عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : 14 آذر 1394
بازدید : 169
نویسنده : جاذبه وب

سلام به همه عزیزانی که افتخار آشنایی و هم صحبتی باهاشون همیشه تنها امتیاز من و وبلاگم بوده .

چند وقتیست که جو صحبتهای رایج بین دوستان و آشنایان حقیقی و وبلاگی من ، پیرامون مسئله ازدواج میچرخه . لذا مناسب دیدم مطلب زیر رو به نقل از پروفسور حسین باهر تقدیم خواننده های وبلاگ کنم . این رو هم خدمتتون بگم که این مقاله از تیر ماه آماده آپ بود ولی بنا به دلایلی که یکی از اون دلایل جلوگیری از مجادله احتمالی بین نیرو های داخلي بود ، از آپلود نمودن اون خودداری کردم .

دخترها دارند لوس ميشوند

دخترها دارند لوس می شوند !!!

دختر های نسل دوم ، یواش یواش نسل سوم ، یعنی فرا دوهزاری ها ، به دلایل زیر در حال لوس شدن بیشتر هستند :

الف : تحصیلات بیشتر ( که در حال حاضر چیزی بالغ بر ۶۵ درصد دانشجویان کشور را تشکیل میدهند )

ب : اقامت بیشتر در خانه پدر و مادر و لذا وابستگی به آنها

ج : آشنایی با شبیخون های غربی از طریق رایانه و ماهواره که تقریبا در اکثر خانه ها وجود دارد

د : عکس العمل سختگیری های افراطی در دو سه دهه گذشته که به قول حضرت علی (ع) :

<< هر چیزی که ار حدش بگذرد ، نتیجه عکس میدهد >>

و اما بعضی از مصادیق لوس گری ها را میتوان چنین اعلام کرد :

  1. تکبر ناشی از تحصیلات عالیه (هرچند که پشتوانه معلوماتی هم نداشته باشد!)
  2. خوش نشینی در خانه پدر و مادری مانند مهمان های VIP در هتل پنج ستاره !
  3. تن ندادن به ازدواجهاي طبيعي كه عرف حاكم آن را مي پذيرد
  4. تظاهرات جاهلانه (در موارد مادي و دنيوي)

اما عوارض ناشي از اين رفتارهاي ناهنجار زياد است كه به عنوان نمونه به ذكر چند مورد ديگر بسنده ميكنيم :

  • بالارفتن سن ازدواج و از دست دادن شجاعت تشكيل خانواده
  • بالارفتن نرخ طلاق به دليل ناسازگاري هاي ناشي از مقايسه هاي غير منطقي
  • توقع هاي بالا بلند از همسر از همان اوان ازدواج مانند مهريه سنگين و مسكن رنگين
  • ازدواج هاي آسيب پذير كه جايي براي عقل و عشق در آنها ديده نمي شود

مانند :

- ازدواج دختر هاي بزرگتر از پسر ها (با توجه به اينكه در شرايط مساوي دختر ها شش سال زودتر به سن تكليف ميرسند)

- ازدواج به دليل مال و مقام پدر و مادر طرف مقابل (مانند اكثر داماد سرخانه هاي مادام العمر)

- ازدواج از نوع اينترنتي و خياباني (كه با عكس جوانيه طرف مقابل ، عشق مي بازند !)

در هر صورت ، ضمن احترام به نهاد خانواده و اعتبار عقل و عشق بايستي اين سنت حسنه و اين عمل صالحه با هدف توحيدي و استراتژي هاي وحدتي صورت گيرد .

 -------------------------------------------

و اما این مقاله بخش دومی هم داره که با اجازه شما نظر خودمم در قسمت دوم خواهم داد

البته اگه تمایل به این بحث کم باشه از مطرح کردن بخش دوم چشم پوشی میکنم

ممنون که همراه من بودید


تاریخ : 14 آذر 1394
بازدید : 243
نویسنده : جاذبه وب

سلام

در ایام سوگواری بانوی عفیف عشق منتخبی از اشعار فاطمی را به شما دوستان عزیز تقدیم میکنم

در ابتدا با شعری از مجموعه اشعار حضرت زهرا (س) درباره رسول گرامي اسلام (ص) کلام را آغاز میکنم 

قد كنت ذات حمي بضل محمد

لااختشي فيما و كان جماليا

ماذا علي من شم تربه احمد

ان لا يشم مدي الزمان غواليا

ترجمه : من در زير سايه حضرت محمد(ص ) داراي « پشتيبان » بودم ، و از « ظلم » نمي هراسيدم ، و او براي من « جمال و آبرو » محسوب مي شد.  كسي كه يك بار تربت پاك و معطر احمد را ببويد , اگر تا پايان عمر خود هيچ عطر ديگري را نبويد زيان نكرده است . 

روز نخست چون گل اين بوستان شکفت

عِطر عفيف عشق فرو ريخت بر تنش

هم باشدش بهار رسالت در آستين

هم مي چکد گلاب ولايت ز دامنش

مردآفرين زني که خليلانه مي شکست

بتخانه خلاف خلافت ز شيونش

از سدره نيز در شب معراج مي گذشت

حرمت اگر نبود عنانگير توسنش

******

تا رخصت حضور نيابد، شب طلوع

مهتاب از ادب نتراود به روزنش

تا کعبه راز سنگ کرامت نيفکند

از چشم روزگار نهان است مدفنش

(خسرو احتشامي)

در ترجيع بند طولاني محمد علي مجاهدي (متخلص به پروانه) درباره ي هجوم به خانه ي آن حضرت (س)، پس از رحلت پدر بزرگوارش تلاش براي دست يافتن به بيان لطيف و شاعرانه حقايق به وضوح ديده مي شود: 

سوخت بال کبوتران حرم

کار اين شعله ها به لانه کشيد

دامن گل که سوخت از آتش

شعله سر از دل جوانه کشيد

همچنين است سروده ي قادر طهماسبي (فريد) که در روشن بيني تاريخي و نگرش عاشقانه به دين، لطفي بيش از دهها غزل به قصيده اش داده است: 

ناموس دردهاي علي بودي و چو اشک

پنهان نمود غيرت شير خدا ترا

دفن شبانه ي تو که با خواهش تو بود

فرياد روشني است ز چندين جفا ترا

يک عمر در گلوي تو بغض استخوان شکست

در سايه داشت گرچه علي چون هما ترا

دادند در بهاي فدک آخر- اي دريغ-

گلخانه اي به گستره ي کربلا ترا

احمد عزيزي گرچه بيشتر در مجموعه هاي خود از «ضريح گمشده ي گل ياس» سخن رانده بود، در «لاله هاي زهرايي» اسم و مسماي خود را يكسره نثار شعر فاطمي کرد:

حضرت زهرا دلش از ياس بود

قطره هاي اشكش از الماس بود

داغ عطر ياس زهرا زير ماه

مي چکانيد اشک حيدر را به چاه

گريه آري، گريه چون ابر چمن

بر کبود ياس و سرخ نسترن

اين دل ياس است و روح ياسمين

اين امانت را امين باش اي زمين

نيمه شب دزدانه بايد زير خاک

ريخت بر روي گل خورشيد، خاک

مدفن اين ناله غير از چاه نيست

جز تو کس از قبر او آگاه نيست

 نمونه ای از غزلواره هاي کوتاه فاطمه راکعي

اي بي نشانه اي که خدا را نشانه اي

هرجا نشان تست، ولي بي نشانه اي

تصوير شاعرانه ي در خود گريستن 

راز بلند سوختن عارفانه اي

اقبال لاهوري- در شعر ديني شناخته شده و سرمشق شاعران است. شعري که خالي از تکلف و پر از انديشه هاي بلند است. از اين رو شعر های او را حسن ختامي بر اين مقال قرار میدهم، آنجا که مي گويد: 

