عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : 14 آذر 1394
بازدید : 122
نویسنده : جاذبه وب

با عرض تسلیت به شما دوستداران حسین(ع)

سرنی در نینوا می ماند اگر زینب نبود
کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود

چهره سرخ حقیقت بعد از آن توفان رنگ
پشت ابری از ریا می ماند اگر زینب نبود

چشمه فریاد مظلومیت لب تشنگان
در کویر تفته جا می ماند اگر زینب نبود

زخمه زخمی ترین فریاد، در چنگ سکوت
از طراز نغمه وا می ماند اگر زینب نبود

در طلوع داغ اصغر، استخوان اشک سرخ
در گلوی چشم ها می ماند اگر زینب نبود

ذوالجناح دادخواهی، بی سوار و بی لگام
در بیابان ها رها می ماند اگر زینب نبود

در عبور از بستر تاریخ، سیل انقلاب
پشت کوه فتنه ها می ماند اگر زینب نبود

 

شعر از قادر طهماسبی

راستی اینم شعر زیبای ناصرالدین شاه (عشق باز کار هر شیاد نیست) لینک شعر




تاریخ : 14 آذر 1394
بازدید : 124
نویسنده : جاذبه وب
به نام معشوق عاشق نواز

سلام ، سلامی به گرمای آفتاب بر شما دوستان عذر خواهی میکنم از اینکه شاید چند وقتی است که به وبلاگ این حقیر سر زده و مطلب جدیدی ندیده اید. چند وقتی است که سراغ وبلاگ خوبم رو نمی تونم بگیرم باری یک شعر قشنگ از استاد عماد خراسانی خوندم خوشم اومد گفتم دوستان نیز استفاده کنند.


 پش ما سوختگان، مسجد و میخانه یکیست        حرم و دیر یکی، سبحه و پیمانه یکی است
      اینهمه جنگ و جدل حاصل کوته‌نظریست        گر نظر پاک کنی، کعبه و بتخانه یکیست

