عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : 13 آذر 1394
بازدید : 159
نویسنده : جاذبه وب


دعاهای زیر از کتاب  سومین جشنواره بین‌المللی "دستهای کوچک دعا" است. این جشنواره سه سال است که در تبریز برگزار می‌شود و دعاهای بچه‌های دنیا را جمع ‌آوری می‌کند و برگزیدگان را به تبریز دعوت و به آنها جایزه می‌دهد. دعاهایی که می‌خوانید از بچه‌های ایران است.
لطفاً آمین بگوئید:

آرزو دارم سر آمپول‌ها نرم باشد!
(تاده نظر‌بیگیان / ۵ ساله)


خدای مهربانم! من در سال جدید از شما می‌خواهم اگر در شهر ما سیل آمد فوراً من را به ماهی تبدیل کنی!
(نسیم حبیبی / ۷ ساله)


ای خدای مهربان! پدر من آرایشگاه دارد. من همیشه برای سلامت بودن او دعا می‌کنم. از تو می‌خواهم بازار آرایشگاه او و همه آرایشگاه‌ها را خوب کنی تا بتوانم پول عضویت کانون را از او بگیرم چون وقتی از او پول عضویت کانون را می‌خواهم می‌گوید بازار آرایشگاه خوب نیست!
(فرشته جبار نژاد ملکی / 11 ساله)


خدای عزیزم! من تا حالا هیچ دعایی نکردم. میتونی لیستت رو نگاه کنی. خدایا ازت میخوام صدای گریه برادر کوچیکم رو کم کنی!
(سوسن خاطری / 9 ساله)

 

خدایا! یک جوری کن یک روز پدرم من را به مسجد ببرد.
(کیانمهر ره‌گوی / 7 ساله)


خدای عزیزم! در سال جدید کمک کن تا مادربزرگم دوباره دندان دربیاورد آخر او دندان مصنوعی دارد!
(الناز جهانگیری / 10 ساله)


آرزوی من این است که ای کاش مامان و بابام عیدی من را از من نگیرند. آنها هر سال عیدی‌هایی را که من جمع می‌کنم از من می‌گیرند و به بچه‌ آنهایی می‌دهند که به من عیدی می‌دهند!
(سحر آذریان / ۹ ساله)


بسم الله الرحمن الرحیم. خدایا! از تو می‌خواهم که برادرم به سربازی برود و آن را تمام کند. آخه او سرباز فراری است. مادرم هی غصه می‌خورد و می‌گوید کی کارت پایان خدمت می‌گیری؟
(حسن / 8 ساله)

 

ای خدا! کاش همه مادرها مثل قدیم خودشان نان بپزند من مجبور نباشم در صف نان بایستم!
(شاهین روحی / 11 ساله)

 

خدایا! کاری کن وقتی آدم‌ها می‌خوان دروغ بگن یادشون بره!
(پویا گلپر / 10 ساله)

 

خدا جون! تو که اینقدر بزرگ هستی چطوری میای خونه ما؟ دعا می‌کنم در سال جدید به این سؤالم جواب بدی!
(پیمان زارعی / 10 ساله)

 

خدایا! یک برادر تپل به من بده!!
(زهره صبورنژاد / 7 ساله)


 
خدایا! در این لحظه زیبا و عزیز از تو می‌خواهم که به پدر و مادر همه بچه‌های تالاسمی پول عطا کنی تا همه ما بتوانیم داروی "اکس جید" را بخیریم و از درد و عذاب سوزن در شبها رها شویم و در خواب شبانه‌یمان مانند بچه‌های سالم پروانه بگیریم و از کابوس سوزن رها شویم...
(مهسا فرجی / 11 ساله)


دلم می‌خواهد حتی اگر شوهر کنم خمیر دندان ژله‌ای بزنم!
(روشنک روزبهانی / 8 ساله)

 

خدایا! شفای مریض‌ها را بده هم چنین شفای من را نیز بده تا مثل همه بازی کنم و هیچ‌کس نگران من نباشد و برای قبول شدن دعا 600 عدد صلوات گفتم ان شاء الله خدا حوصله داشتهباشد و شفای همه ما را بدهد. الهی آمین.
(مهدی اصلانی / 11 ساله)


