست در برابر يک رخ داد تاريخي مهم است ، دستگاه هايش را به فرودگاه برد و شروع به ضبط همه چيز کرد. در يک لحظه ي مشخص ، پرستس متوجه شد چه خبر است؛ دوستانش را رها کردو خود را به بالاي سر پسرش رساند.
لوييز کارلوس پرستِس پسر برايم تعريف مي کرد:فکر کردم پريشان ترين لحظه ي زندگي ام رسيده . اما پدرم خودش را به من رساند،در چشم هايم نگاه کرد و گفت :«آفرين . تو درست کاري را کردي که من ممنوع کرده بودم ، و اين نشانه ي ارزش توست . اميدوارم اين پايداري را همواره در برابر ديگران نيز حفظ کني.»

**********

روز مبادا (قيصر امين پور)

وقتي تو نيستي
نه هست هاي ما
چونانکه بايدند
                      نه بايدها...

مثل هميشه آخر حرفم
و حرف آخرم را
                   با بغض مي خورم

عمري است
لبخندهاي لاغر خودرا
در دل ذخيره مي کنم:
                             باشد براي روز مبادا!

اما
در صفحه هاي تقويم
روزي به نام روز مبادا نيست

آن روز هرچه باشد
روزي شبيه ديروز
روزي شبيه فردا
روزي درست مثل همين روزهاي ماست
اما کسي چه مي داند؟
شايد
امروز نيز روز مبادا
                        باشد!

 

وقتي تو نيستي
نه هست هاي ما
چونانکه بايدند
                      نه بايدها....

هر روز بي تو
روز مباداست!  


تاریخ : 13 آذر 1394
بازدید : 175
نویسنده : جاذبه وب

من يه صفحه در زنده رود به اسم خوشه اشک باز کردم که مطالب مختلفی رو توش می نويسم و فعلا يک  نثر زيبا از استاد قيصر امين پور اونجا نوشتم و احتمالا اون صفحه رو اختصاص می دم به نوشتن مواد منشور حقوق بشر و مطالب ديگه.

صفحه من در زنده رود

**********

مرواريد 12:خشونت برخي ، بهتر از لطف ديگران است.

**********

حسرت همیشگی(قیصر امین پور)

حرفهای ما هنوز ناتمام...
تا نگاه می کنی:
                       وقت رفتن است
باز هم همان حکایت همیشگی!

پیش از آن که باخبر شوی
لحظه ی عزیمت تو ناگزیر می شود

آی...
ای دریغ و حسرت همیشگی!

ناگهان
          چقدر زود
                       دیر می شود!

بهمن 69


تاریخ : 13 آذر 1394
بازدید : 188
نویسنده : جاذبه وب

آدم تو اين ممکت نمي تونه به کسي قول بده ، چون اينجا اصلا  معلوم نيست  در آينده چه اتفاقاتي ميفته. همين چند وقت پيش بود که قول دادم هر 3-2 روز يه بار آپديت کنم ولي همين که چند پست به قولم عمل کردم خط اينترنتم رفت تو خاکي . و اصلا وصل نشد. البته تو هفته گذشته چند بار تونستم کانکت بشم ولي سرعت به قدري پايين بود که اديتور پرشين بلاگ رو به طور کامل باز نمي کرد و فقط تونستم آفلاينهاي ياهو مسنجرم و ايميل هام رو چک کنم.
به يکي از دوستان ديگه هم قول داده بودم مطلبي رو که براي دوستش نوشته در وبلاگ قرار بدم که متاسفانه به دليلي که بالا گفتم الان تونستم به قولم عمل کنم.

ماجراي مطلب زير رو به علت  خصوصي بودن نمي تونم ذکر کنم . ولي مطمئنم از نثر زيبايي که به کار برده لذت مي بريد.

**********

تقديم به عشقم سپيده از طرف مرتضي:


به نام او كه صدف ، هستي جان را بخشيد و مرواريد عشق درونش پروراند.گوشه اي از قلب پر عشقم را ميشكافم و قطرات گلگون شده اي از آن را به عنوان عشق تقديمت ميكنم تا شايد بر اقيانوس قلبت لنگر اندازد و تورا از حال عاشقي باخبر سازد.اكنون 8 ماه از روزي كه اين ترانه را براي من سرودي ميگذرد.روزهايي كه آنها را در پس حباب خاطراتم پشت سر گذاشتم و اكنون حبابي كه خاطراتم ، خاطرات شيرين با تو بودن را در آن نگه ميداشتم در بيابان بي نهايت‍ه قلبم كه روزي گلستانه سرسبز آرزوهايمان بود،رها گشته و به سوي خارهاي كوير قلبم پيش ميرود.خارهايي كه وجودشان از بغضها و كينه هاي دوران بي تو بودن سرچشمه ميگرفت و ريشه هايش سراسر قلبم را خنجر ميزد.اما گرماي وجودِ پر مهرت،همچو باراني باسخاوت بر كوير شبهاي تنهاييم باريد.شكوفه هاي اميد و آرزو در افق سپيــــده دمِ وجودم به بار نشست و آسمانِ وجودم را سرشار از عطر صبح كرد.و اكنون كه بارِ ديگر روزهاي تلخِ بدون تورا پشت سر ميگذارم كوير قلبم به مردابي سرد مبدل گشته است.

آسمان همچو صفحه ي دل من
روشن از جلوه هاي مهتاب است
امشب از خواب خوش گريزانم
كه خيال تو خوش تر از خواب است

بي گمان زان جهان رويايي
زهره بر من فكند ديده عشق
مينويسم به روي دفتر خويش
جاودان باشي اي سپيده ي عشق

به اميد روزي كه بار ديگر گرماي وجودت اين بار عمق وجودم را بسوزاند.

 


تاریخ : 13 آذر 1394
بازدید : 137
نویسنده : جاذبه وب

مرواريد11:چه سنگدل است سيري که گرسنه را نصيحت مي کند تا درد گرسنگي را تحمّل نمايد.

**********

آشنا(قيصر امين پور)

اي غم ، تو که هستي از کجا مي آيي؟
هر دم به هواي دل ما مي آيي

باز آي و قدم به روي چشمم بگذار
چون اشک به چشمم آشنا مي آيي!

دي 72


به وبلاگ من خوش آمدید

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان جاذبه و آدرس webattraction.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






RSS

Powered By
loxblog.Com