          هر کسی قصه شوقش به زبانی گوید        چون نکو می‌نگرم، حاصل افسانه یکیست

              اینهمه قصه ز سودای گرفتارانست         ورنه از روز ازل، دام یکی، دانه یکیست

       ره هرکس به فسونی زده آن شوخ ار نه         گریه نیمه شب و خنده مستانه یکیست

     گر زمن پرسی از آن لطف که من می‌دانم         آشنا بر در این خانه و بیگانه یکیست

    هیچ غم نیست که نسبت به جنونم دادند        بهر این یک دو نفس، عاقل و فرزانه یکیست

              عشق آتش بود و خانه خرابی دارد         پیش آتش، دل شمع و پر پروانه یکیست

           گر به سرحد جنونت ببرد عشق عماد        بی‌وفایی و وفاداری جانانه یکیست


تاریخ : 14 آذر 1394
بازدید : 154
نویسنده : جاذبه وب

شب سردي بود …. پيرزن بيرون ميوه فروشي زل زده بود به مردمي که ميوه ميخريدن …شاگرد ميوه فروش تند تند پاکت هاي ميوه رو توي ماشين مشتري ها ميذاشت و انعام ميگرفت … پيرزن باخودش فکر ميکرد چي ميشد اونم ميتونست ميوه بخره ببره خونه … رفت نزديک تر … چشمش افتاد به جعبه چوبي بيرون مغازه که ميوه هاي خراب و گنديده داخلش بود … با خودش گفت چه خوبه سالم ترهاشو ببره خونه … ميتونست قسمت هاي خراب ميوه ها رو جدا کنه وبقيه رو بده به بچه هاش … هم اسراف نميشد هم بچه هاش شاد ميشدن … برق خوشحالي توي چشماش دويد.
...ديگه سردش نبود !پيرزن رفت جلو نشست پاي جعبه ميوه …. تا دستش رو برد داخل جعبه شاگرد ميوه فروش گفت : دست نزن نِنه ! وَخه برو دُنبال کارت ! پيرزن زود بلند شد …خجالت کشيد ! چند تا از مشتريها نگاهش کردند ! صورتش رو قرص گرفت ….
دوباره سردش شد ! راهش رو کشيد رفت … چند قدم دور شده بود که يه خانمي صداش زد: مادر جان …مادر جان ! پيرزن ايستاد … برگشت و به زن نگاه کرد ! زن مانتويي لبخندي زد و بهش گفت اينارو براي شما گرفتم ! سه تا پلاستيک دستش بود پر از ميوه … موز و پرتغال و انار ….پيرزن گفت : دستِت دَرد نِکُنه نِنه….. مُو مُستَحق نيستُم ! زن گفت : اما من مستحقم مادر ****
من … *مستحق داشتن شعور انسان بودن و به هم نوع توجه کردن** **ودوست داشتن همه انسانها و احترام به همه آنها بي هيچ توقعي *…اگه اينارو نگيري دلمو شکستي ! جون بچه هات بگير ! زن منتظر جواب پيرزن نموند … ميوه هارو داد دست پيرزن و سريع دور شد …
پيرزن هنوز ايستاده بود و رفتن زن رو نگاه ميکرد … قطره اشکي که تو چشمش جمع شده بود غلتيد روي صورتش … دوباره گرمش شده بود … با صداي لرزاني گفت : پير شي ننه …. پير شي ! خير بيبيني!
...هان که، در تصاويرحکاکي شده بر سنگهاي تخت جمشيد هيچکس *عصباني *نيست.
هيچکس *سوار بر اسب* نيست. هيچکس را *در حال تعظيم* نمي بينيد.
در بين اين صدها پيکر تراشيده شده حتي يک *تصوير برهنه* وجود ندارد.
اين ادب اصيل مان است:*نجابت -* *قدرت* - *احترام* - *مهرباني* - *خوشرويي**…*


بيخودي پرسه زديم صبح مان شب بشود 
 بيخودي حرص زديم سهم مان کم نشود
ما خدا را با خود سر دعوا برديم و قسم ها خورديم 
ما به هم بد کرديم ما به هم بد گفتيم
ما حقيت ها را زير پا له کرديم 
چقدر حظ برديم که زرنگي کرديم
روي هر حادثه اي حرفي از پول زديم 
از شما مي پرسم که، که را گول زديم؟؟




نظر شما غیر از اینه

 


تاریخ : 14 آذر 1394
بازدید : 208
نویسنده : جاذبه وب
با عرض سلام خدمت همه

میلاد بانوی دو عالم حضرت فاطمه زهرا (س) بر همه زنان و مادران دنیا مبارک باد.

عید همه مبارک


تاریخ : 14 آذر 1394
بازدید : 118
نویسنده : جاذبه وب

نترس از اینکه احساس کنی دستهای خدا را گرفته ای و با او می رقصی او از این کار ناراحت نخواهد شد که بسی منتظر رقصیدن ما با خودش است چرا که همیشه شاهد گریه های انسانها بوده و دلش تنگ رقصیدن ماست موسیقی شادی بگذار و دستان خدا را بگیر و با او برقص تا کی از او باید بترسی و مخفی شوی اگر دلت هوای او را کرده بدان او رقاص ماهری است کفر نمی گویم به هستی بنگر تا صداقتم را بیابی همه چیز در حال رقص است و این خود خداست که می رقصد نه چیز دیگر مگر نمی دانی که باد روح خداست که می وزد و روح خدا کارش رقصاندن درختان است خدا عاشق رقص است عاشق شادی ست او شاد است او بزرگ است رقص عاشقانه و عارفانه ما را می خواهد لبخند ما را خواهان است این همه زیبایی آفریده چرا نخندیم چه دلیلی برای غصه خوردن داریم نیازی به هیچ محرکی نداری فقط کافیست باور کنی که با تو خواهد رقصید امتحانش کن دوست من او با ما می رقصد و رقص با او که چه لذتی دارد..........

نظر شما چیست؟(بدون ترس نظرتو بگو)

 


تاریخ : 14 آذر 1394
بازدید : 160
نویسنده : جاذبه وب

با عرض سلام خدمت همه ی دوستان عزیز.
با توجه به اینکه تو این چند وقته خیلی سرم شلوغه اما اگه مطلب جالبی بخونم و بدونم که بدرد می خورد سعی می کنم اونو تو این وب کوچیک قرار بدم شاید به درد یه دوست بخوره.

این یه ایمیل از دوستانم بود که از سایت روزنه آنلاین دریافت کرده بود(جهت رعایت بحث کپی رایت)

لطفا از "لحظه" لذت ببرید.

برای ناراحت بودن خیلی وقت داری , پس چرا به فردا موکولش نكني؟ مارك فيشر

از امروز همه چیز را از نو آغاز کنیم.