خدایا! دست شما درد نکند ما شما را خیلی دوست داریم!
(مینا امیری / 8 ساله)


خدایا! تمام بچه‌های کلاسمان زن داداش دارند از تو می‌خواهم مرا زن دادش دار کنی!
(زهرا فراهانی / 11 ساله)


ای خدای مهربان! من سالهاست آرزو دارم که پدرم یک توپ برایم بخرد اما پدرم بدلیل مشکلات نتوانسته بخرد. مطمئن هستم من امسال به آرزوی خودم می‌رسم. خدایا دعای مرا قبول کن...
(رضا رضائی طومار آغاج / 13 ساله)

 

ای خدای مهربان! من رستم دستان را خیلی دوست دارم از تو خواهش می‌کنم کاری کنی که شبی او را در خواب ببینم!
(شایان نوری / 9 ساله)


خدایا ماهی مرا زنده نگه دار و اگر مرد پیش خودت نگه دار و ایشالله من بتوانم خدا را بوس کنم و معلم‌مان هم مرا بوس کند
)امیرحسام سلیمی / 6 ساله)


خدیا! دعا می‌کنم که در دنیا یک جاروبرقی بزرگ اختراع شود تا دیگر رفتگران خسته نشوند!
(فاطمه یارمحمدی / 11 ساله)


ای خدا! من بعضی وقت‌ها یادم می‌رود به یاد تو باشم ولی خدایا کاش تو همیشه به یاد من بیوفتی و یادت نرود!
(شقایق شوقی / 9 ساله)


خدای عزیزم! سلام. من پارسال با دوستم در خونه‌ها را می‌زدیم و فرار می‌کردیم. خدایا منو ببخش و اگه مُردم بخاطر این کار منو به جهنم نبر چون من امسال دیگه این کار رو نمی‌کنم!
(دلنیا عبدی‌پور / 10 ساله)


آرزو دارم بجای این که من به مدرسه بروم مادر و پدرم به مدرسه بروند. آن وقت آنها هم می‌فهمیدند که مدرسه رفتن چقدر سخت است و این قدر ایراد نمی‌گرفتند!
(هدیه مصدری / 12 ساله)

 

خدایا مهدکودک از خانه ما آنقدر دور باشد که هر چه برویم، نرسیم. بعد برگردیم خانه با مامان و کیف چاشتم. پاهای من یک دعا دارند آنها کفش پاشنه بلند تلق تلوقی (!( می‌خوان دعامی‌کنند بزرگ شوند که قدشان دراز شود!
(باران خوارزمیان / 4 ساله)


خدایا! برام یک عروسک بده. خدایا! برای داداشم یک ماشین پلیس بده!
(مریم علیزاده / 6 ساله)


خدایا! می‌خورم بزرگ نمیشم! کمکم کن تا خیلی خیلی بزرگ شوم!
(محمد حسین اوستادی / 7 ساله)


خدایا! من دعا می‌کنم که گاو باشم! و شیر بدهم تا از شیر، کره، پنیر و ماست برای خوراک مردم بسازم!
(سالار یوسفی / 11 ساله)

 

من دعا می‌کنم که خودمان نه، همه مردم جهان در روز قیامت به بهشت بروند.
(المیرا بدلی / 11 ساله)

 

خدای قشنگ سلام! خدایا چرا حیوانات درس نمی‌خواننداما ما باید هر روز درس بخوانیم؟ در سال جدید دعا می‌کنم آنها درس بخوانند و ما مثل آنها استراحت کنیم!
(نیشتمان وازه / 10 ساله)


اگر دل درد گرفتیم نسل دکترها که آمپول می‌زنند منقرض شود تا هیچ دکتری نتواند به من آمپول بزند!
(عاطفه صفری / 11 ساله)


خدای مهربان! من یک جفت کفش می‌خواهم بنفش باشد و موقع راه رفتن تق تق کند مرسی خدایا!
(رویا میرزاده / 7 ساله


تاریخ : 13 آذر 1394
بازدید : 128
نویسنده : جاذبه وب

به مامانم میگم: لایک به غذات
میگه: لایک تو هفت جد و آبادت!!! ای نمک نشناس. حیف اون غذایی که برات میپزم
-----
 