مريم از يک نسبتِ عيسي عزيز                            از سه نسبت، حضرت زهرا عزيز 

و با شرح زيباي آن سه نسبت، به جنبه هاي اخلاقي و الهي شخصيت زهراي مرضيه (س)را در کمال سادگي براي مخاطبان، ملموس مي سازد: 

مزرع تسليم را حاصل، بتول

مادران را اسوه ي کامل، بتول

بهر محتاجي دلش آنگونه سوخت

با يهودي چادر خود را فروخت

آن ادب پرورده ي صبر و رضا

آسيا گردان و لب قرآن سرا

آنگاه در کمال لطف و ادب زن مسلمان را مورد خطاب قرار مي دهد: 

طينت پاک تو، ما را رحمت است 

قوت دين و اساس ملت است

هوشيار از دستبرد روزگار  

گير فرزندان خود را در کنار

فطرت تو جذبه ها دارد بلند   

چشم هوش از اسوه ي زهرا مبند

در آخر شما دوستان عزیز هم اگر تمایل داشتید میتوانید با ارسال این اشعار ، بنده را در جمع آوری شعرهای زیبای فاطمی  یاری کنید.

التماس دعا  

ماندنی

 


تاریخ : 14 آذر 1394
بازدید : 160
نویسنده : جاذبه وب

سلام به همه

اونایی که میگفتین تو چرا خودت نمینویسی ، کجایین ، آه ه ه ه  خدا !!!

دوستانی که لطف میکنن و به من سر میزنن یه لطفی بکنن و مطلبو خوب بخونن که دچار سوء تفاهم نشن . همچنین باور کنید خیلی وقته دست به نوشتن نبردم برا همین میدونم که کلی اشکال و اشتباه دارم . خیییلی شرمندم که مجبورید اشکالاتمو تحمل کنید . راهنماییم کنید تا دوباره راه رفتن رو یاد بگیرم .

                           

با دوتا پیام حکیمانه مطلبو شروع میکنم .

۱. اگر دوست دارید رفتار و ظاهر کسی را تغییر دهید ، تفکر او را اصلاح کنید ، سایر اجزاء خود به خود اصلاح میشود .

۲. یه ضرب المثل شرقی : اگه قورباغه رو تو آب جوش بندازین به بیرون میپرد ، ولی اگه اون رو درون آب سرد بندازین و زیرش آتیش روشن کنین آروم آروم پخته میشه .

 با این دوتا خیلی کار دارم . چون بهشون اعتقاد دارم .

چند سال پیش وقتی تازه داشتم خوب و بد رو درک میکردم به فکر حجاب افتاده بودم .لباس شخصیت های فیلم های دهه ۶۰ رو با دخترهای دهه ۷۰ مقایسه میکردم . در نگاه اول چیز زیادی دستگیر آدم نمیشه ولی ... چند سال گذشت و مانتو و شلوار ها کم کم کوتاه تر و تنگ تر شد . رو سری ها میلی متر به میلی متر عقب رفت و کم کم موها معلوم شد . بعد از چند سال حرکت از جاهای دیگه هم شروع شد . جوراب ساده => جوراب شیشه ای => بدون جوراب => کفش های باز تر ==> حالا حرکت بعدی ==> پاچه ها میلی متر به میلیمتر کوتاهتر میشه و در یک حرکت فنی روسری به شال تبدیل میشه .

واقعا کیف میکنم وقتی میبینم دشمنم انقدر صبور هدفشو پیگیری میکنه و قدم به قدم طرحشو با دقت زیاد اجرا میکنه . انقدر مراحل این فرگشت و دگردیسی آروم و با دقت طراحی شده که من برای کوتاه کردن مبحث خیلی از بخشاشو فاکتور گرفتم . و چقدر جالبه که اتفاقی که داریم در موردش حرف میزنیم با دکترین قورباغه پخته شرقی ها هماهنگه !!! حالا بزارید ببینیم ما در مقابل این طرح حساب شده چه سیاستی رو در پیش گرفتیم  .

                       

نزدیکای سال ۸۰ تازه دوزاری ها افتاد که ای بابا کجایین که اسلام در خطره و از این حرفا .تازه مسئولین متوجه شدن که دختر ها تو تابستون یه چیزی به اسمه مانتو شلوار میپوشن که سال به سال هم داره آب میره !!! پس چیکار کنیم ؟ چشمامونو میبندیم و حمله !!!!!! کارشناسی و دید زیرکانه که قربونش برم ازش خبری نبود ، در نتیجه یه سری تذکرات نه چندان جدی و بدون پیگیری برای مصرف کنندگان و نه تولید کنندگان صادر شد که خوب معلوم بود که به هیج جا نمیرسه . توجه داشته باشید که هم زمان حرکت آرام جریان غرب گرا ادامه داره . 

میرسیم به بهار ۸۶ : حرکت جدی پلیس برای مبارزه با اینجور حرکت ها ... دیگه این قسمت شرح نداره چون همه دارن میبینن چه خبره ، پس فقط چند نکته رو ذکر میکنم و نتیجه گیری .

اول اینکه سطح شهر به شدت جارو شد و کمتر میشه همچین مورد هایی رو پیدا کرد ولی به چه قیمت

دوم اینکه قورباغه داستان که تو آب جوش افتاده داره جلز و ولز کنان بیرون میپره و دنبال یه فرصت میگرده که تلافی کنه ولی زورش نمیرسه (نتیجه :  ایجاد موج کینه و تنفر که به دلیل در نطفه خفه شدن مزمن ، حقارت رو به دنبال خودش نوید میده و در نتیجه تلاشهای چندین ساله قالیباف و طلایی برای آشتی مردم و پلیس به باد فنا میره و حالا دختر های این جامعه پلیس رو روبروی خودشون میبینند نه در کنارشون ) همچنین ما متوجه میشویم مبارزه با برخی از دختران جامعه مهمتر از سایر وظایف پلیس است .

سوم : گستاخ شدن مسئول نسبتا محترم نیروی انتظامی کشور که با حضور در برنامه شب شیشه ای در نهایت بی ادبی جواب تمام سوال های مجری رو با تمسخر میده و ثابت میکنه کسایی قراره از اسلام دفاع کنن که کمترین میزان هوش لازم برای این کار رو دارن و دلیلی هم برای پاسخ گوییه شایسته به مردم نمیبینن و ناخوداگاه یه کاری میکنن که آدم دلش برای سردار طلایی با اون خنده های شیرینش قنچچچچ بره !!! حالا ما چقدر از این برادر اصفهانی مقیم تهرانمون و اخلاق خوششون در دوران دفاع مقدس از بچه های جنگ شنیدیم بماند (نمیدونم اونا خالی بستن یا این بنده خدا هم دچار جو گیر شدگی مزمن یا به عبارت بهتر همون دگردیسی شده)

چهارم : کسی فکر ایجاد پوشش شایسته ی جایگزین نیست ، چه برسه به تفکر جایگزین و فرهنگ سازی

پنج : طبق روال همیشه رسانه ملی به داد میرسه و با پخش مصاحبه های تک جوابه از بعضی آدم های باهوش که خوب میدونن چی باید بگن تا تصویرشونو نشون بدن ، یه ماله ی اساسی به گلاب کاری بعضی ها میکشه و جو نگرانی  و تنش رو آروم میکنه .