برای رسیدن به موفقیت باید مثل زمان کودکی کنجکاو باشید."انتونی رابينز"

به طبیعت برویم!

برای خودتان برای دل خودتان جشن بگیرید و شاد باشید!

ارزوی ارامش .ارزویی فراگیر.

کمی در زندگی خود رنگ جاری کنیم.

به جزئیات بی توجه نباشیم کمی دقیق تر شویم.

چرا از زیبایی ها به سادگی بگذریم و منتظر چیزی دیگر باشيم ؟

لذت یعنی چی؟یعنی کیف کردن از تمام چیزهای کوچک.

شما می توانید از نیویورک تا کالیفرنیا را با چراغ های اتوموبیل رانندگی کنید بدون اینکه نیاز داشته باشید تمام راه را ببینید."راز"

دلتان برای هیجانات دوران کودکی تنگ نشده؟

تغییرات کوچک ایجاد کنیم !حداقل برای قابل تحمل تر کردن خیلی از چیزها.

"شاد وموفق باشید !"


تاریخ : 14 آذر 1394
بازدید : 157
نویسنده : جاذبه وب

افسون باده

دیوانه ام معشوقه ام دیوانه تر عاشق مکن

زین باده نوش دیوانه شو، عاشق جز آن وامق مکن

زین باده نوشیدن کسا دیوانه اند این عاشقا

خوشتر به این باده شوند دلبر بنوش این باده را

زین باده نوش و مست شو با هر چه هستش هست شو

در راه عشق دیوانه شو بگذر  زهستی مست شو

دیوانگان مستن اگر معشوقه است دیوانه گر

عشق است که آتش میکشد بی وقفه جانم را نگر

هر تار زلف ناز تو عشقم بزنجیرم کشد

این عشوه و غمزه ی تو ، بی بهره تدبیرم کشد

این عشق تو آتش زند بر خرمن هر عاقلی

خود بین که ترکیب رخت عقلم ببرد شد جاهلی

هر عاقلی با گوشه چشم گر بنگرد بر روی تو

عقلش رود جاهل شود از ناوک ابروی تو

من باده نوش عشق تو ، مست خراب عشق تو

این مست از این باده نگر غرق در سراب عشق تو

من که شدم مخمور تو مست از سراب دور تو

خود لحظه ایی مجنون نگر مست است زِ زلف بور تو

این سینه ی دیوانه را هر لحظه ناوک میزند

آن دو کمان ابروی تو بر قلب من تک میزند

ای آنکه با مژگان خود رخنه به جانم کرده است

بهتر زمن دانی رخت از این و آنم کرده است

آن زلف تو ابروی تو چشمان چون آهوی تو

رخنه به جانم کرده است قِبلم شده است آن کوی تو

وای بر من کافر صفت بین باده ی عشقت چه کرد

هر عاقلی دیوانه کرد! با عاشق مستت چه کرد؟

بین تارک دینم شدم بر دین و آئینت شدم

آن دین من بر باده رفت راضی به زنجیرت شدم

معشوقه ی زیبای من بر من تو یک لحضه نگر

این حال زارِ عاشقت با یک تبسم کن دگر

سرد است روح و جان من از باده هم افتاده ام

هر چه برفت از یاد من جز یاد این محبوبه ام

 

                                                            ------------------------------------------------

 از عاشقان شنیدم زیباترین دعارا

هجران بلای ما شد تغییر ده قضا را

یا رب بلا بگردان زین عجز و لابه و آه

از هر چه عاشق دور جز یار بی وفا را

-------------------------------------------------

گفتم خیال بودنت برای این دلم بسه

گفتی برو ، خیال من برات فقط یک هوسه


تاریخ : 14 آذر 1394
بازدید : 134
نویسنده : جاذبه وب
و شعر دیگری که بیشتر میتونم به دوست عزیزم انتسابش بدم(داود)

ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ

 رد پای عشق

 

من بدنبال توام ای آشنا

خانه ی عشق از تو شد در دل بنا

 

این بنا را دم به دم لرزانده ایی

بر پی و پای بنا افزانده ایی

 

قبل تو در دل فقط یک اشک و آه

چشم تو شد خانه ایی بر دل پناه

 

زندگی را بر دلم آغاز کن

صوت کوتاه دلم آواز کن

 

