عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : 13 آذر 1394
بازدید : 137
نویسنده : جاذبه وب

بیهقی و میزانسن

درباره اقتباس از آثار کلاسیک ادبی  

قرار بود در این مقاله به بررسی مجموعه‌ای از آثار ادبیات منظوم و منثور فارسی بپردازم که ظرفیت تبدیل شدن به فیلم را دارند. اما یادم آمد که صاحب این قلم یا به تعبیر محمد قائد «صاحب این کی بورد» طی دو، سه دهه اخیر بار‌ها در نوشته‌ها و گفته‌هایش به این موضوع اشاره کرده و حتی زمانی فهرست بلند بالایی از این آثار را تدوین کرده با این امید که چاره‌ساز شود و عده‌ای را به صرافت بهره‌گیری از این ذخایر نهفته در گنجینه فرهنگ این سرزمین بیاندازد که متأسفانه تاکنون اتفاقی نیفتاده بجز حرکت خلاقانه عباس کیارستمی که اقتباس مدرنی از داستان «خسرو شیرین» نظامی گنجوی را در فیلم غیر متعارف «شیرین» ارائه کرده و نمی‌دانم این تجربه درخشان چرا هنوز رنگ پرده را ندیده است؟ نگارنده نیز در اقتباس از داستان تراژیک رستم و سهراب شاهنامه فردوسی، طرح فیلمنامه مفصلی نوشته که از زمان حال آغاز می‌شود، از تاریخ عبور می‌کند و به اساطیر می‌رسد.

این نوشته در مجله فیلم چاپ شد و به‌رغم تعریف و تمجید‌هایی که درباره‌اش شنیدم، حتی یک فیلمساز هم برای تبدیلش به فیلم پا پیش ننهاد. این هراس یا امتناع دلایل زیادی دارد از جمله محافظه‌کاری سینمای ایران که معمولاً از پیشنهاد‌های تازه می‌هراسد. دلیل دوم هم طبعاً ممیزی است. چون لابد ادبیات کلاسیک ایران «مورد» دارد. به یاد دارم در دهه 1360 نمایشنامه‌ای بر اساس داستان غم‌انگیز بردار شدن حسنک‌وزیر نوشتم که اقتباس وفادارانه‌ای هم از نوشته ابوالفضل بیهقی دبیر دربار غزنویان و مورخ صادق و جسور قرن پنجم هجری بود. این متن ابتدا در مر کز هنرهای نمایش آن زمان به تصویب رسید و ‌هادی مرزبان کارگردانی‌اش را هم شروع کرد که به حکمی نانوشته از ادامه کار جلوگیری شد. استدلال آقایان ظاهراً این بود که حسنک «قرمطی بوده» و نباید سراغش رفت.

چون قرمطیان شاخه‌ای از اسماعیلیه هستند و بهانه‌هایی از این قبیل. اتفاقاً چندی بعد، رئیس‌جمهور وقت در بازدید از رادیو ضمن تشویق دست‌اندرکاران بخش نمایش رادیو به بهره‌گیری از متون ارزشمند ادبیات کلاسیک ایران، اشاره کرد و اینکه «از‌داستان بردار شدن حسنک‌وزیر در تاریخ بیهقی غافل نشوید که جنبه‌های نمایشی خوبی دارد.» ولی مسوولان ممیزی هرگز گوش‌شان به حرف بزرگان بدهکار نیست و برای حفظ منصب خود، سلیقه شخصی‌شان را بر هر نظر و اراده‌ای ارجح می‌دانند. بگذریم. تازگی‌ها و برای چندمین بار تاریخ بیهقی ویرایش جعفر مدرس صادقی را خواندم و همچنان روی داستان بر دار شدن حسنک تأمل کردم و دیدم آنچه در این داستان آمده، در طول تاریخ ایران زمین چقدر تکرار شده. حتی در روزگار ما. گویی نخبه‌کشی و سفله‌پروری، جزئی از فرهنگ سیاسی ما بوده و هست.

اما این بار علاوه بر وجه داستانی به نکته دیگری رسیدم که به مقوله سینما و نمایش بسیار نزدیک است و آن نوع شخصیت‌پردازی و میزانسنی است که بیهقی در این داستان ترسیم کرده. فکر می‌کنم پس از فردوسی در شاهنامه که میزانسن‌های دقیقی از لحظه‌های مهمی مثلاً جنگ و رو‌در‌رویی خلق کرده که کافی است دوربین را بکاریم و عیناً فیلمبرداری کنیم، بیهقی دومین نویسنده و داستان‌پردازی است که بسیار پیش از کشف سینما و حتی پیدایش مقوله نمایش در ایران، نقش نمایشی میزانسن را کشف کرده است.

و این ویژگی محدود به داستان حسنک هم نیست. سرتاسر داستان‌های مستند و در عین حال جذاب این اثر مشحون از صحنه پردازی (میزانسن)هایی است که معلوم می‌کند بیهقی تکنیک داستان‌سرایی به‌ویژه مقدمه چینی، تعلیق، نقطه عطف و دیگر رموز و شگرد‌های جذب مخاطب را به خوبی می‌دانسته است. در این فرصت به دو صحنه مهم از این داستان که اتفاقاً با تکنیک فلاش‌بک شکل گرفته و نویسنده در همان ابتدا از وضعیت حال شخصیت‌ها و سرنوشت شوم اغلبشان سخن می‌گوید و سپس به قول خودش «به سر قصه» می‌رود از منظر طراحی و میزانسن نگاه می‌کنیم. فکر نمی‌کنم تا آن زمان در ادبیات هیچ کشوری بتوان داستانی را پیدا کرد که با تکنیک فلاش‌بک شروع شده باشد. در تاریخ سینما نیز برای نخستین بار این شیوه بیانی در همشهری کین اورسن ولز جلوه‌گر شد و زبان سینما را متحول کرد.

 به هر روی، نخستین صحنه از داستان حسنک که میزانسن در آن با زیبایی و هنرمندی، موقعیت‌ها را بیان می‌کند، صحنه محاکمه و اقرارگیری از او و انتقال دارایی‌اش به سلطان مسعود با حضور قاضی(خواجه احمد)، بوسهل زوزنی (دشمن درجه یک حسنک) نصر خلف، بونصر مشکان و گروه کثیری از قضات بلخ و اعیان و اشراف و درباریان است که به حکم شاه برگزار می‌شود. بیهقی که خود در این جلسه نیمه سری حضور نداشته، در ترسیم موقعیت و فضای جلسه به نقل از دوستش نصر خلف می‌نویسد چون حسنک بیامد، خواجه {قاضی} بر پای خاست. چون او این مکرمت بکرد، همه اگر خواستند یا نه، بر پای خاستند. بوسهل {زوزنی} بر خشم خود طاقت نداشت.

برخاست، نه تمام، و بر خود می‌ژکید. خواجه او را گفت «در همه کارها ناتمامی» تا اینجای ماجرا بیهقی از طریق میزانسنی که ترسیم کرده، ما را با چند نکته آشنا می‌کند. نخست اینکه اگرچه حسنک در آن حال محکوم است و باید بردار کشیده شده و سنگسارش کنند ولی قاضی به حکم اینکه او روزگاری وزیر بوده و وزیر درستکاری هم بوده بر خلاف رسم، پیش پای محکوم بلند می‌شود و دیگران را هم به این کار وا می‌دارد. دیگرانی که همه از ارکان مهم حکومت هستند و معمولاً تنها باید پیش پای سلطان از جای برخیزند. تنها بوسهل است که با دلخوری نیم‌خیز می‌شود و قاضی بالحنی تحقیرآمیز او را سرزنش می‌کند و می‌گوید که در همه کار‌هایت اینطور ناتمام یا بهتر بگوییم ناتوانی. به عبارت دیگر قاضی که می‌داند حسنک گناهی مرتکب نشده که مستوجب بردار شدن (اعدام) باشد بلکه با دسیسه‌های مکرر بوسهل و همراهانش به چنین روزی افتاده، در حضور بزرگان قوم او را تکریم و بوسهل را تحقیر می‌کند. به این ترتیب ما در این میزانسن هم با شخصیت منفی بوسهل آشنا می‌شویم و هم به استقلال قاضی پی می‌بریم.

 کل ماجرا جز یک جمله‌ای که قاضی خطاب به بوسهل می‌گوید، حالتی نمایشی دارد. در ادامه می‌نویسد «و خواجه بزرگ حسنک را هرچه خواست که پیش وی نشیند، نگذاشت و بر دست راست من نشست... و بوسهل از این نیز سخت بتافت.» این تعارف قاضی نیز باعث خشم بیشتر بوسهل شده که به سودای وزارت چنین پاپیچ حسنک شده است. چون بوسهل در سمت چپ قاضی نشسته بوده و کسانی که در سمت چپ می‌نشینند، معمولاً رده‌شان پایین‌تر است. می‌دانیم که در مجالس رسمی و حکومتی هر کس بنا به موقعیت و شأنی که دارد، باید در جایگاه مشخصی بنشیند یا بایستد. بیهقی می‌گوید قاضی به حسنک پیشنهاد می‌کند در دست راستش بنشیند که جای برگزیده‌ترین شخصیت جمع است. اصلاً در ادوار گذشته، سلاطین، وزیر دست راست و وزیر دست چپ داشته‌اند که شأن و مو قعیت این دو متفاوت بوده. وزیر دست راست حکم معاون اول را داشته است.