 
درس و مدرسه خوبه به شرط اینکه به فیس بوک و نت لطمه نزنه
-----
 
مادر: نیوتن رو میشناسی؟
پسر: نه کیه ؟
مادر: اگه به درسات بیشتر توجه میکردی، میشناختیش
پسر: شما پارمیدا رو میشناسی؟
مادر: نه
پسر: اگه به شوهرت بیشتر توجه میکردی، میشناختیش
-----
 
سوار تاکسی بودم، یه دختر خوشگل و ناز نشسته بود صندلی جلو. پیاده شد،
دست کرد توی کیفش. گفتم: مهمون ما باش خانم خوشگله... دیدم از توی کیفش
یه قبض درآورد و داد به راننده. گفت: این قبض رو بگیر بابا، وقتی
برمیگردی خونه، عکسهای منو از عکاسی بگیر... منم خودمو از تاکسی پرت کردم
پایین
-----
 
 
مرد: چرا دعوامون میشه تو عصبانی نمیشی؟
زن: خودمو کنترل میکنم
مرد: چجوری؟
زن: توالت رو میشورم
مرد: چه ربطی داره؟
زن: آخه با مسواک تو میشورمش
-----
 
 
زن: من بر خلاف تو، همیشه موقع شنا سرم از آب بیرونه
مرد: آخه عزیزم چیز سبک همیشه روی آب میمونه
-----
 
دو تا زن توی اتوبوس برای یه صندلی خالی دعواشون میشه. راننده میگه: اونی
که مسن تره بشینه روی صندلی
هر دو تا زن به هم نگاه کردن و صندلی خالی موند
-----
 
هیچوقت همسرتون رو بخاطر عیبهایی که داره سرزنش نکنین. چون اون بنده خدا
بخاطر همین عیبها بود که نتونست بهتر از شما رو پیدا کنه
-----


تاریخ : 13 آذر 1394
بازدید : 180
نویسنده : جاذبه وب

عکسی توی اینترنت دیدم که در آن دو جنین درون رحم مادشان باهم حرف می‌زدند. صحبت های این دو برادر برایم جالب بود.

1-من به این اراجیف اعتقادی ندارم 

جنین اول : داداشی به نظر تو زندگی بعد از تولد وجود داره؟آیا تو به وجود مامان اعتقاد داری؟
جنین دومی : نه من به این اراجیف اعتقادی ندارم؛ من یک واقع بین هستم مگه تا حالا مامان رو دیدی؟ یا کسی که تولد شده برگشته واس ما تعریف کنه؟ نه من اصلا نه به مامان اعتقاد دارم نه به دنیای بعد از تولد… توی این رحم اگه خوشی کردی که کردی وگرنه بعد از اینکه تولد بشیم دیگه نابود میشیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 

2- پایان عمر پایان زندگی نیست!

جنین اول : داداشی خواب بدی دیدم
جنین دوم: چی ؟؟؟
- خواب دیدم هر دو می میریم!
- یعنی چی؟ خدا نکنه.
- یعنی از این دنیا می رویم و همه چیز تمام می شود.
- وای یعنی دیگه در مایع آمنیوتیک شناور نیستیم؟
- درست حدس زدی در هوا خفه می شیم فکرش و بکن هوا !
- ای وای من از مرگ می ترسم. دیگه چی دیدی؟
- این قسمتش هم ترسناکه! در خواب دیدم که همین بند نافم را یک آدم خطرناک با قیچی برید. و تازه مادر بی محبت و بی وفای ما هم بعدا ازش تشکر هم می کنه... ما می میریم غریبانه و بی غمخوار.

- من هم یادم اومد یک بار خواب دیده بودم که بعد از مرگ مجبورمون می کنند با همین دهان باید حرف بزنیم و باید با همین دهان غذا بخوریم... !

- پس تو هم اینا رو دیدی ! مرگ خیلی ترسناکه خیلی...
...- اوهوم !


اما جنین ها نمی دانند که تمام شدن زندگی جنینی مرگ تلخ و رنج آوری نیست،

بلکه یک تولد است و پنجره ای روبه کمال.