شش : پخش فیلم کوتاهی در اینترنت  از سخنرانی احمدی نژاد  در  برنامه گفت و گوی ویژه خبری در زمان قبل از انتخابات ریاست جمهوری که در اون برنامه ایشون شدیدا برخورد با نوع پوشش و موی سر جوانان رو تکذیب میکنند و اشاره میکنند که ما مشکلات اساسی تری از رسیدگی به این مسائل داریم و همه آزادند که به سلیقه خودشون لباس بپوشن + صحنه برخورد فیزیکی نیروی انتظامی با یک دختر  که به شدت مقاومت میکنه و با جیغ و گریه سوار بنز پلیس !!! میکننش ، ذهن هر بیننده ای رو به این چالش میکشه که این تضاد چه معنایی میتونه داشته باشه . حالا به این جریان موضع گیری برخی از مراجع تقلید رو که با این طرح پلیس مخالفت کردند رو اضافه کنید .

این فیلم بسیار سبک و قابل پخش روی موبایل است

http://www.divshare.com/download/494341-307

حالا قبل از هر نتیجه گیری بگذارید ببینیم نظر بنیان گذار این انقلاب در این خصوص چیه :

پس از پيروزی انقلاب اسلامی، رهبر فقيد انقلاب طی سخنانی به زنان توصيه كرد كه با حجاب اسلامی در وزارتخانه‌ها و ادارات حاضر شوند. در همان زمان آيت‌الله طالقانی طي گفت‌وگويی ضمن تاكيد بر «وجوب» حجاب تاكيد كرد كه اين امر «واجب»، اجباری نيست. ايشان گفته بود: «اسلام، قرآن و مراجع دينی می‌‌خواهند زن‌های ما شخصيتشان حفظ شود. اصل مساله اين است. هيچ اجباری هم در كار نيست.» آيت‌الله طالقاني سپس با مرور مبارزات زنان در انقلاب گفت: «كسي در اين راهپيمايی‌‌ها، خانم‌ها، خواهران ما و دختران ما را مجبور نكرد كه اين‌ها با حجاب يا بی‌‌حجاب بيايند. هيچ طرفش مجبور نبودند. ولي خودشان با احساس مسووليت اسلامی كه اين لباس يكي از شعارهای اسلامی و ايرانی است، اصالت خودشان را خواستند نشان بدهند... اين‌كه حالا روسری ببندند، نبندند، هيچ‌كس اجباری در اين كار نكرده؛ ولي ما درخواست می‌‌كنيم. حضرت آيت‌الله العظمی خمينی هم اجبار و اكراهی به صورت اكراه بيان نكرده.» و تاكيد كرد: «در خلال صحبت‌ها گفتم كه حتی اجبار برای زن‌های مسلمان هم نيست. چه اجباری؟ حضرت آيت‌الله خمينی نصيحتی كردند، مانند يك پدر كه به فرزندش نصيحت می‌‌كند.» [روزنامه كيهان 2/ 12/ 1357 - متن كامل در مجله سروش شهريور 1359 صص 84 و 85] چند روز بعد نيز رهبر فقيد انقلاب طي مصاحبه‌ای تاكيد كرد: «همان نظراتی كه آقای آيت‌الله طالقانی فرمودند، موردنظر من و صحيح است.»‌[روزنامه اطلاعات - دوشنبه - 21/ 12/ 1357

 دوستان ، نظر شخصی من اینه که کوتاهی کردیم و طبق معمول در حالی که دشمن با صبر و  جدیت  مثل لاک پشت به هدفش نزدیک میشد ما مثل خرگوش خوابیدیم و وقتی بیدار شدیم که لاکپشت به خط پایان نزدیک شده . خرگوش داستان به آب و آتیش میزنه که جبران کنه ولی ... عزیزان این حرکتهای تند و مقطعی که هیچ پشتوانه و تداومی نداره به نتیجه نخواهد رسید . همین نیروی انتظامی بارها و بارها به موفقیتش در طرح کمربند ایمنی بالیده ولی حاضر نیست از تجربه موفقش پند بگیره و حرکتش رو با آماده سازی بستر و فرهنگ سازی شروع کنه تا زمان برخورد نهایی فرایرسه . مگه همین پلیس نبود که در طرح کمر بند با انواع تبلیغات کارتونی و غیر کارتونی طی 3-4 سال بستر رو برای اجرایی کردن طرح آماده کرد پس چی میشه که ناگهان وقتی از جناب لوده در برنامه شب شیشه ای می پرسن که  بهتر نبود قبل برخورد فرهنگ سازی میکردید ، با لحن پرخاش گرانه میفرمایند که فرهنگ سازی کار رشید پوره و ما کارمون برخورده !!!!

نه عزیزان به قول معروف : ره رو آن است که آهسته و پیوسته رود ...

در آخر سوالی رو از شما عزیزان می پرسم و نتیجه گیری رو به ذهن و خرد جمعی واگذار میکنم .

شما با تهدید و برخورد موافقید یا برنامه ریزی ، زمینه چینی ، فرهنگ سازی ، مبارزه با تولید کنندگان و در نهایت مبارزه با متخلفین ؟ فراموش نکنیم که اگر چنین لباس هایی فروخته نشود متعاقبا خریداری هم نمی شود . باور کنید دختران و پسران این جامعه در قیاس با طراحان و توزیع کنندگان این لباسها بی گناهند . باور کنید اگر دهه 60 شلوار برمودارو به صورت رایگان بین همه پخش میکردن هم کسی اونو در خیابان نمی پوشید . و به همین نسبت کسی که به این پوشش در دهه 80 خو گرفه حتی اگه مانتو های گشاد و بلند اون زمان رو رایگان هم هدیه بگیره ...

جوانان مثل آب هستند . اگه توی مشتتون فشارشون بدید بالاخره از لای انگشتانتون بیرون میریزند . پس شایسته اونه که برای اونها انواع ظروف زیبا و مناسب با خواسته ها و سلیقه های اونها فراهم کنیم تا به مرداب نریزند .

آماده هرگونه هم فکری در این خصوص با تمامی عزیزان هستم .

با تشکر : ماندنی   


تاریخ : 14 آذر 1394
بازدید : 232
نویسنده : جاذبه وب

تجاوز بر پلنگ تيز دندان

داستان ملوانان انگليسي هم داستاني شده است.

 به دنبال مصاحبه 200 هزاردلاري « في ترني» ملوان زن انگليسي با رسانه هاي بريتانيايي که در آن گفته است: « مي ترسيدم به من تجاوز کنند. ايراني ها من را مجبور کرده بودند لباسهايم را دربياورم.» وزير دفاع انگليس سريعا عرض سابقش مبني بر آزادي فروش خاطرات ملوانان به رسانه ها را درز گرفت و گفت: نيروهاي بازداشتي ديگر حق فروختن خاطرات خود را ندارند.

يک ساعت قبل از صدور اين دستور، ما با في ترني مصاحبه اي انجام داديم که سيصد هزار دلار آب خورد، ولي مي ارزيد.

چطور شد شما را دستگير کردند؟  

في  : ما داشتيم توي آب مي رفتيم يک دفعه ديديم به طرف ما حمله کردند، اول فکر کرديم ايتاليايي هستند، چون پرچم شان مثل ايتاليايي ها بود، ولي برعکس زده بودند، به همين دليل...

 چطور فهميديد که ايتاليايي نيستند؟  

في: وقتي با آنها انگليسي حرف زديم و ديديم که به جاي حرف زدن با دست 

هايشان با چشم و ابروي شان حرف مي زنند، حدس زديم ايتاليايي نيستند...

 پس مطمئن نبوديد که ايتاليايي نيستند؟  

في: نه، به نظر ما ايتاليايي بودند، تا اينکه ايراني ها توضيح دادند که ايتاليايي ها خيلي وقت است از جنگ رفته اند، بعد ما متوجه شديم که ايراني هستند.

 چرا در مقابل آنها مقاومت نکرديد؟  

في: چون خيلي با خشونت به ما گفتند که بايد تسليم بشويم. ما هم ديديم خشن هستند، با هم تصميم گرفتيم برويم ببينيم ايران چه جوري است، راستش را بخواهيد من دلم مي خواست اصفهان را هم ببينم .