در نهایت کار استخفاف بوسهل در ابتدای این مجلس به جایی می‌رسد که بر سر قاضی فریاد می‌زند چرا حسنک یا به قول خودش «این سگ قرمطی را» چنین بزرگ می‌دارد؟ شیوه داستان گویی بیهقی به گونه‌ای است که هر دوی این سکانس‌ها را به صورت دکوپاژ شده روایت می‌کند. در کمتر اثر داستانی می‌توان چنین نما‌های آماده فیلمبرداری را یافت. فصل بر دار کشیدن حسنک هم با چنین بیان نمایش ظریفی توصیف شده است و حسنک را به سوی دار بردند و به جایگاه رسانیدند. بر مرکبی که هرگز ننشسته بود، بنشاندند و جلادش استوار ببست و رسن‌ها فرود آورد. و آواز دادند که «سنگ دهید» هیچ کس دست به سنگ نمی‌برد و همه زار زار می‌گریستند. خاصه نیشابوریان. پس مشتی رند (‌اراذل و اوباش)را سیم (پول) دادند که سنگ زنند و مرد خود مرده بود که جلادش رسن بر گلو افگنده و خبه کرده بود در ترسیم این صحنه هولناک نیز بیهقی با ظرافت تمام از طریق میزانسن، فضا و موقعیت را ترسیم کرده است.

جلاد او را محکم به تیرک می‌بندد و طناب دار را فرود می‌آورد و گزمه‌ها به حاضران فرمان می‌دهند که محکوم را سنگباران کنند، اما مردم پرهیز می‌کنند چون او را بی‌گناه می‌دانند. گزمه‌ها با سیم و زر گروهی از رندان (کسانی که فاقد شعور اجتماعی و سیاسی‌اند؛ به تعبیر امروزی لمپن‌ها) را وادار به این عمل ضد انسانی می‌کنند. فضا و حال و هوای آن لحظه را می‌شود در ذهن تصویر کرد و دریافت که چه ترسیم دقیق و درستی از موقعیت ارائه شده. در عین حال جلاد کار خودش را کرده و مرد را بر مرکب مرگ سوار کرده است. باز هم نقش فضاسازی و میزانسن را با برجستگی تمام در این سکانس می‌بینیم. این ماجرا حتی به صورت اورجینال و بی‌کم و کاست می‌تواند به اثری تکان دهنده و تأثیر‌گذار در باره رابطه سیاست و قدرت و نقش و جایگاه مردم در کشاکش‌های سیاسی تبدیل شود.

حتی اگر این داستان بر اثر ممیزی امکان ساخته شدن نداشته باشد، سینماگران ایرانی می‌توانند با الهام از پیشنهاد‌های نمایشی بیهقی، در پرداخت صحنه‌های مشابه درداستان‌های تاریخی یا امروزی، این میزانسن‌ها را بکار گیرند و طبعاً این تنها اثر ادبی ما نیست که از چنین ظرفیتی برخوردار است اما نمی‌دانم چرا در برنامه‌های آموزشی دانشکده‌های ریز و درشت و مراکز آموزشی آزاد که در کار پرورش فیلمنامه‌نویس، نمایشنامه‌نویس و کارگردانند و سالی بیش از صد نفر را صاحب مدرک می‌کنند، کمتر به این منابع رجوع می‌شود. واقعاً چه اشکالی دارد که در برنامه‌های آموزشی رشته‌های یاد شده، عناوینی مثل میزانسن در شاهنامه، تاریخ بیهقی و شخصیت‌پردازی در آثاری مثل نظامی گنجوی و دیگر بزرگان ادبیات ایران گنجانده شود؟ تاریخ بیهقی حتماً باید یکی از اصلی‌ترین منابع درسی رشته‌های نمایشی و سینما باشد و به راستی چرا هیچ پژوهنده‌ای کار سترگ زنده یاد فرخ غفاری که از نخستین تلاشگران ایجاد پیوند میان سینما و ادبیات کهن ایران بود و چند مقاله درباره میزانسن در شاهنامه نوشت را پی نگرفته است؟ این غفلت تاریخی باعث شده تا سینماگر و نمایشگر ایرانی همواره مصرف‌کننده ایده‌ها و پیشنهاد‌های غربیان باشد که خود از منابع غنی نمایشی‌شان فراوان بهره گرفته‌اند و می‌گیرند.

منابع :

 ماهنامه ادبی فرهنگی و هنری تجربه

 مجله اینترنتی اسرارنامه سبزوار


تاریخ : 13 آذر 1394
بازدید : 240
نویسنده : جاذبه وب

ابوالفضل بیهقی امر به معروف و نهی از منکر
بیهقی چنین نوشته است: «بسیار خردمند باشد که مردم را بر آن دارد که بر راه صواب بروند، اما خود بر آن راه که نموده است نرود. و چه بسیار مردم بینم که امر به معروف کنند و نهی از منکر و گویند بر مردمان که فلان کار نباید کرد و فلان کار بباید کرد، و خویشتن را از آن دور بینند.


همچنان که بسیار طبیبان هستند که گویند فلان چیز نباید خورد که از آن چیز، بیماری حاصل می شود، اما خود از آن بخورند. و نیز فیلسوفانی هستند و ایشان را طبیبان اخلاق دانند که نهی کنند از کارهای سخت زشت، اما خود چون به مکانی خلوت رسند، آن کار را انجام دهند».


تاریخ : 13 آذر 1394
بازدید : 887
نویسنده : جاذبه وب

حاج محمد فاضلی پور اهل سبزوار و متولد روستای حارث آباد زادگاه ابوالفضل بیهقی می باشد .وی از بهترین موافق خوانان استان خراسان و از افتخارات مکتب تعزیه شهرستان سبزوار بودند.

حاج محمد فاضلی پور تعزیه را از کودکی آغاز کرد وتا زمانی که در قید حیات بودند در خدمت هنر تعزیه خوانی بودند . . ایشان یکی از بهترین حر خوان های استان بودند وصدای زیبا وتوانایی بالای او و همچنین عشق ایشان به اباعبدالله الحسین باعث گردیده که او در نقش حربن زیاد ریاحی پیوسته موفق باشند.


 روحش شاد و یادش گرامی باد 


تاریخ : 13 آذر 1394
بازدید : 243
نویسنده : جاذبه وب

نثر تاریخ بیهقی جریان ساز است / مردم هند، تاجیکستان، افغانستان و پاکستان هم با بیهقی آشنایند

نثر تاریخ بیهقی جریان ساز است  مردم هند تاجیکستان افغانستان و پاکستان هم با بیهقی آشنایند

علیرضا حیدری یکی از خبرنگاران روزنامه خراسان گزارشجالبی با موضوع بیهقی و تاریخش تهیه کرده است که تیترها و جملات کلیدی زیادی در دل اینگزارش نهفته است.

از مخاطبان گرامی دعوت می کنیم خط به خط آن را با دقت مطالعه کنند تا بار دیگر پی به عظمت و جایگاه والای تاریخ بیهقی و ابوالفضل بیهقی در عرصه زبان و ادبیات فارسی ببرند و بار دیگر از خود بپرسند اگر بیهقی از نظر شخصیت های برجسته و معتبر دانشگاهی کشور از چنین جایگاه و پایگاه والایی برخوردار است، پس چرا تا کنون مسئولان فرهنگی سبزوار و خراسان رضوی نتوانسته اند برای این نادره ادبی و مورخ کم نظیر شهر خود روزی در تقویم ملی کشور به ثبت برسانند و همایش های بزرگداشت وی را هر سال به صورت ملی در شهر زادگاهش برگزارنمایند، جلسات مرتب بیهقی خوانی هر بار با حضور یکی از بیهقی پژوهان مطرح کشور راه اندازی کنند ، مرکز بیهقی پژوهی را در این شهر بنیانگذاری نمایند و المان یادبودی (علاوه بر مجسمه) به یاد بیهقی در سبزوار یا روستای حارث آباد زادگاه این نویسنده احداث نمایند؟

البته وقتی که مسئولان فرهنگی شهرستان و استان بیهقی را در اولویت های مهم کاری خود قرار نمی دهند و درحق وی کم کاری می کنند و پیگیری امور مربوط به بیهقی را در طول سال به صورت یک امر مستمر انجام نمی دهند، طبیعتا اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی یا مسئولان وزارتی و سایر مقامات بلندپایه کشوری نیز هرچند شاید همه بر بزرگی و عظمت بیهقی اذعان داشته باشند، اما اقدامی عملی برای تجلیل واقعی از این شخصیت به عمل نمی آورند.