 

 

 



تاریخ : 13 آذر 1394
بازدید : 129
نویسنده : جاذبه وب

آخــرین خواســته ام قبل از مــرگ اینــه که 5 دقیقه بهم وقـــت بدن تا هـــارد کامپـــیوتـــرم رو فرمــت کنــم!اگه دســت کسی بیفته برام خــتم هم نــمیگیرن!

.
یکی از تفریحات ایرانی ها اینه که میرن یه جنس می خرن؛بعد میرن توی تک تک مغازه ها همونو قیمت میکنن...

.

سر جلسه امتحان از دختره کنار دستم می پرسم:
لاک داری؟
میگه: چه رنگی!!!؟
.

وقتی تو عشق، احساساتت بیش از حد شد مطمئن باش خودت نیستى بلکه خر درونته
.

در نانوایی: - آقا این نون ها چنده؟

- سه هزار تومن!

از اینا سایز Medium هم دارید؟ 
  نه فقط Xlarge! 
- باشه یه چند جا دیگه قیمت کنیم، مزاحمتون می شیم دوباره..
.

اینقد که تو 20:30 گفتن اروپا قحطی و بدبختیه انتظار داشتم 
بازی بارسلونا با سلتیک با توپ پلاستیکی دولایه بیان تو زمــین !


تاریخ : 13 آذر 1394
بازدید : 154
نویسنده : جاذبه وب

دستمال من زیر درخت آلبالو گم شده
سواد داری؟ (چه ربطی داشت؟؟!!!)
نوچ نوچ
بی سوادی؟
نوچ نوچ
پس تو خر من هستی!!!!!!!!!!! !
و به این ترتیب ما بزررگ شدیم به صورت اسکول وار!

این یکیش خیلی خارجیه:
آن مان نباران
دو دو اسکاچی
آنی مانی کلاچی!!!!
چه چیزایی میخونیم آآآآ
یعنی چی آخه؟!

۱۰ ۲۰ سه پونزده
هزار و شصت و شونزده
هرکی می گه
 ۱۶ نیست!!!!
۱۷ ۱۸ ۱۹ ۲۰
مغز داشتیم ما؟؟؟!!!

**************************************************************

مامانم عینکش به چشمشه بعد داره تو کیفش تند تند دنبال عینکش میگرده..خالم زل زده تو صورتش میگه عینکتو نیاواردی بیا مال منو بزن!

 

****************************************************************************

بابام تا یه جایی بیشتر ساعتو بلد نیست

وقتی میرم بیرون از یه ساعتی به بعد هی زنگ میزنه میگه میدونی ساعت چنده؟؟؟

 ***************************************************************

 

سر سفره دیدم غذا خیلی شور شده به مامان گفتم چرا اینقد غذا بی نمکه ؟
گفت اتفاقا من کلی نمک خالی کردم تو غذا
گفتم هاااااا !
اگه الان میگفتم غذات شوره میگفتی ما اصلا یه ماهه نمک نداریم تو خونه !
خواستم خودت اعتراف کنی!

 


تاریخ : 13 آذر 1394
بازدید : 151
نویسنده : جاذبه وب

اگه دم آخر بتونی یه جمله به عزرائیل بگی چی میگی ؟

۱ – تو رو جون بچه هات بیخیال شو !
۲ – مگه ما آدما چه بدی به تو کردیم !
۳ – بیا بگیر راحتمون کن نکبت !
۴ – کورخوندی به این آسونیا نمیدمش !
۵ – آخه این همه بردی به کجا رسیدی !
۶ – لطفا بی حس کنندشو زیاد کن !
۷ – بیا قایم موشک بازی کنیم ، اول تو چشم بزار !
۸ – عزیزم زمونه عوض شده ، حالا بگیر این زیر میزی رو !
۹ – یکی اون داس و از دست این دیوونه بگیره !
۱۰ – اول یه آدامس بجوئم بعد !
۱۱ – ای روانی ! قاتل زنجیره ای ! مریض !
۱۲ – شیطونه میگه پاشم بزنم . . . !
۱۳ – ببینم به روح اعتقاد داری !
۱۴ – نوبتیم باشه اول نوبت قبلیه !
۱۵ – بابا بی خیال ما برو نفر بعدی !