 مگر شما اسلحه نداشتيد، چرا هيچ مقاومتي نکرديد؟  

في: راستش را بخواهيد برخوردشان جوري نبود که آدم بخواهد جنگ کند، ضمنا 

آنها از ما دور نبودند و نمي شد به آنها تيراندازي کرد، مي ترسيديم جنگ بشود و 

بزنيم همديگر را بکشيم.

 در تهران چطور بود؟ 

في: خيلي سخت بود، اول اينکه من را از بقيه جدا کردند، چون گفتند زن هستم 

و بقيه مرد هستند، من اعتراض کردم و گفتم که چرا من را جدا مي کنيد، آنها را 

جدا کنيد، آنها هم همين کار را کردند، يعني آنها را جدا کردند.

 چطور شد شما را لخت کردند؟  

في: به من گفتند لباس ات را دربياور، من گفتم نه اول شما لباستان را در بياوريد، بعد من... 

 بعد چي شد؟  

في:  مگر تو بچه نداري، خاک بر سرت ! شما انگلیسی ها کی دست از این فراماسیونری بر میدارید . 

گمونم فکر کرد من ...!!!  

 

 از کجا فهميديد مي خواهند به شما تجاوز کنند؟  

في: شب خوابيده بودم که صداي ريختن چيزي مثل چاي در ليوان آمد، بعد در باز شد و يک نفر به من چاي داد، معمولا وقتي کسي در زندان به من چاي مي دهد، احساس ميکنم ممکن است به من تجاوز کند.

 آيا به شما گفته بودند که ممکن است اگر اسير شويد به شما تجاوز کنند؟ 

في: بله، گفته بودند، ولي زير حرف شان زدند، ظاهرا ايراني ها در جريان نبودند.

 بازجويي ها چطور بود؟ 

في: خيلي بد، چشم من را مي بستند، و من دائما فکر مي کردم مي خواهند به من تجاوز کنند، بعد مي پرسيدند ماموريت تان چيست و بدون هيچ تجاوزي برمي گرداندند زندان.

 آيا شما را تهديد به مرگ هم کردند؟  

في: بله، يک روز ديدم يک نفر دارد مرا لمس میکند ! آمدم بغلش کنم، ديدم يک زن است، گفتم چيه؟ هيچ چيز نگفت، فقط مرا اندازه گرفت، اندازه قد و دور کمر و اين جور جاها، من فکر کردم حتما مي خواهند مشخصات مرا به مسوولين تجاوزشان بدهند تا ببينند من براي تجاوز مناسب هستم يا نه، ولي بعدا فکر کردم ممکن است بخواهند براي من تابوت درست کنند، ولي آخرش معلوم شد مي خواهند براي من لباس بدوزند.

 وقتي جلوي دوربين مي رفتي چه احساسي داشتي؟  

في: خيلي بد بود، وقتي دوربين را ديدم مطمئن شدم مي خواهند جلوي دوربين به من تجاوز کنند و فيلم پورنو بسازند، ولي مي دانستم ايراني ها فيلم پورنو توليد نميکنند، ولي بعدا متوجه شدم که اين هم دروغ است و فقط مي خواهد از ما اعتراف بگيرند.

 بدترين چيزي که در خاطرتان هست چيست؟ 

في: روز آخر بود، يکي آمد در زد، من فورا خودم را براي تجاوز آماده کردم،  

گفت: لباس ات را بپوش برويم.

گفتم: بپوشم يا در بياورم؟

گفت: مي خواهيم برويم پيش رئيس جمهور.

گفتم: نه، اون نه، نمي شود پيش يکي ديگر برويم؟

گفت: نمي خواهي آزاد بشوي؟

گفتم: پس تجاوز چه مي شود؟ چيزي نگفت.   

اگر به شما تجاوز کرده بودند چه مي کرديد؟  

في: داستانش را يک ميليون پاوند مي فروختم 


تاریخ : 14 آذر 1394
بازدید : 660
نویسنده : جاذبه وب

300 the movie

دوستان در اين قسمت ميتوانيد چكيده اي از مطالب نوشته شده در خصوص فيل سينمايي ۳۰۰ را مطالعه كنيد . نكته جالب كه از ديد بسياري از دوستان جامانده است ساخت بازي كامپيوتري با همين نام از روي فيلم ۳۰۰ براي PC  و حتی موبایل !!! که عکس های آن را در انتهای این پست قرار میدهم .

 

گزارش فیلم 300

همین الان از تماشای اولین سانس نمایش عمومی 300 برگشتم. این‌ها نکته‌هایی هستند که در نگاه اول به نظرم رسیدند. البته این‌ها مواردی هستند که ارتباط زیادی با روایت تاریخی فیلم و چیزهایی که این روزها راجع به فیلم مطرح می‌شوند ندارند. اما به هر حال در مورد چنین چیزهایی هم تا به حال کسی چیزی ننوشته:


1- اصلا دیدن فیلم را به هیچ کسی توصیه نمی‌کنم. اگر فکر می‌کنید با وجود همه‌ی اشتباهات وحشتناک در روایت صحیح تاریخ بازهم با یک فیلم خوش ساخت و خوب طرف خواهید بود، کاملا در اشتباهید. اصلا انتظار شاهکاری مثلSin City را نداشته‌باشید ته تهش با نسخه‌ی دست دوم گلادیاتور طرف خواهید بود. خیلی از صحنه‌های فیلم عملا شبیه به صحنه‌های گلادیاتور بودند. داستان فیلم هم چیز زیاد دندان‌گیری ندارد.

 2- چیزی که بیشتر از نادرستی روایت تاریخی فیلم آزارتان خواهد داد، تاکید احمقانه‌ و کلیشه‌ای فیلم روی مفاهیمی مثل آزادی و دموکراسی و این جور‌چیزها خواهد بود. تمام مدت فیلم یونانی‌های آزاد اندیش آزادی دوست دموکرات منش باحال و با صفا در باره‌ی ضرورت حضور چنین چیزهایی و و نابودی چیز‌های بد و بی‌خودی مثل برده‌داری و ظلم و تاریکی که طبیعتا متعلق به ایرانی‌هاست صحبت می‌کنند.

خداوکیلی این تصویر رو با مجسمه های تخت جمشید مقایسه کنید اگه سازندگان فیلم یکم به خودشون سختی میدادن و فقط یک عکس از تخت جمشید رو نگاه میکردن متوجه میشدن که لباس ایرانیان اون زمان چشکلی بوده .

خوش تیپ و شجاع چشم آبی و باحال با صفاست، و بر و بچه‌های با معرفت ارتش اسپارتا همه‌شان هیکلی در مایه‌هایی بدن‌کارها (که نسخه‌ی پیچیده‌تر و جواد‌تر بدن‌ساز است) و کشتی‌کچ کارها دارند. اصولا جمع دو متغیر عقل (و سایر عواملی مثل قدرت استدلال و این جور‌چیزها) و هیکل برای همه انسان‌ها یک عدد ثابت است. بنابراین همنانطوری که تصور حضور یک بدن‌کار در میادین علمی کار خیلی خیلی سخت و عجیبی است، شنیدن کلماتی مثل آزادی و این جور چیزها (که حداقل به پنج دقیقه فکر کردن نیاز دارند) از نره‌خرهایی مثل شاه لثونیداس و بر‌بچه‌های با صفا و ورزشکار اسپارتی کمی عجیب است.