بنیان های نثرفارسی بر دوش«تاریخ بیهقی»
 
علیرضا حیدری farizi@khorasannews.com
تاریخ بیهقی یکی از میراث سترگ ادب فارسی است . شیوایی و شیرینی نثر بیهقی آن چنان است که اگر کسی با آن انس بگیرد نمی تواند از این گنجینه ادبی تاریخی دست بکشد ودل بکند. ابوالفضل بیهقی ، تاریخی نگاشته است که هرچند کامل دراختیار نداریم اما همین مقداری که پس از روزگاران به دستمان رسیده است ، گویای اثری ارزشمند در میان انبوه آثار فاخر ادبی است و نشان از نویسنده ای می دهد که علاوه بر سجایای اخلاقی  قلمی زیبا و فخیم دارد که در نقل رویدادهای تاریخی " از لونی دیگر" به تاریخ عصر خود پرداخته است.او در نثر فارسی سرآمد است ودراهمیت این تاریخ همین بس که بیهقی پژوهی در روزگار ما تاریخی صد ساله داردو  بزرگانی سراغ بیهقی رفته اند، همانند "محمدتقی بهار"که به اعتبار یادی که مرحوم دکتر غلامحسین یوسفی از او می کند، آفاق زیبایی از نثر بیهقی را به روی شاگردانش گشود.

به همین گونه باید از دکتر فیاض یاد کنیم که زحمات بسیاری برای «تاریخ بیهقی» کشید و نیز دکتر غلامحسین یوسفی که دو مقاله او درباره  بیهقی، در کتاب های «دیداری با اهل قلم» و "برگ هایی در آغوش باد" است.هم چنین  " یادنامه بیهقی "که نام بزرگانی از تاریخ و ادبیات معاصر را می توان درآن دید خود گویای عظمت نام بیهقی است.

این بزرگی و شان ابوالفضل بیهقی دغدغه ای در جامعه دانشگاهی ایجاد کرد که چرا روزی به نام بیهقی در سالنامه فارسی نباشد . از این رو چند سالی است این موضوع پیگیری می شود اما هنوز به نتیجه ای نرسیده است و صرفا به برگزاری یک مراسم در سبزوار بسنده می شود.البته امسال در همایش بزرگداشت خواجه ابوالفضل بیهقی از اعطای جایزه فرهنگی هنری بیهقی از اول آبان سال آینده خبر داده شد.

دکتر مهیار علوی مقدم عضو هیئت علمی گروه ادبیات فارسی دانشگاه حکیم سبزواری در این همایش هدف از اعطای این جایزه را ارج نهادن به فرهنگ، اندیشه، هنر، ادبیات و تاریخ در شهر فرهنگ پرور دانست و افزود: اولین دوره اهدای جایزه بیهقی را به شکل غیر رسمی در روز ۱۰ آبان سال ۸۹ و همزمان با برگزاری پنجمین همایش ملی پژوهش های زبان فارسی انجام دادیم ضمن اینکه ماهیت این جایزه کاملا ملی و سراسری خواهد بود و از لحاظ علمی این جایزه توسط یک مجموعه ۷ نفره از دانشگاهیون با تخصص هایی در رشته های زبان فارسی، معماری، مجسمه سازی، پژوهش های هنری، حوزه آثار و مفاخر فرهنگی و …داوری خواهد شد.وی محورهای این جایزه را در ۳ محورعنوان کرد :سبزوارپژوهی و بیهق پژوهی در چهارچوب کتاب و پایان نامه،تألیف و انتشار آثار پژوهشی در حوزه های کتاب و پایان نامه پیرامون فرهنگ، تاریخ، ادبیات وآثار هنری: شامل مراسم آیینی، نمایشنامه، هنرهای تجسمی، مجسمه سازی، تندیس سازی، موسیقی و تمام ابعاد هنری دیگر به ویژه با محوریت بیهق، سبزوار، تاریخ بیهقی و ابوالفضل بیهقی.در این روزهایی که نام بیهقی بیشتر شنیده می شود در گفت و گویی با دکتر یاحقی، دکتر بساک و استاد سیدی از جایگاه بلند او در تاریخ ادبیات فارسی پرسیدیم و شنیدیم.

نثر بیهقی جریان ساز است
دکترمحمدجعفر یاحقی که تصحیح ارزشمند و کم نظیر«تاریخ بیهقی» را با همکاری مهدی سیدی (مورخ و پژوهشگر) از اواخر سال 82 آغاز و اواخر سال 88 منتشر کردند ازویژه بودن متن «تاریخ بیهقی» یاد می کند و می گوید: همان طور که «شاهنامه» در میان آثار منظوم ما مقام شاخصی دارد، در میان آثار منثور ادبیات فارسی، «تاریخ بیهقی» بسیار حائز اهمیت و شاخص است. درواقع  «تاریخ بیهقی» هم تاریخ است وهم ادبیات، و شاید نخستین کتابی است که به زیبایی و با نثر فنی دلپذیری نوشته شده است و پیش از آن، کتابی به  این زیبایی نوشته نشده است. بعد از بیهقی، آثار منثور خوبی مانند «کلیله و دمنه» و «گلستان» سعدی نوشته شده است که جایگاه ویژه خود را دارند. همیشه در ادبیات فارسی به شعر توجه می شود؛ خوب است که به نثر نیز توجه شود و اگر قرار باشد در میان آثار منثور ادبیات فارسی به کتابی توجه و درباره آن تأمل شود، آن کتاب، «تاریخ بیهقی» است.
مدیر سرای فردوسی علت تصحیح کتاب «تاریخ بیهقی» را توجه به دلبستگی های دیرینه خود به این کتاب دانست و گفت: از کتاب «تاریخ بیهقی» شرح ها و تصحیح های زیادی نوشته شده است. تصحیح های قبلی کتاب «تاریخ بیهقی» که عمدتا پنج تصحیح مشخص است، البته بر اساس نسخه های کم اعتبار است و دکتر فیاض و سایر مصححان یکی دو نسخه بیش تر نداشته اند و نسخه هایی که این مؤلفان استفاده کردند، نسخه های نامعتبری است. این چاپ حاصل مطالعات فراوان و مقایسه 19 نسخه خطی و پنج چاپ قبلی «تاریخ بیهقی» بوده است و در میان مطالعات مطلع شدیم که نسخه های خطی جدید «تاریخ بیهقی» در کتابخانه موزه بریتانیا وجود دارد و عکس هایی از آن به کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران انتقال یافته است و از این طریق به نسخه های اصیل و معتبر دست یافتیم و در مقایسه با نسخه های قبلی از جمله نسخه مرحوم فیاض، دریافتیم نسخه های قبلی اشکالات و نقص های زیادی دارد که در این نسخه جدید تمام این اشکالات رفع شده است. او تصریح کرد: از جمله این اشکالات، طرز نوشتن شعرهای عربی است؛ به این معنا که شعرهای عربی چاپ های قبلی بسیار غلط و نامستند بوده و برای تصحیح آن ها به دیوان شاعران آن ابیات رجوع و به نسخه های مهم و اصیل تکیه کردیم. این کتاب علاوه بر کار تصحیح که بسیار زمان بر بود، مقدمه ای مفصل دارد که به همه مسائل نویسنده «تاریخ بیهقی»، روزگار او، شیوه زندگی، مسائل سیاسی و اجتماعی، طرز نویسندگی و بسیاری از موارد دیگر پرداخته و در واقع کتابچه ای است که همه مسائل مربوط به بیهقی را شامل می شود و تاکنون این همه مطلب درباره ابوالفضل بیهقی یک جا نیامده است.
استاد دانشگاه فردوسی کتاب «تاریخ بیهقی» را در نثر ادبیات فارسی بسیار مؤثر دانست و گفت: به طور مثال، کتاب «کلیله و دمنه» که نثر فنی قدرتمندی   دارد، بسیار تحت تاثیر نثر «تاریخ بیهقی» است و همچنین در کتاب «جوامع الحکایات»، چندین داستان از «تاریخ بیهقی» نقل شده است؛ بنابراین نثر بیهقی جریان ساز است؛ چون نثری شیوا و ادبیانه و بی نظیر دارد. وجه مهم دیگر، طرز نویسندگی بیهقی و امانت داری او در حفظ تاریخ و درست نوشتن است که اطلاعات دقیق و ارزشمند تاریخی را به دست می دهد؛ زیرا بینش بیهقی، یک بینش تاریخی است. تشخص به داشتن زبانی دیوانی و پیراسته و سرشار از اطلاعات تاریخی بنیادین از مهم ترین ویژگی های نثر بیهقی است. همچنین بسیاری از بنیان های نثر فارسی بر دوش «تاریخ بیهقی» نهاده شده است.