 


تاریخ : 13 آذر 1394
بازدید : 139
نویسنده : جاذبه وب
تاریخ : 13 آذر 1394
بازدید : 114
نویسنده : جاذبه وب
با سلام و عرض ادب خدمت همکاران گرامی، بخشنامه اصلاحیه ی جشنواره ادبی «برگزیدگان شعر و نثر آسمانی(سعدی و حافظ)» جهت استفاده ی همکاران بر روی سایت گروه قرار داده شده است، بدیهی است در اجرای آن از این شیوه نامه ی جدید استفاده شود. با سپاس

دریافت فایل


تاریخ : 13 آذر 1394
بازدید : 152
نویسنده : جاذبه وب
تصنیف مرغ سحر از ملک الشعرای بهار :

مرغ سحر ناله سر کن
داغ مرا تازه‌تر کن
زآه شرربار این قفس را
برشکن و زیر و زبر کن
بلبل پربسته! ز کنج قفس درآ
نغمهٔ آزادی نوع بشر سرا
وز نفسی عرصهٔ این خاک توده را
پر شرر کن
ظلم ظالم، جور صیاد
آشیانم داده بر باد
ای خدا! ای فلک! ای طبیعت!
شام تاریک ما را سحر کن
نوبهار است، گل به بار است
ابر چشمم ژاله‌بار است
این قفس چون دلم تنگ و تار است
شعله فکن در قفس، ای آه آتشین!
دست طبیعت! گل عمر مرا مچین
جانب عاشق، نگه ای تازه گل! از این
بیشتر کن
مرغ بیدل! شرح هجران مختصر، مختصر، مختصر کن
عمر حقیقت به سر شد
عهد و وفا پی‌سپر شد
نالهٔ عاشق، ناز معشوق
هر دو دروغ و بی‌اثر شد
راستی و مهر و محبت فسانه شد
قول و شرافت همگی از میانه شد
از پی دزدی وطن و دین بهانه شد
دیده تر شد
ظلم مالک، جور ارباب
زارع از غم گشته بی‌تاب
ساغر اغنیا پر می ناب
جام ما پر ز خون جگر شد
ای دل تنگ! ناله سر کن
از قویدستان حذر کن
از مساوات صرفنظر کن
ساقی گلچهره! بده آب آتشین
پردهٔ دلکش بزن، ای یار دلنشین!
ناله برآر از قفس، ای بلبل حزین!
کز غم تو، سینهٔ من پرشرر شد
کز غم تو سینهٔ من پرشرر، پرشرر، پرشرر شد

 


تاریخ : 13 آذر 1394
بازدید : 151
نویسنده : جاذبه وب
محمد تقی بهار ملقب به ملک الشعرای بهار شاعر، ادیب، سیاستمدار و روزنامه‌نگار ایرانی است. وی در سال ۱۲۶۳ هجری شمسی در مشهد متولد شد. مقدمات و ادبیات فارسی را نزد پدر خود ملک الشعرای صبوری آموخت و برای تکمیل معلومات عربی و فارسی به محضر "ادیب نیشابوری" رفت. بعد از فوت پدر، ملک الشعرای دربار مظفرالدین شاه شد. وی شش دوره نمایندهٔ مجلس شد و سالها استاد دورهٔ دکتری ادبیات دانشسرای عالی و دانشکدهٔ ادبیات بود. به علت پیوستن به مشروطه‌طلبان و آزادی‌خواهان چند بار تبعید و زندانی شد که سالهای زندان و تبعید از پربهره‌ترین سالهای زندگی ادبی وی بوده است. بهار در روز دوم اردیبهشت ۱۳۳۰ هجری شمسی، در خانهٔ مسکونی خود در تهران زندگی را بدرود گفت و در شمیران در آرامگاه ظهیرالدوله به خاک سپرده شد. ازمعروفترین آثار وی دیوان اشعار، سبک شناسی که در سه جلد در بارهٔ سبک نوشته‌های منثور فارسی نوشته شده، تاریخ احزاب سیاسی، تصحیح برخی از متون کهن مانند تاریخ سیستان و مجمل‌التواریخ و القصص، تاریخ بلعمی را می‌توان نام برد.

 


به وبلاگ من خوش آمدید

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان جاذبه و آدرس webattraction.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






RSS

Powered By
loxblog.Com