 4- شاه لئونیداس و سپاه فداکار و جان بر کفش با وجود تمام آزادی‌خواهیشان هیچ رحم و مروتی ندارند و اصولا از انسانیت فقط همین آزادی‌اش را چسبیده‌اند و ول کن معامله هم نیستند. در خیلی از صحنه‌های فیلم شاه لئونیداس و بقیه‌ی ارتش 300 نفره با آزادی و دموکراسی تمام مشغول جرواجر کردن سربازهای پلید و نکبت ارتش خشایارشاه هستند. در یک صحنه از فیلم هم ارتش جان بر کف اسپارت با لذت تمام مجروح‌ها و زخمی‌های ارتش ایران را می‌کشند، شاه لینونیداس هم بالای سرشان سیب گاز می‌زند.

5- یک بابای گوژپشتی هست که نه چشم آبی دارد نه قد بلند نه شکم شیش تیکه و نه قیافه‌ی خوب و اصولا همه‌ی آتش‌ها از گور این بابا بلند می‌شود. یک جایی از فیلم که این از حضور در ارتش باحال اسپارت سرخورده شده راهش را کج می‌کند و زرتی می‌رود پیش خشایار‌شاه که توی حرمسرایش منتظر این بابا نشسته، که به لئونیداس خیانت بکند. خشایار‌شاه هم برای این‌که دل این بابا را به دست بیاورد بهش وعده‌ی مال دنیا و دخترهای خوشگل و این چیزها می‌دهد. تصویری که از دخترهای خوشگل مورد نظر خشایار شاه می‌بینید زیاد چیز جالبی نیست. بیشتر با یک مشت بازیگر فیلم مستهجن (هر کلمه‌ای که دوست داشتید جایگزین این کلمه کنید) طرف هستید. بعد از آن طرف درست در صحنه‌ی بعدی زن زیبا و با کمالات شاه لئونیداس را می‌بینید که در غیاب شوهرش به هر دری می‌زند که بقیه ارتش را هم بفرستد به کمک 300 دلاور شجاع. این تفاوت بین تصویری که از زن در دوطرف ماجرا نشان داده شده و همین‌طور ترتیب این صحنه‌ها خیلی توی چشم می‌زند.

6- در همان صحنه بالا، وسط همه‌ی این ماجراها یک قلیان هم می‌بینید. باز صد رحمت به معرفت کارگردان که هوای خشایار‌شاه را داشته و با وجود این‌که قلیان در آن زمان‌ها اختراع نشده بوده برایش یک قلیان چاق کرده.

7- لهجه‌ی عربی سرباز‌های ارتش خشایار‌شاه هم خیلی توی چشم می‌زند. واقع سازندگان فیلم خیلی زحمت کشیده باشند که از بین نوشته‌های کامیک لهجه‌ی یک نفر را هم مشخص کنند.

8- آخر فیلم آن جایی که شاه لئونیداس با ارتشش دراز به دراز روی زمین افتاده‌اند اگر کمی دقت کنید متوجه خواهید شد که شرت‌هایشان خیلی شبیه به شرت‌های امروزی‌است. طوری که حتی دوخت‌‌های ریز روی شرتشان هم شبیه به مدل شرت‌های امروزی است

گزارش فیلم سیصد

فیلم، بدون بزرگنمایی زیباترین و باورنکردنی ترین تصاویر متحرکی است که تابحال دیده ام (اگر تیزر را با کیفیت بالا ببینید میفهمید). واقعا هر کدام از صحنه های تیزر مثل یک تابلوی نقاشی است در عین حال کاملا با صحنه های کتاب (کامیک) مطابقت میکند. در این شکی نیست.

متاسفانه، نکته تاثر برانگیز به تصویر کشیدن ایرانیان در فیلم و کتاب است. متاسفانه، مثل اکثر روایت های غربی از تاریخ، ایرانیان افرادی وحشی و نادان نشان داده میشوند و دیالوگ های کتاب تا سرحد توهین پیش میروند. مثلا یه جا که ایرانی ها در حال افتادن از دره هستند نوشته:

Persians gasp and groan and gurgle and scream and stumble and tumble and fall, brains splattering across briny stones, lungs sucking deep of the deadly, satly sea.

جای دیگر روی تصویری از سربازان ایرانی بر روی شتر نوشته شده:.

One hundred nations descned upon us. Snowrting, snarling desert beasts. Howling barbarians. The armies of all asia pledged to crush the republics of greece. to make slaves of the only free men the world has ever known.

نگاه سوم به فیلم 300

ديروز ما در برلين اين افتخار رو داشتيم که زودتر از اکران، آنرا در جشنواره‌ی فيلم برلين تماشا کنيم. 


البته اين افتخار نصيب من نشد، ولی همکارانم، به همراه دوست ايرانيم، فرنوش، به ديدار اين فيلم شتافتند. و امروز حال و قيافه‌ی فرنوش ديدنی بود:


-
فرنوش در حاليکه صدايش از عصبانيت ميلرزد و اشک در چشمانش جمع شده تعريف ميکند: افتضاح به معنای واقعی، ايرانيها را مثل حيوان نشان داده بود: بدوی، با پوششی مثل تروريستهای امروزی، جلادگونه با چشمهايی پر از خون، سياه پوست،  


ميگويم خب، ۲۰۰۰ سال پيش بوده، قيافه‌ها بايد هم بدوی باشند، جنگ هم بوده، نميشه که همه صلح‌طلب و مهربان به‌نظر برسند، ضمن اينکه امپراتوری ايران، گستره‌ای از قومها بوده، سياه پوست يا پوستی با رنگ تيره هم نبايد کم بوده باشد.

-        ميگويد آخر يونانيها همه خوش‌تيپ، هيکلهای ورزشکاری، با درايت، شجاع، زيرک که با يک حرکت شمشير، ۱۰۰۰۰ نفر ايرانی را قلع و قمع ميکنند

  

            
ميگويم، خب چه انتظاری داری عزيز من، تو هم اگر بخواهی دشمنت را به تصوير بکشی همه را زشت و احمق و عقب‌افتاده نشان ميدهی، خودت را شيک و خوشگل و باهوش. مگر در فيلمهای جنگ، عراقی‌ها را نديده‌ای؟ 

-        ميگويد قبول دارم، هميشه اغراق ميشود، اما نه اينکه همه‌ی واقعيتها را تحريف کنند؛ آخر همه‌ی ايرانيها را اين شکلی نشان ميداد، زنهايشان را هرجايی، خشايار شاه را با صورتی   پر از گوشواره و آرايش غليظ، همجنس‌باز،

-        ميگويم خب مگر نه اينکه پدر تاريخشان، هردوت گفته ايرانيها، زنهايشان را به ميهمانشان تعارف ميکردند؟ مگر کم بوده در تاريخمان، شاهد و ساغر و …. . خب، برداشتشان از ايران همين ميشود ديگر، اما بيننده‌ی فيلم بايد عاقل باشد، مگر ميشود دو همسايه، در يک زمان مشابه، يکی اينقدر متمدن، باهوش، با درايت، ديگری آنقدر عقب افتاده و احمق؟ مشکل اينجاست که تاريخ را هميشه پيروزها مينويسند، هيچ فيلم يا کتاب و يا سند قابل عرضه‌ای از ايرانيها ديده‌ای که بخواهد اطلاعات بيغرضی از زاويه ديدی دیگر ارائه دهد؟ ضمناً اين هم يک فيلم (فيلم-انيميشن) است، نه سند تاريخی، که خودت را اينقدر ناراحت ميکنی.