 تاریخی که همه مردم ازآن سود می برند
دکتر حسن بساک، دانشیارزبان وادبیات فارسی دانشگاه پیام نور، که پایان نامه دوره کارشناسی ارشد ایشان با عنوان «ارزیابی نکات ادبی و بلاغی تاریخ بیهقی » بوده و رساله دکتری را نیز در باب « گوهر سخن و هنر سخنوری  درادب فارسی » تدوین کرده  و همچنین  سال ها  تدریس تاریخ  بیهقی  را در مقطع کارشناسی و ارشد بر عهده داشته است ، در پاسخ به این پرسش که چه وجهی از وجوه تاریخ بیهقی شمارا شیفته خود کرده است گفت: تاریخ بیهقی از نظر موضوع بهترین و کاملترین تاریخی است که درباره سلطنت غزنویان نوشته شده است و در ضمن آن به مسایل بسیاری ازجمله حالات و جزییات زندگانی سلاطین غزنوی ، آداب و رسوم، آیین ها ، تجملات دربارو شیوه آرایش جنگی و تعبیه لشکرو ... توجه شده است که در جای خود دارای ارزش واهمیت است .
 تاریخ بیهقی علاوه بر نثر شیوا و دل انگیزش از مایه های اخلاقی و معنوی ویژه ای نیز برخوردار است و از این لحاظ شباهت هایی به کتب اخلاقی پیدا می کند.ابوالفضل بیهقی در کتابش هرجا که موقعیت اقتضا کند، به پند و اندرز می پردازد و انسان را به ترک وابستگی دنیا وا می داردو از اسراف بر حذر می دارد و به قناعت می خواند و مرگ را به یاد انسان می آورد و ارزش خرد را می نمایاند و به کسانی که برزندگی عاریتی دنیا دل بسته اند هشدار می دهد .
دکتر بساک با تاکید بر اینکه مخاطب تاریخ بیهقی عام است می گوید:به نظرمن بیهقی با نوشتن تاریخ خود خواسته است کاری کند که نه فقط اهل فضل بلکه همه جامعه –عامه مردم - از آن سود ببرند.او از طرفی گرچه از مواهب داستان نویسی درتاریخ خود بهره برده است ولی نخواسته است داستان بگوید نه اینکه نتواند.البته باید باورداشت که نقل های تاریخی او در مواردی با داستان ها و قصه های خوب برابری می کندواز طرف دیگراو نخواسته است صرفا تاریخ نگاری کند و به همین دلیل این کتاب بیش از آن که مورد توجه استادان تاریخ باشد،مورد توجه و استفادۀ استادان ادبیات  فارسی قرار گرفته است.در واقع بیشتر سعی بیهقی بر این نکته استوار بوده است که تاریخ را بر مبنای بیان واقعیات مطرح کند آن هم برای همه مردم روزگار خود و البته با نثری شیوا و دلنشین . از این رو او نثری انتخاب می کند که زبان مردم است یعنی اگرچه زبان گفتار نیست ولی زبان روز مردم است.ما در تاریخ بیهقی با یک سه ضلعی یعنی خود بیهقی به عنوان نویسنده توانمند وصاحب سبک و همچنین قهرمان تاریخ- که گاهی مسعود است، گاهی محمود و گاهی دیگران-  و مردم به عنوان مخاطبان این اثر، روبه روییم و طبیعتا بیهقی به نیکی از عهدۀ معرفی خود و قهرمان داستان و تجلیل مخاطبان اثر خویش برآمده است. این نکته را هم اضافه کنم که بیشتر داستان های بیهقی صورت داستان های تاریخی دارد و اغلب کوتاه است. بنابر این ساختار برخی از آن داستان ها بر ویژگی داستان های کوتاه منطبق است و این مثلث بیهقی و توصیف قهرمان اثرش والتفاتی که مستقیم یا غیر مستقیم به مخاطبان اثرش دارد به عقیده من، تجلیل تاریخ و ادب و فرهنگ و اعتبار این دیار است.
این استاد دانشگاه پیام نور در پاسخ به این پرسش که بیهقی اگر چه شعر نگفته است اما نثر او مایه های شاعرانگی داردآیا به نظر می رسد بیهقی آگاهانه به سمت نثر رفته است؟می گوید: اتفاقا ابوالفضل بیهقی به نیکی از ظرفیتهای شعرو هنردراثرش بهره برده است. در این کتاب همه جا موسیقی کلام با اندیشه و معنی سازگاری درخشانی دارد و این همنوایی در انتقال فکر نویسنده موثر است. تاریخ بیهقی به لحاظ شیوه نگارش بسیار زیبا و بدیع است و از جنبه های ادبی بسیار قوی برخوردار است.نثر او گاهی از جهت دارا بودن نظام موسیقایی خاص به شعر نزدیک می شود.ضمن اینکه اگر به حوادث تاریخی که او بیان می کند نگاه کنیم درمی یابیم که کار بیهقی نسبت به دیگران شیواتر و زیباتر است.چون قدرت قلم بیهقی در توصیف به حدی است که اکثر جزییات را در بر می گیرد از این رو حلاوت و شیرینی نثر او مرهون همین توصیفات جاندارو زیبا و شعر گونه است.قابل ذکر است وقتی  که معانی و مضامین شعری با همان شکل و کیفیت و دقت در نثر بیان می شود، اگر در توصیفات مورد توجه قرار گیرند چنان که درتوصیفات  تاریخ بیهقی می بینیم حتی از شعرنیز به مراتب فراترمی رود و دلنشین تر می گردد.

ضرورت تشکیل جلسات بیهقی خوانی
استاد مهدی سیدی هم که سالهاست با تاریخ بیهقی مانوس است و در تصحیح بیهقی با دکتر یاحقی همکاری ارزشمندی داشته است ابتدا به ضرورت ثبت روزی به نام بیهقی اشاره کرد و افزود : چند سال پیش من و دکتر یاحقی ودکتر مهیارعلوی مقدم پیشنهاد کردیم روز بیهقی در سالنامه کشور ثبت شودکه متاسفانه تا حالا استقبال نشده است ولی ما دراین سالها برنامه ای در اول آبان به بزرگداشت او اختصاص داده ایم تا با کمک دانشگاه سبزوار ادای دینی نسبت به این مرد وکتاب ارزشمند او داشته باشیم. بیهقی سهم زیادی در ادبیات فارسی و فرهنگ فارسی زبانان دارد . درحالی که دردنیای امروز که جنگ تمدنی است و به سراغ میراث تمدنی خودمی روند این کتاب در جامعه ما غریب واقع شده است .
من معتقدم اگر تاریخ بیهقی خوب خوانده شود بسیار لذت بخش است به همین دلیل نیازمند افزایش جلسات بیهقی خوانی هستیم و ما در سرای فردوسی هفته ای یک جلسه را به این کار اختصاص داده ایم.به نظر من سبزوار هم باید یک جلسه بیهقی خوانی داشته باشد. امروز مردم هند  و پاکستان ، افغانستان و تاجیکستان هم با بیهقی آشنایند.  جالب است بدانید تاریخ بیهقی را باید به گویش تاجیکی بخوانید تا خوب بفهمید. اخیرا دکترخدایی شریف استاد دانشگاه دوشنبه "دیبای زربفت"  را به تاجیکستان برد که به سیریلیک برگرداندند تا حداقل دانشجویان با متن بیهقی آشنا شوند. جغرافیای بیهقی نشان می دهد این کتاب متعلق به همه فارسی زبانان است .بیهقی را کسی می فهمد که به زبان و جغرافیای خراسان بزرگ آشنا باشد. یعنی پهنه وسیعی شامل تمام افغانستان، تمام پاکستان،نیمی از ازبکستان، تمام تاجیکستان و نیمی از ایران جزو قلمرو بیهقی بوده اند. ۴۰۰ اسم جغرافیایی در بیهقی آمده است ، ما تمام این ها را شناسایی کرده ایم در سال ۷۴ که به ماوراءالنهر رفتیم نقطه به نقطه مناطقی که بیهقی اشاره می کند را گشتیم و پیدا کردیم.

مهدی سیدی در ادامه ازارزش های تاریخ بیهقی و شباهت آن با شاهنامه گفت: ما قطعا حرفمان این نیست که تاریخ بیهقی با شاهنامه همبری می کند چون بیهقی یک دوره کوتاهی از تاریخ غزنوی را بیان می کند ولی شاهنامه گستره تاریخ ایران را. آن چه شباهت این دو را بیان می کند خدمتی است که این دو به زبان فارسی کرده اند و دایره واژگانی آن هاست. در واقع فضل و تقدم فردوسی و بیهقی در دایره واژگانی که به ادبیات تقدیم کرده اند می باشد. او تاریخش را از سر درد نوشته است، نه بی دردی. بیهقی چاره جویی است که با نثری زیبا، یک دوره حساس از تاریخ ما را روایت کرده است.

منبع: مجله اینترنتی اسرارنامه سبزوار 


تاریخ : 13 آذر 1394
بازدید : 520
نویسنده : جاذبه وب

چند قدم تا نابودی جنگل حارث آباد سبزوار

از سبزوار به سمت جنوب و در مسیر جاده قدیم بردسکن که حرکت می کنیم بعد از طی کمتر از 10 کیلومتر و قبل از روستای تاریخی حارث اباد ( زادگاه مورخ و نویسنده نامی کشور - استاد مسلم نثر فارسی ابوالفضل بیهقی ) در سمت راست جاده دکلی را مشاهده می کنید که در داخل جنگل تاغ خودنمایی می کند و چه بسا که به کنار آن دکل رفته و از فراز آن به تماشای نمایی زیبا از جنگل حارث آباد و حتی شهر سبزوار پرداخته اید  و اگر هم تا حالا نرفته اید توصیه می کنم حتما سری به این دکل بزنید

چون اگرشما ذوقی در عکاسی داشته باشید قطعا می توانید عکس های زیبایی از مناظر اطراف و حتی سلغی های خوبی نیز گرفت.