-        ميگويد آخر مردم برای يونانيها دست ميزدند . آنها را وقهتی ايرانيها رو مثل مورچه ميکشتند و دست و پایشان را با شمشير ميپراندند، تشويق ميکردند

ميگويم خب فيلم اکشن بوده، چه انتظاری داری، اينها همانهايی هستند احتمالاً که ميروند فيلمهای جنگ ستارگان ميبينند و برای کشته شدن آدم فضايی‌های بدذات هورا ميکشند.
-
 ميگويد آخر ايرانيها رو هو ميکردند و به حماقتشان ميخنديدند،… اينقدر شور بود که آخر فيلم، یک ايرانی ديگر حاضر در سالن بلند شد و شروع کرد به بدگويی از فيلم و انتقاد به تشويق‌کنندگان 


ميگويم خب، تو هم اگر ايرانی نبودی، حتماً با قهرمان و نقش اول فيلم همذات‌پنداری ميکردی، نه با شکست‌خوردگان.


-
 ميگويد نه تو درک نميکنی ، واقعاً ناراحت‌کننده بود ، جای تاسف دارد برای اروپايی‌ها که خودشان را با معلومات ميدانند و آمريکايی‌ها را مسخره ميکنند. 


-
 و فرنوش قانع نميشود . خودم هم! اين عکس‌ها و کليپ فيلم را ميبينم و بغض ميکنم. عقل ميگويد من مسوول انسان بودن خودم هستم، و مفيد بودن برای ديگران، اما احساس ميگويد آن تکه از خاک دنيا و آنچه آنجا ميگذرد، از تو جداشدنی نيست. بغض ميکنم و افسوس ميخورم.

برشی از تاريخ


داریوش قصد لشکرکشی به یونان و فتح آتن را داشت اما قبل از تحقق اين آرزو درگذشت و نتوانست نقشه خود عملی کند. شش سال بعد، پسرش خشایارشا در جهت برآوردن آرزوی پدرش با سپاهی عظیم و یک ناوگان نیرومند به یونان رسید. در نبرد ترموپیل، سپاه یونانی را مغلوب شد و لئونیداس به قتل رسید. خشایارشا آتن را تصرف کرد و آکروپولیس (ارگ آتن) را به آتش کشید اما در نبرد سالامیس ناوگان ایران نابود شد و خشایارشا به ایران بازگشت.

يونانی‌های خوش‌تيپ، ايرانی‌های وحشی!

هفته‌نامه چلچراغ- حتماً يادتان است که نمايش فيلم «اسکندر» اوليور استون، محصول شرکت برادران وارنر و نشان دادن سيمای نامناسبی از ايرانيان اعتراض عده‌ای را برانگيخته کرد و البته تنها شکست تجاری فيلم توانست کمی از آتش خشم معترضان بکاهد

فيلم «300» پس از «بی‌باک» و «شهر گناه» سومين اثر سينمايی است که از روی کتاب‌های کميک استريپ فرانک ميلر ساخته می‌شود با این تفاوت که فیلم 300 درباره جنگ‌های ایران و یونان باستان است. ميلر اين کميک را با اقتباس از فيلمی به نام The 300 Spartans يا 300 اسپارتی که در سال 1962 اکران شده بود، کشيد و حالا از روی این کميک، دوباره فيلمی ساخته می‌شود که مانند «شهر گناه» فريم به فريم شباهت تام با نسخه کميک خود دارد.


داستان فيلم، جنگ ایران و یونان در میدان جنگ ترموپیل (گردنه معروفی در یونان، بین کوه اویته و خلیج مالیک) است. جایی که پادشاه اسپارتی یعنی لئونیداس ارتش 300 نفری خود را علیه ارتش عظیم ایرانیان تجهیز کرد تا مقابل سپاه خشایارشا ایستادگی کنند اما گوژپشتی دروازه‌های شهر را به روی لشگر ایران باز می‌کند بنابر روايت هرودوت از تاريخ، این 300 اسپارتی توانستند جلوی لشگر عظیم خشایارشا به مدت 3 روز مقاومت کنند اما در نهايت شکست خوردند. بنا بر اين روايات همین دفاع سه روزه باعث اتحاد یونانیان علیه ایرانیان و همین آغازی شد برای دموکراسی یونان و در نهايت شکست خشاريارشا در نبردهای بعدی. (چيزی شبيه شکست آلمان در نبرد استالینگراد و کسب روحيه متفقين).

«هرودوت» درکتاب 9 جلدی خود به نام «جنگ پارسی‌ها» جزئيات جنگ‌های ايرانيان از آغاز کار تا پايان لشکرکشی خشايارشا به يونان را شرح داده است.

می‌گويند علم تاريخ با هرودوت و همين کتاب آغاز شد با اين حال، تاريخدانان جديد بسياری از ارقام ذکر شده در کتاب‌های هرودوت را اغراق‌آميز می‌دانند اما فيلم 300 پايه‌های داستانش را بر همين روايات بنا می‌کند.

گذشته از نکات تاريخی آزاردهنده‌ترين قسمت‌های 300، تصوير ايرانيان است. در اين فيلم سپاه ايران افرادی هستند مشابه وحشی‌ها و موجودات نفرت‌انگيز ارباب حقه‌ها يعنی «اورک‌ها». کسانی که جز کشتن نمی‌دانند و از نظر مغزی هم موجوداتی هستند در رديف غول‌های ابله داستان‌های هری پاتر که البته در برابر 300 نفر يونانی خوش‌تيپ و فداکار زمين‌گير می‌شوند.

اما مسأله نگران‌کننده اين است که هر گاه قدرت‌های بزرگ دنيا با کشوری دچار چالش شدند، تمام تلاش خود را برای زير سؤال بردن تارخ و فرهنگ آن کشور صرف کردند و چه ابزاری مناسب‌تر از سينما. حتی اگر به تئوری توطئه معتقد نباشيم، در خوش‌بينانه‌ترین حالت هاليوود نشان داده که می‌تواند از موج منفی عليه یک کشور کمال استفاده را ببرد و جيب‌های صاحبان صنعت فيلم‌سازی خود را از پول آکنده سازد.

وبلاگ «ارزيابی شتاب‌زده» تحليل جالبی از اين ماجرا دارد. از نظر او کشورهای اروپايی بعد از دوره رنسانس و به دنبال آنها آمريکا در جهت هويت‌سازی هميشه خودشان را فرزندان يونان و روم مطرح کرده‌اند. تأييد اين مسأله را در نام‌گذاری مجلس آمريکا (سنا) که از روم گرفته شده، نوع حکومت آمريکا (جمهوری) که از «رس-پوبليکا» (مسأله ملی) لاتين گرفته شده، ادعای فرهنگ سياسی آمريکا (دموکراسی) يا حکومت اقشار که نام دولت آتن بوده، می‌توان ديد. امروز مسأله تبليغات علاوه بر بعد سياسی، بعد فرهنگی هم پيدا کرده‌اند و به ماجرای نژادپرستی در حال تبديل به فرهنگ‌پرستی است که در اين فيلم هم رد پای آن را می‌توان ديد. در فيلم 300، ايرانی‌ها فقط خودکامه و زورگو و بی‌خبر از مفاهيم آزادی نيستند بلکه ديگر انسان نيستند! يعنی علاوه بر اين که فرهنگ ندارند، انسانيت هم ندارند پس دفاع در برابر اين موجودات غيرانسانی کافی نيست و باید آنها را از بين برد.

این فیلم ایران را نماد دیکتاتوری و یونان را نماد دموکراسی تصویر می‌کند. به زبانی ساده‌تر داستان بر محور نبرد دائمی خیر و شر می‌چرخد. در حالی که وقتی به فرمان کوروش برده‌داری در امپراتوری پارس ممنوع شده و مردم در دينشان آزاد بودند، در یونان باستان برده‌داری به شکل گسترده‌ای رواج داشت و زنان و برده‌ها شهروند درجه دو محسوب می‌شدند

شيوه فیلم‌سازی کامپیوتری است و هنرپیشگان واقعی در صحنه‌های مجازی نقش‌آفرینی می‌کنند. موسیقی جذاب و ترکیب مناسب با صحنه‌های کامپيوتری نبرد باعث شده تصاوير تابلوهای نقاشی به نظر برسند که فروش فوق‌العاده‌ای را برای سازندگانش پيش‌بينی شود. فيلمی که روی افکار عمومی دنيا تأثير زیادی خواهد گذاشت.