اما این دکل بازمانده و تداعی کننده خاطرات زیادی بر این جنگل داغدیده و در آستانه نابودیست . در جنوب این دکل مرکز تثبیت شن حارث آباد و با فاصله 200 متری واقع شده است مرکزی که روزگاری محل تحقیق و مطالعه در خصوص کویر و تثبیت شن های روان بوده و متخصیصن بسیاری از سرتاسر کشور و تمامی دنیا به این مرکز امده اند و در خصوص رفع بیابان زدایی تلاش و تحقیق و مطالعه داشته اند و با کوشش و خطا و بررسی و مطالعه بیش از هزاران نوع گیاهان شُور روی و ساعات بسیار زیاد کار و تلاش موجبات گسترش و بوجود آمدن این عرصه زیبایی طبیعی را در جهت آسایش سبزوار و روستاهای اطراف فراهم آورده اند  و الحق که چه خوب تلاش آنها به ثمر نشسته است.

بله روزگاری نه چندان دور و کمتر از 50 سال قبل در این جنگل بزرگ که حالا مامنی برای شهر سبزوار می باشد کویری لم یزرع بوده که خشونت بادهای آن هر روز تلی از خاک و ریزگرد را بر سر  و روی مردم و اهالی سبزوار و اطراف فرود می آورد اما به همت مهندسین و متخصین دلسوز و همچنین تلاش اهالی روستای حارث اباد و روستاهای دیگر اطراف و تلاش شبانه روزی دوستداران محیط زیست و در طی بیش از ده سال تلاش و کوشش شبانه روزی بین سالهای 1342 تا 1352 از یک کویر لم یزرع تبدیلی به جنگلی زیبا شد که نه تنها زیبا بود بلکه سبزوار را از مشکل باد و خاک و شن های روان و مشکل ریزگرد ها نجات داد و اگر امروز سبزوار در پی وزش بادها کمتر مشکل خاک و شن را دارد قطعا مدیون این جنگل می باشد . بگذریم

اما اکنون حال و روز این جنگل چگونه است ؟

آیا ما میراث داری خوبی برای این یادگار بوده ایم ؟

آیا مسیولین منابع طبیعی و محیط زیست سبزوار و خراسان رضوی بیدارند ؟

آیا مسئولین محترم شهرداری سری به کارخانه کمپوست زده اند ؟

اما افسوس و صد افسوس که کسی دلش به حال این جنگل نمی سورد و چه زود دیر می شود گاهی ، روز گاری نه چندان دور این جنگل سرشار از آهو و غزال بود و پر بود از گله های بزرگ آهو که در داخل این جنگل بکر و زیبا زندگی آرامی داشتند اما به لطف ما انسانها و اهالی پیرامون متاسفانه دیگر اثری از آن آهوان تیزپا نیست و نسل انها را دراین جنگل منقرض گردید و افسوس که ما آدمها چه خودخواه هستیم و همه چیز را فقط برای خود می خواهیم و بس 

شاید کمتر از ده سال قبل اگر از حارث آباد به سمت دولت آباد از عمق جنگل حرکت می کردید، به علت درختان سرسبز و برافراشته امکان گم شدن شما در داخل جنگل بود و تا چشم کار میکرد درخت بود و درخت ،  اما اکنون اثری از آن درختان برافراشته و سرسبز نیست چون با شاهکار منابع طبیعی و در یک اقدام کاملا بدون برنامه در جهت خدمت رسانی به دوستداران ذغال و قلیان ، دست به برش و هرس این درختان نازنین زده شد و در عرض کمتر از یک ماه جنگل آباد و سرسبز حارث آباد از عرش به فرش رسانده و با قلع و قم کردن این درختان تنومند و سر سبز این جنگل را دوبار به سمت تبدیل شدن به کویر سوق دادند .

و جنگلی را که در طی سالیان زیاد و با تلاش فراوان بوجود آمده بود ویران کردند و به سمت نابودی سوق دادند  ، والبته که احتمالا نان خود را از قِبّل دود قلیان ها نوش جان کردند و برای ما اهالی چیزی جز حسرت نماند.

وای برما ، وای برما که چه ضالمانه به تماشای این نابودی نشستیم و دم نزدیم.

از قدیم شنیده ایم که قطع یک درخت کمتر از قتل نفس نیست

اما هم اکنون نیز دوستداران ذغال و قلیان بیکار ننشسته اند و هر روز در اعماق جنگل حارث آباد تیشه به ریشه این جنگل می زنند و در حال نابودی این عرصه ملی و طبیعی کشور هستند ولی اثر از منابع طبیعی نمی بینیم ، انشاالله که زد و بندی با ذغال سازان و ذغال فروشان نیست قطعا و حتما .

کاش مسئولان محترم منابع طبیعی نه برای جنگل حارث اباد بلکه به خاطر سلامتی خود و البته کمی ورزش و تحرک و شاید هم برای تفریحی کوچ روزانه گاه گاهی سری به داخل این جنگل  بیندازند و ببینند چه بر سر این میراث طبیعی آمده است 

امیدواریم که مسئولین دلسوز و متعهد شهرمان که البته تعدادشان الحق که کم هم نیستند کمی با تعهد بیشتر در خصوص احیای مجدد این جنگل تلاش کنند .

اما از بحث ذغال که بگذریم به لطف شهرداری سبزوار و با احداث کارخانه دپو زباله شهرداری محترم سبزوار در حاشیه کال شور شاهدیم که روزانه هزارن عدد نایلون و نایلکس در داخل این جنگل رها می شود که علاوه بر منظره بسیار زشتی که جنگل داده است و مشکل تجزیه پذیری بسیار بالای این نایلون و نایلکس ها که بالای 100 سال تجزیه می شوند تیشه ای دیگر بر ریشه این جنگل وارد شده است

در پایان به عنوان فردی دوستدار طبیعت از تمامی مسئولان محترم شهرستان عاجزانه خواهشمندیم به داد جنگل حارث اباد برسید این جنگل نه فقط یک سرمایه ملی است بلکه میراثی ماندگار و جاودانه است که در جهت بقای ان نیاز به تلاش و تعهد تک تک ما همشهریان و البته مسئولان محترم شهرستان و استان می باشد.

(منطقه حارث آباد)

 اکوتوریسم سبزوار بزرگ

 ایستگاه تحقیقات جنگلها و مراتع حارث آباد سبزوار

فعالیت‌های مربوط به تثبیت ماسه‌های روان ایران، نخستین بار در سال ۱۳۳۸و در منطقه الباجی اهواز آغازشد. 

در این مرحله عرصه ای معادل ۴۰ هکتار به طور آزمایشی با روش‌های بیولوژیک احیا شد.

موقعیت استقرار ایستگاه تحقیقات سبزوار بزرگ

ادامه این فعالیت ها متعاقباً از سال ۱۳۴۴ به طور رسمی تحت عنوان طرح‌های احیا مراتع بیابانی در منطقه حارث آباد سبزوار سبزوار بزرگ به صورت گسترده و با هدف محافظت از منابع طبیعی عرصه های بیابانی به اجرا درآمد.

سپس با نام ایستگاه تحقیقات جنگلها و مراتع شهرستان سبزوار به منظور پاسخگویی به معضلات و مشکلات بخشهای اجرایی در سال ۱۳۴۷ شروع به فعالیت نمود. 

ایستگاه حارث آباد پس از مدت کوتاهی  به عنوان یکی از معتبرترین مراکز پژوهشی و آموزشی در زمینه حفاظت از منابع طبیعی، تثبیت شن و کویرزدایی در آمد.

و این مرکز به عنوان اولین مرکز تحقیقات جنگلها و مراتع در منطقه خاورمیانه بیش از یک دهه قرارگاه کارشناسان و محققان سراسرجهان بوده و در اکثرگزارشات داخلی و بین المللی به کارهای تحقیقی انجام شده دراین ایستگاه اشاره شده است. 

حوزة فعالیت این ایستگاه در برگیرنده مناطق عمده ای از خراسان های رضوی، شمالی، جنوبی، مازندران و سمنان می باشد و مرزهای سیاسی و محدوده جغرافیایی شهرستان در این امر لحاظ نشده و تا کویر دامغان، شنزارهای شمال گرگان، گنبد، سرخس، مناطق شمالی دشت کویر و بیرجند را در بر می گیرد.

ایستگاه حارث آباد سبزوار بزرگ به عنوان یکی از چهار مرکز اصلی و مادر تثبیت شن کشور در کنار سه ایستگاه تحقیقاتی اهواز، کاشان و کرمان به فعالیتهای پژوهشی  مشغول است که سوابق اجرایی این ایستگاه را می توان به سه دوره تقسیم کرد.

دوره اول از آغاز تاسیس تا سال ۱۳۵۶:   طی این دوره ایستگاه تحقیقاتی در اوج فعالیتهای پژوهشی و اجرایی خود بود.

به طوری که دارای آزمایشگاه مجهز به آب و خاک و ایستگاه کلیماتولوژی با کلیه امکانات و دارای منازل مسکونی جهت اسکان کارکنان در داخل محدوده ایستگاه بوده است.

در این دوره ایستگاه یک عرصة تحقیقاتی ثابت در وسعت بیش از 11 هکتار با تجهیزات کامل آبیاری و سه عرصۀ قرق تحقیقاتی با مساحت 5 تا 50 هکتار به همراه دو حلقه  چاه عمیق و نیمه عمیق و گلخانه ای به وسعت 300 متر مربع را در اختیار داشته است.

دوره دوم از سال ۱۳۵۶ تا سال۱۳۷۰:  دوره رکود و نیمه فعال برای ایستگاه محسوب می شود و لطمات شدیدی به عرصه های شکننده منطقه وارد شد.

دوره سوم از سال ۱۳۷۰ به بعد:  این دوره با تفکیک وظایف بین وزارت جهادسازندگی و وزارت کشاورزی آغاز شد و ایستگاه به صورت جدی در صدد تکمیل کادر علمی و تجهیز امکانات برآمد.

طرحهای تحقیقاتی مهمی تصویب و به مرحله اجرا گذاشته شد. که برخی از آنها در زمره طرحهای ملی و در خارج از محدوده سیاسی شهرستان سبزوار صورت گرفته است.

از جمله این طرحها می توان به نقش سیلاب در تحول کمی و کیفی رستنیهای منطقه جاجرم و مطالعات پوشش گیاهی در منطقه کاشمر اشاره کرد.

از اقدامات انجام گرفته در سطح شهرستان می توان بررسی علل پژمرده شدن تاغزارهای دست کاشت در منطقه کلاته میرعلی و یحیی آباد را ذکر نمود.

در این ایستگاه به دو شیوه به شناخت کامل گیاهان در عرصه های مختلف می پردازند. 

۱- ایجاد هرباریوم یا گنجینه گیاهان: 

که به محلی اطلاق می شود که نمونه های خشک شده گیاهی در آنجا نگهداری می شود. 

۲- روش احداث کلکسیون یا آربوراتوم :

که به محلی گفته می شود که انواع گونه های گیاهی به صورت زنده در آنجا پرورش داده می شود. 


تاریخ : 13 آذر 1394
بازدید : 171
نویسنده : جاذبه وب

حسین خسروجردی نویسنده لطیف طبع خراسانی و روایتگر داستانی لحظه های ناب تاریخ و فرهنگ سبزوار

متن پیش رو که روایتی ادبی از زندگی نامه استاد حسین خسروجردی نویسنده لطیف طبع خراسانی و روایتگر داستانی لحظه های ناب تاریخ و فرهنگ سبزوار است مدتی قبل با قلم وزین خود این نویسنده به رشته تحریر در آمده و به درخواست مجله اینترنتی اسرارنامه در اختیار تحریریه این مجله قرار گرفته است:

تولد من در روز هشتم فروردین سال 1333در شهرستان سبزوار رخ داد . شهر گرانمایه و شیدایی که در دیدگان کوهپایه های افراشتۀ پیرامونش ، همیشه گردن فراز و ابرو گشاده می نماید .

نمیدانم که در صغر سن و در عوالم کودکی چه چیزی پنهان است که بی درنگ یادهایش جیوه وار می آیند و فرار و بیقرار می گذرند تا تو در قوس قزح و رنگ واره های آن از آسمانی باز وکبوترانی آزاد و کوچه های پر افتاب و کاریزهای روانش بگویی .

از آبهایی که بس لطیف و سبک وزن و خوشگوارند و ازخانه هایی که در چفت انگورهایش قمریان ماوا گرفته اند و بادهای ملایم و سهره های خوشخوان ، چه بجا می خوانند و می وزند! ودر لطافت و شوق این یادها و غرفه های مهربان این یادگارها ست که باید بگویم : کوچه ای که من در آن به دنیا آمده ام جایی ست که اکنون آن را خیابان رضوی می نامند که باسه کوچه حمام حکیم و نقابشک وکوچه سرسنگ که به آن می پیوستند ،محدوده ی زادگاه و دوران کودکی من را می ساختند .

اگر این گستره را با کوچه زارعی که مثل یک خط عمود ، به آنها می پیوست به حساب بیآوریم ، میدان و افق دید دیگری پیدا می شد که آن کودک می توانست در پایین کوچه زارعی حتی باروهای شهر را ببیند و از آن پس امام زاده و ته صحرایی را بنگرد که از آنجا پرتو زندگی به نوعی دیگر می درخشید و از محدوده های تنگ پیرامون خود چه خوب بیرون می آمد !

این محدوده ها و این نام ها ، این کوچه های تو در تو واین بن بست های بسته ای که دریکی از آنها به نام ماروسا به دنیا آمده ام و حوض ها و جوی ها و کوی ها و حتی آنسوتر، صحرا و شش یخدان هایی که همچون قله های بلند کوه میش همیشه پا بر جا بودند وما را می نگریستند و اینها همه زندگی بخش سامان و بهتراست بگویم دور خیز های فعال من بوده اند و پیش زمینه ای برای رفتن به دبستانی می گشتند که آقاخانی نام داشت .

جایی بود که دنیای ماضی را با کلمات و واژه های خود ، نجوا و تقلید می کرد و به گفتار و تکلم می آورد و آموزگاری را به ما می نمایاند که با هجای کلمات و آموزش الفبا شناخته می شد.

مردی که نامش محمد حسین اصفهانی بود و همو بود که به من خواندن و نوشتن آموخت و مرا همیشه قدردان و حق گزار خود نمود .

باری در ضرباهنگ مرکوب زمان ، دبیرستان ابن یمین را بیاد می آورم با دوستان و همکلاسان و دبیرانی که در من سرشته اند و همیشه خورجین خاطره های مرا سنگین و سنگینتر می کنند .و افزون بر اینها ، بی مناسبت نیست که همینجا از یک کتابفروشی بسیار موثر و عزیز نام ببرم که در پاینتر از میدان اسرار، کتاب کرایه می داد تا بدین گونه مرا با دنیای جدیدی آشنا کند که قصه و داستان نام داشت و در آستانه صد راه باز بسته ی جوانی ، چه به هنگام این کتابها به روی من آغوش گشودند و مرا همراهی کردند .

باری جوانی همچون متاع بالقوه ای است که از انبار آزماینده و پالاینده ی زمانه بیرون می آید که اگر زمینه ها و امکانات و دور خیز های فعال وجود نداشته باشد ، بسا متاع جوان به هرز خواهد رفت و طبعا برزی به عمل نخواهد آمد. بنابر این در ره آورد دنیای بیقرار هردم شونده ی بیرون ، باید به پدیده ی بسیار مناسب و نوینی اشاره کنم که سینما نام داشت که چقدربجا و مناسب به دنیای ذهن و دیدگان من وارد شد و آن را گسترش داد و در جنب آن ، ورزش هم به آن کمک کرد تا در رشته های دلخواهش همچون بدن سازی و وزنه برداری و شنا و ورزش باستانی و حتی دوچرخه سواری به تعادل جسم و جان برسم و بعدها بتوانم آن نیروهای نهفته در جانم را بیدار و آزاد کنم .

دراین خصوص مایلم به یک نمونه از تجربه ی ورزشی دوچرخه سواری اشاره کنم که مرا در طبیعت بسیار جذاب و متنوع خارج از شهر می برد و به من کمک می کرد تا بهیگانگی عواطف و عوالم نوشتن نزدیک و نزدیکتر شوم و این در نواخت و یارستن من ، کم چیزی نبود .

در هم نوازی کتابهای کرایه ای باید از کتابخانه قدیمی مدرسه فخریه نیز بگویم که چه زود با آن محیط و کتابهایش مانوس و آشنا شدم و بیاد دارم که از آنجا بود که توانستم داستان غوک نوشته ویکتور هوگو را از کتابی به نام دریای گوهر بیابم و سر کلاس بخوانم.

تاثیر بخشی و عواطف این داستان کوتاه بقدری آن زمان بالا بودکه از ورای این همه سال هنوز هم آن اسب بارکش که نمی خواست غوکی را که بچه های محل در پیش پای او انداخته بودند ، له کند و این براستی برای من بیادماندنی بود . بخصوص وقتی شلاق مرد گاری دار چپ و راست بر کفل و پشت او فرو می خورد و خون از او فوران می زد ، چقدر عبرت انگیز و جانفرسا بود .

درفراروی آموختن ها ، بی گمان کتابخانه ی بزرگ شهر گه در محل شهرداری فعلی قرار داشت ، خود امکان دیگری بود که توسط کتابدار خونگرم و خوب و بیاد ماندنیش جناب آقای اکبری و بعدها خانم سیستانی به روی ما باز و گسترده می شد . بیاد دارم با توجه به علاقه وروحیه ای که من داشتم ، روزی آقای اکبری رمان عظیم سرخ وسیاه استاندال را ارزش گذاری کرد و سپس به من توصیه نمود تا در پناه دنیای اندیشه هایم معطل نمانم .