در توضيح این فیلم در یاهو می‌خوانيد که این نبرد سرآغاز دموکراسی در جهان بوده است!

اين تحقير، توهين و حتی تهدید بزرگی است بر ضد ايران و فرهنگ ايرانی. به نظر شما بايد ساکت نشست يا اعتراض کرد؟ من فکر می‌کنم بهترين کار اين نيست که مانند قبل تنها طومار امضا کنيم و منتظر بمانيم تا از ما اعاده حيثيت شود. فکر می‌کنم باید در وبلاگ‌هايمان به زبان‌های مختلف درباره‌اش بنويسيم و چهره‌ای درخور ايران ترسيم کنيم.

حالا بحثی که مطرحه اینه که درمقابل تصویر منفی که این فیلم (که محبوبیت گسترده اش حتمیه) از ایرانی ها نشون میده چه واکنشی باید نشون داد؟ پیشنهاد من رو میتونید در ادامه مطلب بخونید.

ساده ترین کاری که میشه کرد نوشتن طومار اعتراضی است. یک نمونه از اینها تا به حال خطاب به شرکت وارنر برادرز نوشته شده. با اینکه نیت کار خیره ولی به نظر من این کار روش مناسبی برای برخورد با این قضیه نیست. از یک طرف صرفا هیچ خلاقیتی در نوشتن طومار وجود نداره و یک بچه خردسال هم دیگه میتونه این روزها طومار درست کنه. از طرف دیگه اصلا به نظرم اعتراض نباید به شرکت وارنر برادرز یا سازندگان این فیلم باشه چون هدفی که این طومارها دنبال میکنند (معذرت خواهی وارنر برادرز؟ یا توقف نمایش فیلم؟) مسلما برآورده نخواهد شد. در بهترین حالت اگر هم کسی توجهی به این طومارها بکنه فقط باعث میشه مردم بیشتری این فیلم رو ببینند و تبلیغیه برای فیلم.

علاوه بر اون، اگر کمی منطقی فکر کنیم سازندگان فیلم کار بدی نکردند. فیلمی رو درست کرده اند که از نظر زیبایی تصویری احتمالا یکی از قشنگترین فیلمهایی خواهد بود که تا به حال ساخته شده، و اون رو هم بر اساس یک رمان تصویری بدون کوچکترین دخل و تصرفی در داستان کتاب ساخته اند. اصلا من خودم جزو اولین نفرهایی خواهم بود که میرم این فیلم رو ببینم، چون به هیچ وجه نمیشه ارزش های هنری این فیلم رو نادیده گرفت. اعتراضی اگر هست باید به فرانک میلر نویسنده و نقاش داستان کتاب کمیک اصلی باشه که از ما هیولا ساخته، ولی او این کتاب رو ده سال پیش کشیده/نوشته و این طبیعیه که الان اگه بخوایم به اون اعتراض کنیم باز کمی نابخردانه به نظر میرسه.

برای مقابله با این پروپاگاندا باید خیلی هوشمندانه عمل کرد؛ در غیر این صورت تصویری که از خودمون ارائه میدیم تصویر یک سری آدم غرغروئه که هیچ ذوق هنری ندارند و هر چی میشه فقط بلد هستند شعار بدن و اعتراض کنن. این تصویر هم خیلی مثبت تر از تصویری که تو فیلم از ایرانی ها ارائه شده نیست.

به نظر من بهترین راه، سوار شدن بر موج تبلیغاتی عظیمیه که از این هفته با شروع نمایش فیلم بوجود میاد. اگر بتونیم از این موج استفاده کنیم تا حرفی که میخواهیم بزنیم رو به گوش اونایی که میخوان این فیلم رو ببینند برسونیم، بزرگترین موفقیت رو به دست آوردیم.

حالا چطور میتونیم از این موج استفاده کنیم؟ (درست حدس زدید). بمب گوگلی !! من آخرین نفری هستم که بخوام قضیه بمب گوگلی رو لوث کنم ولی به نظر من این یکی از معدود وقتهایی هست که بمب گوگلی میتونه خوب عمل کنه. فکرش رو بکنید. طرف درباره فیلم تو مجله و تلویزیون دیده و از دوستاش شنیده و میره گوگل سرچ میکنه

300 the movie

که ببینه این همه سرو صدا درباره چیه؟ حالا اگر وبسایتی که ما ساختیم جزو اولین ها باشه طرف با اومدن به اون وبسایت میتونه اطلاعاتی که ما میخواهیم رو ببینه.

حالا سوال اینجاست که چه جور اطلاعاتی تو اون صفحه بذاریم. مطمئنا اگه بخوایم نوشته و مقاله طولانی بنویسیم و ادعا کنیم که ماجرا اینطوری نبوده (ادعایی که خود تاریخدانها هم شاید سرش بحث داشته باشند) تقریبا هیچکی اون رو نمیخونه. باید سعی کنیم چیزی در اون صفحه قرار بدیم که برای یک آدم معمولی که علاقه چندانی هم به تاریخ نداره جالب باشه. چیزی از جنس همون چیزی که فیلم رو برای یک آدم معمولی جذاب میکنه.

فکری که به نظر من رسید اینه: تمام نقاش های ایرانی که مایلند و میتونند (مخصوصا کاریکاتوریست ها و تصویرسازها) یک نقاشی بکشند با تم "ایران باستان". اونوقت همه این نقاشی ها رو به شکل یک گالری در اون صفحه قرار میدیم. این کار از چند جهت خوبه: یکی اینکه بیشتر طرفدارهای سیصد کسایی هستند که طرفدار کامیک استریپ هم هستند (فراموش نکنید که فیلم سیصد از روی کتاب کامیک آن درست شده) و برای هنر و مخصوصا نقاشی ارزش قایل هستند و به اون علاقه دارند. تازه خیلی از آدمها ترجیح میدن به یه نقاشی نگاه کنند تا اینکه یک مقاله خشک و طولانی بخونند. دیگه اینکه با این کار به جای ارائه دادن تصویری خشک و عصبانی، تصویری کاملا انسانی از خودمون نشون میدیم؛ انسانهایی هنر دوست و هنرمند که ارزش های هنری فیلمی مثل سیصد رو درک میکنن و اگر اعتراضی هم داشته باشند اونرو میتونند به گونه ای خلاق و هنری بروز بدهند. اصلا هم پیشنهاد نمیکنم که نقاشی ها تلافی جویانه باشه یا مستقیما به فیلم ربط داشته باشه. فقط تم اصلی میتونه ایران باستان باشه و سبک کار حتی الامکان کامیکی باشه، ولی جزئیاتش رو هر نقاش میتونه انتخاب کنه. به عنوان مثال خودم قصد دارم تصویری از خشایارشا اونطور که خودم دوست دارم بکشم، به سبک جلدهای کتابهای کمیک.

به نظر من این منطقی ترین و تاثیرگذارترین کاره. البته مسلما ساختن بمب گوگلی برای عبارت

300 the movie

بسیار سخت تر از اونیه که برای arabian gulf ساختیم، برای همین انتظار ندارم بتونیم وبسایتمون رو اول کنیم. ولی اگه بتونیم اون رو به صفحه اول نتایج گوگل بیاریم میتونیم بگیم که بمب مون کار کرده. من دامنه 300themovie.info رو ثبت کرده ام و یک صفحه موقتی هم راه انداخته ام.