کتابخانه ی مرکزی شهر به ریاست جناب آقای احمدی و فرزندان خلف ایشان در آن زمان براستی خوب وموثر و دوستانه اداره می شد . آنسان که کتابخانه ی مدرسه ی نظیف وساده وبی آلایش فخریه توسط مردی متین و با وقاری که کلاه دوری داشت ، چنین اداره می شد و ای کاش اسم اورا بیاد می داشتم تا به همه ی رسانه های سبزوار می گفتم که تا دیر نشده است سراغی از این کتابدار پیر و شایسته بگیرند و حق گزار خدمات بی شا ئبه و راستین او شوند .

اما در پیوند کار و زحمت و تلاش بی وقفه ی پدرم ، دورانی را به یاد می آورم که سه ماه تعطیلی را باید همراه او به درو دشت می رفتیم و من خوشه چینی می کردم ویا به کارهایی که نه چندان سنگین بود می پرداختم . زیرا در جنب زندگی ما ، کار یک امر ضروری و در سنین پایین یک سنت معطوف به ورزیده شدن و یا به اصطلاح ، تسمه شدن بود .

بعدها هم در انبوه کارهای متنوعی که پیشه کردم ، کار به جز دستمزد و منافع آن ، یک پیوند وشناخت همگانی ومردمی به من می داد که درعواطف و خوی و خصلت های من عمیقا تاثیر گذار شد و بعد ها وقوف مرا به زندگی و رنج وشادی وحساسیتهای مردم بیشتر نمود .

تا دیر نشده باید از روحیه ی گریز پای خود از شهر سبزوار بگویم و از دلبستگی های خودم به سفر رفتن به دیگر نقاط و شهر ها . و نیز از شوق بازیگری سخن به میان آورم که مرا گاه و بیگاه افسون می کرد و به تهران می کشاند و شده برای چند هفته یا یکی دو ماه وحتی سالی ،تهران خودش را به من تحمیل می کرد تا من گریز پای ، سر در تاتر و سینماهای لاله زار کنم که حیران در خیابان ها ی شلوغ و ساختمان های بلندش بگردم ودوشادوش مردم مهاجر و رنگ وارنگ آن ، راه بجویم .

درس و مشق مدرسه بعد از سیگل اول و حتی پیش از آن ، همیشه و همواره در جنب و حاشیه ی تجربه ها و سفرها و دغدغه ها و روحیه ی آزاد من بود و جسته گریخته با آن می آمد و مهمتر از آن ، این کتابها و مطالعات آزاد و تجربه ها و علایق من بودند که به من نیرو و روحیه می دادند ومرا پخته تر و آزموده تر می ساختند و در این پیدایی ، تاتر وبازیگری ، شوق بی حدی بود که مرا با آقای محمود امیری آشنا کرد .

جوانی با ذوق و استعداد جوشان هنری و بصیرت عالمانه ای که دوستی پایداری را ایجاد کرد و همو بود که تاتر علمی برتولد برشت را در اوایل دهه ی پنجاه در سبزوار آزمود و به منصه ظهور رسانید . حالا انگار دکتر شریعتی و کتابهای او از راه می رسیدند و نیز ادبیات و هنر با چاشنی اندیشه های فلسفی و تاریخی و جامعه شناسی ، جدی تر می شدند و بسا که کتاب کویر دکتر شریعتی دیگر اثر خودش را روی من گذاشته بود و مرا شیدای نثر و بینش و احساس عمیق انسانی خود ساخته بود .

بی گمان داستانها و رمان ها و شعر وادبیات و سینما و تاتر و موسیقی و تلاش معرفتی چشمان مرا بهتر به روی واقعیتها ی پیرامون می گشود تا محیط اجتماعی خود را بهتر بشناسم و به همبستگی و همخوانی و هم دلی بیشتری با مردم خود برسم . این بود که حتی دوران سربازی هم که می خواست در ما جنبه کندویی و پادگانی و اطاعت کور کورانه ایجاد کند به حکم همین تلاش معرفتی ، بی تاثیر و خنثی می شد و با انقلاب سترگ مردم ایران هم آوا و همصدا می گشت .

انقلاب شط خروشانی بود که تمام آن شور و آرمانهای دیر پای والا را به منصه ظهور می رساند و فضایی آکنده از شورانقلابی ایجاد می کرد .و آزادی مطبوعات و احزاب و سازمانهای فعال سیاسی را تضمین می نمود . و همچنین بازار گفتگو و ایدیولوژی و جدل و مباحثه را داغ می نمود و روزگاری دگرگونه ایجاد می کرد که خود شرح جداگانه ای را می طلبید . آنچنان که جنگ و دفاع مقدس و گستردگی آن چنین است .

در عین حال دوران دانشگاه در دهه ی شصت اتفاق افتاد و من رشته ی زبان و ادبیات فارسی را در همین دوران گذراندم و چگونه بگویم که اخگرها و فروزش انقلاب در آغاز ، از چنان پتانسیل ونیروی شگرفی بر خوردار بود که وقتی در سال 1359 ، از طرف اداره آموزش وپرورش جهت سواد آموزی بزرگسالان به روستایی در شمال سبزوار رفته بودم ، روز می شد که سیزده – چهارده ساعت مطالعه آزاد داشتم و چنان در مطابعت از آرزوها و آرمان های بزرگ انقلاب ، آماده و سرشار از تفاهم وسایه روشن امید بودیم که مجالی برای خود نبود .

دوران نوینی آغاز شده بود که از ما فداکاری و همیاری و تعاون و دوستی و تحول و پشتیبانی و دگرگونی می طلبید . یک باور اصیل که با درک اعتلایی و عواطف پاک انسانی همراه بود که به سود جامعه رقم می خورد و به تعالی می رسید . در تکاپوی هدف های آفریننده و ورزیدن های آغازین انقلاب ، کم کم علایق و تمایل خودم را به نوشتن و باز تاب آن عشق بزرگ باز می یافتم . عشقی که چونان نسیم می آمد و از من می خواست که آن را رفتار کنم . فصل نوی که در من چونان چشمه می جوشید و راه به زندگی مردم و تاریخ و فرهنگ یک ملت می برد .

ابتدا داستانها یی که نوشته می شد کوتاه بودند و از نهفت و سرشت گمشده ها راز جویی می کردند. این سیاه مشقها و رهیافتها و تمرین های داستانی دیری بود که شروع شده بود و اکنون با پشتوانه ی تجربه ها و مطالعات ودیده ها و شنیده ها می بایست درقامت داستان بلند ، ظاهر می شد که شد و وقتی که در سال 1364 آن اتفاق بزرگ وخجسته وکار ساز بوقوع پیوست و من توانستم نویسنده ی بزرگ زمانه خود ، محمود دولت آبادی را ملاقات کنم و اولین داستان بلند خودم را به او بسپارم . انگار در راه صعب العبور داستان نویسی همراهی را جسته بودم که همچون یک قطب نمای دقیق ، راه می نمود ومرا از شوره زارها وسرابهای آن آگاه می کرد . این پشتوانه حتی بعد ها هم که در یک دوره کلاس فشرده داستان نویسی ایشان شرکت کردم ، غنی تر و منسجم تر شد و شکل و محتوی کارم را بالاتر برد .

داستان ماه گل که کارش در سال 1370 پایان یافت ، تنگنا و بی پناهی مردمی را می نمایاند که درون سیاهی ها و نکبت زندگی ، دسته پنجه نرم می کردند و همسوی آن به ارتش کرمان نیم نگاهی انداخته می شود که همچون قهرمان این داستان ، قوام و انسجامی ندارد ورنجور و آوارۀ سرنوشت درد بار خود است .

برای کار و زمینۀ بعدی رمانی که جهان بانان نام گرفت نوعی نثر و زبانی فاخر وحما سی می طلبید که نیاز به مطالعه و پشتوانۀ متون کلاسیک داشت و گذشته از آن ، از آنجا که این رمان ،به نوعی نگاه ریشه ای به سنت ها و سابقه قومی و فرهنگی و علائق ملی پیدا می کرد ، لذا حتما و الزاما باید مطالعه قبلی و پشتوانۀ تحقیقی می یافت . باری این رمانی بود که در عشق و شور نوشتن از دل و جان من بر می آمد و در بی قراری و بیتابی های آن ، پا به عرصۀ وجود گذاشت .

در تداوم کار خلاقانۀ داستان نویسی ، همیشه نگاه و ذهن من متوجه قابلیت ها و اثر بخشی و مولفه ها یی از تاریخ جنبش سربداران بود و از آنجا که می دیدم که چگونه هنوزم مردم ما به این نهضت عشق می ورزند و از آن گفتگو می کنند ، اینها سبب شد که نوشتن این داستان همچنان در ذهن وضمیر من باقی بماند تا سر انجام نوبت نوشتن آن فرا رسید .

البته پیشتر می دانستم که نوشتن این رمان ، احتیاج به تحقیق زیاد و خواندن متون و کتابهای مربوط به آن و نیز سفرها و گشت و گذارفراوان دارد که همین خود بحث مفصلی است که اکنون مجال آن نیست و شد آنچه بدنبالش بودم و برای شروع و تطبیق موضوع با زبان موضوع لاجرم تمرین ها شروع شدند و کتابها و تحقیق ها فراهم آمدند و عملی شدند تا در طول سالیان نسبتا دراز و طولانی ، نوشتن رمان تگرگ تاتار ( یا سربداران ) میسر گشت و به چاپ رسید و در چهرۀ بنفشه ای از تقویم کهنۀ سربداران متجلی گشت و تقدیم خوانندگان خود شد .

ضمنا نوشتن داستان بلند به نسیم عطر تو می آیم هم همسوی نوشتن رمان سربداران یا همان تگرگ تاتار بود و چه خوب گه هردو ، تقریبا همسوی هم به چاپ رسیدند و به بازار آمدند . اما رمان اخیر من که هنوز عنوانی برایش انتخاب نشده ، تدارک و نوشتن آن بیش از سه سال به طول انجامید که زمینه و محتوی آن به دوران انقلاب مشروطه بر می گردد و کاری ست که براستی نیرو و تلاش فراوانی برای خلق و پیدایشش بکار برده شده است که امیدوارم روزی بشود که در مورد موضوع ومحتوی وچگونگی آن باز هم صحبت کنم .

خاصیت نوشتن خلاقه و مستقل و پرداختن به عمیق ترین لایه های پنهان زندگی و همیشه در پی کشف و شهود و نیز پیدا کردن زوایای آن بودن و از پی بدایع و ابداعات و آزمون های نو به نو بر آمدن و مدام بدنبال ایجاد و خلق و ابتکار تصویرهای زندۀ تخیل هنری گشتن ، خود احتیاج به انسجام و تمرکز فگر و اندیشۀ فراوان دارد و از اینرو ، داستان نویسی یک مقوله و فرایند آسان نیست که اگر آن عشق و دلبستگی و جان مشتاق آدمی نبود ، بسا که نوشتن غیر ممکن می شد .

حالا بر این پویه ، دغدغۀ کار و معیشت زندگی و محدودیت ها و پیامد های ناگواری که گاه سخت شکننده و دشوار و حتی فرساینده می شود را هم اضافه کنید، خواهید دید که داستان نویسی مستقل وحرفه ای چه موقعیت و حال و روزی دارد و انصافا سزاوار هیچ غفلت و بی اعتنایی نیست .

ادبیات گوشه ای از تاریخ ماست . بنابر این اگر بر آن نهال نیکی و حمایت نشانده شود ، مطمئن باشید که گل توفیق از آن شما خواهد شد .

اما در پایان این گفتار و خاطرات دائم سوز که شرح بسیار کوتاه و ناقصی از آزمون و سیر زندگی من بود ، تا همینجا به آن بسنده می کنم و امیدوارم که روزی بتوانم طیف متنوع تری از آن را بنگارم و تقدیم شما دوستان ویاران همراه بنمایم . اکنون مایلم سخنی از شمس و از کتاب مقالات او را به عنوان حسن ختام و قدر شناسی از مجلۀ راهگشا و پوینده و کوشندۀ اسرارنامه بیاورم که خود بیدارترین دلهای همۀ روزگاران بوده است ، آنجا که می گوید : آنکه به هوشیاری رسد لطفش بر قهرش سبقت دارد و آنکه لطف غالب شد ، راهبری را شاید . به امید هوشیاری و لطف بی پایان شما :

. حسین خسروجردی .

بهمن 1391


تاریخ : 13 آذر 1394
بازدید : 186
نویسنده : جاذبه وب
روایتی شیرین و دیدنی:
انیمیشن زندگی ابوالفضل بیهقی 
زندگی نامه ابوالفضل بیهقی در غالب یک قسمت از مجوعه انیمیشن های دانشمندان بزرگ پخش گردیده است.
 
انیمیشن زندگی ابوالفضل بیهقی + دانلود
 
همزمان با برگزاری چهارمین دوره همایش سالانه بزرگداشت ابوالفضل بیهقی، مولف تاریخ بیهقی و پدر نثر فارسی سلام سربدار اقدام به انتشار انیمیشن شیرین و دیدنی زندگی نامه این مورخ سبزواری می کند.

زندگی نامه ابوالفضل بیهقی در غالب یک قسمت از مجوعه انیمیشن های دانشمندان بزرگ به تهیه کنندگی شهاب کسرایی و کارگردانی فرخ یکدانه تولید و از شبکه آموزش و سایر بخش های کودک سیما پخش گردیده است.

این مجموعه بالحنی طنازانه و طراحی نماهایی فانتزی به معرفی دانشمندان قدیمی و بزرگ ایرانی همچون ابن‌سینا، زکریای رازی، ابوالوفاء بوزجانی، بیهقی و... و همچنین اندیشمندان معاصری همچون علامه دهخدا و دکتر معین می پردازد.
انیمیشن زندگی ابوالفضل بیهقی


تاریخ : 13 آذر 1394
بازدید : 167
نویسنده : جاذبه وب

 

نقاب کشیــــده بـــرو در خَمِ نگــــــاه دفعتــــأ

ز موج اشک مرا دیده شــــد سیــــاه دفعتــــأ

تمام سوختـــم از حســــــــرت هم آغــــوشی

قمار زنـــــده گی دانم من این گنــــاه دفعتـــأ

 

هرانکه مــانع کـــارم شـــود بــه درگـــاهش

به خون میکـشمش گر شــود سپـــاه دفعتــــأ

اگر به صحن قیـــامت مرا خــدا خـــواهــــد

شـــوم بــــه خـــاک رهش طالب پنـاه دفعتـــأ

نـــدارم از طلــبش دست تــــا دم مــــوعـــود

کنـــم جمـــال رخش را چــراغ راه دفعتـــــأ

چنان بــه عشق او در کشمکـــش گرفتـــــارم

که زرد صـورتی دارم چو برگ کاه دفعتـــــأ

چی گویمت به کـــدامین زبــــان کنـم وصفش

که گشتــه وصف رخش بِـه زمهرومــاه دفعتأ

رســــیـد فیض طلــــوعـش زشمـــسۀ ایـــوان

دمیـــده نـــوربــــه رگهـــــای صبحگاه دفعتــأ

بــه پــــای قـــــافلـــۀ عاشقــــانِ درگــــــاهش

نشستـــــنم بـه من آرد مقــام و جـــــاه دفعتــــأ

مرا نــــوازد اگـــــر یک نفس بـــــه دیـدارش

شــوم بــه ملک دل خویش پادشـــــاه دفعتـــــأ

مرا به قبضـۀ تقـــدیــر بــــــاوری نـــــایــــــد

زمن کمــــالِ نصـیب و قــــدر مخواه دفعتــــأ

نـــدیـــده یی رخ او «واهبا» مـــــــده پنـــــدم

که چاه کن بود آخـــــر میان چـــــاه دفعتــــأ

02-05-2011

صالحه وهاب واصل

هالند


تاریخ : 13 آذر 1394
بازدید : 130
نویسنده : جاذبه وب

 

ای که در ساغر ما شهد فنـــا ریختـــــه یی

آب کوثر بــه سر دست دعــا ریختـــــه یی

بزم عشــاق زخــون رگ ما می جوشــــــد

تا کـه در سینــۀ مــا آب بقــــا ریختــــه یی 

از صبا دانۀ استاره بـه پــــای شمع ریخت

من نـدانم که ز آفـــاق چهــــا ریختـــــه یی

چشم آلــوده بـــه خـــوابم شـــده آیینــــۀ دل

سرمــه بر دیــدۀ روشن ز کجــا ریخته یی

بی نیاز است دلم تــا کـه رسیـده ست به تو

زانکه بر لانه اش این بال هما ریختـــه یی

بخیۀ زخم دلــم باز شـــد از موجـــۀ خــون

ای بلا بـــر دل من این چی بـــلا ریخته یی

فارغ از وسوسۀ ضرب شتابست «واهب»

کز ازل بــر دل او داب رضـا ریختـــه یی

06-05-2011

صالحه وهاب واصل

هالند


تاریخ : 13 آذر 1394
بازدید : 168
نویسنده : جاذبه وب

 

رفتـــم به آسمان، تـــــا ابـــــرزار هـــــا

در لابــــلای ابر، گوهــــر هــــزار هـــا

چرخنده در خروش، در جست و جوی تو

هر قطــره در تپش، پشت غبـــــار هـــــا

دامان گرد باد، چون چتــــر در پـــــترش

شور جنـــون دور، از اختیــــــار هــــــا

خورشیـد بسته پـــــــا، در حلقۀ کســـوف

داغ سیه بـــدل، چون لالـــــه زار هـــــا

دامـــــان شب سفیـــــــد، زآیینـــــۀ قمــر

مه پیش روی تو، تاریک و تـــار هــــــا

استــــاره شــــــد نگین، بـــــر دامن فلک

از خط رنگ تو، نقش و نگــــار هـــــــا

صحــرای ذوق من، تا شهرعشق تـــــــو

هموار همچو دست، عاری ز خــارهـــــا

هر ذره در جهش، هر دانـــــه در ثمـــــر

از جوش عشق تو، ای یــــار یــــارهــــا

«واهب» به ملک دل، انداز یک نظــــر

دریــاب عـــالـــــم اسرار کــــــار هـــــا

05-05-2011

صالحه وهاب واصل

هالند


به وبلاگ من خوش آمدید

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان جاذبه و آدرس webattraction.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






RSS

Powered By
loxblog.Com