خلاصه کلام اینکه این کار چهار تا حالت بیشتر نداره: یا بمب گوگلی کار میکنه ولی هیچکی نقاشی نمیفرسته به جز خودم، یا بمب گوگلی کار نمیکنه ولی همه نقاشی میفرستند و یه صفحه ی باحال هنری خواهیم داشت که به هر حال همه میتونند ازش لذت ببرند، یا اینکه هم بمب گوگلی کار میکنه و هم همه نقاشی میفرستند و نور علا نور میشه، و یا اینکه نه بمب گوگلی کار میکنه نه هیچکی نقاشی میفرسته ... در هر صورت هیچکی ضرری نمیبینه.

پس اگر با این ایده موافقید و فکر میکنید پیشنهاد خوبیه، برای اینکه بمب گوگلی کار کنه لطفا::

  • اگر وبلاگ یا وبسایت دارید به آدرسhttp://300themovie.info  به شکل زیر لینک بدید:

<a href="http://300themovie.info">300 the movie a>

  • از دوستان و خوانندگانتان هم بخواهید که همین کار را انجام دهند

  • اگر مطمئن نیستید بمب گوگلی چیست چند پاراگراف اول این مطلب رو بخونید

  • از هیچ عبارت دیگه ای برای لینک دادن به اون سایت استفاده نکنید

در پایان توجه شمارو به جالب ترین بخش این مقاله یعنی  یاداشت های مردم جلب میکنم که !!!!!!!!!!!!!!

یاداشت های مردم در سایت عصیان را میتوانید در قسمت کامنت ها

مشاهده کنید

 

 لینک به مطالبی در خصوص فیلم ۳۰۰

وبلاگ دختر عمه فرهیخته اینجانب

بمب گوگلی ۳۰۰

عصیان

آدم کمی معمولی 

 عکسهای بازی ۳۰۰ 


تاریخ : 14 آذر 1394
بازدید : 184
نویسنده : جاذبه وب
مطالبي که مي خونيد مکالمات تلفني واقعي ضبط شده در مراکز خدمات مشاوره مايکروسافت در انگلستان هست 
*
مرکز مشاوره : چه نوع کامپيوتري داريد؟
مشتري : يک کامپيوتر سفيد ...
*
مشتري : سلام، من «سلين» هستم. نمي تونم ديسکتم رو دربيارم
مرکز : سعي کردين دکمه رو فشار بدين؟
مشتري : آره، ولي اون واقعاً گير کرده
مرکز : اين خوب نيست، من يک يادداشت آماده مي کنم ...
مشتري : نه ... صبر کن ... من هنوز نذاشتمش تو درايو ... هنوز روي ميزمه .. ببخشيد ...
*
مرکز : روي آيکن My Computer در سمت چپ صفحه کليک کن.
مشتري : سمت چپ شما يا سمت چپ من؟
*
مرکز : روز خوش، چه کمکي از من برمياد؟
مشتري : سلام ... من نمي تونم پرينت کنم .
مرکز : ميشه لطفاً روي Start کليک کنيد و ...
مشتري : گوش کن رفيق؛ براي من اصطلاحات فني نيار! من بيل گيتس نيستم، لعنتي !
*
مشتري : سلام، عصرتون بخير، من مارتا هستم، نمي تونم پرينت بگيرم . هر دفعه سعي مي کنم ميگه : «نمي تونم پرينتر رو پيدا کنم» من حتي پرينتر رو بلند کردم و جلوي مانيتور گذاشتم ، اما کامپيوتر هنوز ميگه نمي تونه پيداش کنه...
*
مشتري : من توي پرينت گرفتن با رنگ قرمز مشکل دارم ...
مرکز : آيا شما پرينتر رنگي داريد؟
مشتري : نه. 
*
مرکز : الآن روي مانيتورتون چيه خانوم؟
مشتري : يه خرس Teddy که دوست پسرم از سوپرمارکت برام خريده.
*
مرکز : و الآن F8 رو بزنين.
مشتري : کار نمي کنه .
مرکز : دقيقاً چه کار کردين؟
مشتري : من کليد F رو 8 بار فشار دادم همونطور که بهم گفتيد، ولي هيچ اتفاقي نمي افته ...
*
مشتري : کيبورد من ديگه کار نمي کنه .
مرکز : مطمئنيد که به کامپيوترتون وصله؟
مشتري : نه، من نمي تونم پشت کامپيوتر برم .
مرکز : کيبوردتون رو برداريد و 10 قدم به عقب بريد .
مشتري : باشه .
مرکز : کيبورد با شما اومد؟
مشتري : بله
مرکز : اين يعني کيبورد وصل نيست. کيبورد ديگه اي اونجا نيست؟
مشتري : چرا، يکي ديگه اينجا هست. اوه ... اون يکي کار مي کنه!
*
مرکز : رمز عبور شما حرف کوچک a مثل apple، و حرف بزرگ V مثل Victor، و عدد 7 هست .
مشتري : اون 7 هم با حروف بزرگه؟
*
يک مشتري نمي تونه به اينترنت وصل بشه ...
مرکز : شما مطمئنيد رمز درست رو به کار برديد؟
مشتري : بله مطمئنم. من ديدم همکارم اين کار رو کرد.
مرکز : ميشه به من بگيد رمز عبور چي بود؟
مشتري : پنج تا ستاره.
*
مرکز : چه برنامه آنتي ويروسي استفاده مي کنيد؟
مشتري : Netscape
مرکز : اون برنامه آنتي ويروس نيست .
مشتري : اوه، ببخشيد ... Internet Explorer
*
مشتري : من يک مشکل بزرگ دارم. يکي از دوستام يک Screensaver روي کامپيوترم گذاشته، ولي هربار که ماوس رو حرکت ميدم، غيب ميشه !
*
مرکز : مرکز خدمات شرکت مايکروسافت، مي تونم کمکتون کنم؟
مشتري : عصرتون بخير! من بيش از 4 ساعت براي شما صبر کردم. ميشه لطفاً بگيد چقدر طول ميکشه قبل از اينکه بتونين کمکم کنيد؟
مرکز : آآه..؟ ببخشيد، من متوجه مشکلتون نشدم؟
مشتري : من داشتم توي Word کار مي کردم و دکمه Help رو کليک کردم بيش از 4 ساعت قبل. ميشه بگيد کي بالاخره کمکم مي کنيد؟
*
مرکز : چه کمکي از من برمياد؟
مشتري : من دارم اولين ايميلم رو مي نويسم .
مرکز : خوب، و چه مشکلي وجود داره؟
مشتري : خوب، من حرف a رو دارم، اما چطوري دورش دايره بذارم؟

تاریخ : 14 آذر 1394
بازدید : 157
نویسنده : جاذبه وب

 

...خیلی وقتها انسانهانیازی ندارندحرفی بزنند،

 

تمام گفته ها وناگفته هایشان از لبخندتلخ شان پیداست...


تاریخ : 14 آذر 1394
بازدید : 160
نویسنده : جاذبه وب

 

...وقتی قلبت درگرو نگاه کسی باشد،

 

اوآنجاخانه ای خواهدداشت که

 

هیچگاه قلمرو کس دیگری نخواهد شد...


تاریخ : 14 آذر 1394
بازدید : 161
نویسنده : جاذبه وب

 

... هیچوقت با دهان باز نمی توان فکرکرد....


تاریخ : 14 آذر 1394
بازدید : 147
نویسنده : جاذبه وب

 

...باتوام، مراقضاوت نکن،فقط به کردارخودت کمی فکرکن،

 

آنوقت زیرچشمی نگاهی هم به من داشته باش....


به وبلاگ من خوش آمدید

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان جاذبه و آدرس webattraction.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






RSS

Powered By
loxblog.Com