من زچشمت عشق را فهمیده ام

بر دل پر زغمم خندیده ام

 

خنده از غم بر نمی آید ولی

خنده ی تو بر دلم شد دولتی

 

خنده ایی کز او خراب من مانده ام

این خرابی به از آن پاینده ام

 

من تمنایی ندارم جز نگاه

آن نه هر دم لیکن گاهی به گاه

 

تا جهانم را پر از گرما کنی

عشق را در چشم من معنا کنی

 

حرفه ی من یا هنر یا پیشه ام

من بدون عشق تو بی ریشه ام

 

پیشه ی من بر درت آوارگی است

این خودش خود اول دلداگی است

 

آخرم در وصف تو من مانده ام

حرف دل را بر نگاهم رانده ام

 


تاریخ : 14 آذر 1394
بازدید : 156
نویسنده : جاذبه وب

گاهی

گاهی مسیر جاده به بم بست میرود

گاهی پاک ترین بشر هم پست میرود

گاهی آنکه دم به دم خدا خدا میکرد

در راه رسیدن به خدا هم مست میرود

گاهی آنکه را که اشتباه می پنداریم

در این راه چون عاشق است میرود

گاهی خدای وفا در میان ظلم

مشک بر دهان بی دست میرود

گاهی گام ها استوار بسوی هدف

اما مسیر جاده به بم بست میرود


تاریخ : 14 آذر 1394
بازدید : 167
نویسنده : جاذبه وب
پیرمرد

می خوام بگم یه خاطره

از اون روزای دوره دور

توی یدونه دهکوره

راه افتادم با عشق و شور

یه چند قدم رفتم

یه در بودش نمناک

در و یواش زدم

صاحبش بود ، غمناک

صاحبِ اونجا

دلی شکسته بود

دلش شکستشو

به گل نشسته بود

به گل نشسته بود

قایقـــــــــــای دل

به گل نشسته بود

به صـــــد دلایـــل

راز دل پیرمرد

توی جَوُنی هاش بود

زخم یه عشق کهنه

روی دلش باهاش بود

نکرده بود جفایی

کم دیده بود وفایی

فقط بیارش گفته بود

دوسش داره خدایی

این مرد قصه ی ما

باز ما را قابل ندونست

با اون دل شکسته

رفتو کنج خونه نشست

قدم زنون رفتم

پیش دلش نشستم

گفتم جفایی کردی؟!!!

گفت یه دلی شکستم

گفتم بگو پیر مرد

اهل جفا نبودی

گفتش دلی شکستم

بیاد اون جَوُنی

گفتم نگفتی چیه

همش شده معما

گفتش کمی صبر کن

یکم دلم بشه وا

گفت اونی که می خواستم

رفت از پیشم جَوُنی

گریه به چشماش اومدو

رفتش پیش شمعدونی

گفتم که این حرفا

خطایی از تو نیستش

گفتش اصلا ولش کن

خطای دل این نیستش

گفتش گذشت زمونو

آخر یه روز اومد یارم

گفتش که مجبور بوده

بره از این دیارم

منم بهش گفتم

دیگه که دل شکسته

برو به اون دیارت

به پای تو نشسته

به پای تو نشسته

یه چندتا عشق رنگی

برو برو به اونجا

تو که خیلی زرنگی

یه دفعه بغضی جمع شد

توی گِلوشو داد زد

می خوای بگم بی وفا

اما یدفعه باد زد

باد زد و در بسته شد

وقتی در و وا کردم

دیدم زمین افتاده

این گل پرپر شدم

تو هق هق اون صداش

یه چیزایی شنیدم

گفتش از اینجا رفتم

تا تو رو باز نشکنن

آره همونایی که باز

می خواستن آتیش بزنن

بهت جسارت بکنن

به قلب تو نیش بزنن

طاقت نداشتم که باز

ببینم این آدما

به گل نارس من

بگن برو از این جاها

همینا رو گفت و بست

چشمای ناز عسلیش

آره زمین گذاشتم

اون جسمِ مثل پریش

باید که من می مردم

از این همه خجالت

چرا فقط اون بره

از این دارِ حسادت

آره ، تازه فهمیدم

این فرشته کی بوده

بخاطر من یه عمر

از دیارش بریده

از اون به بعد من نمی خوام

این نفسام بره بیاد

آره هر روز منتظرم

وایسته و دیگه نیاد

آخه چرا اون بر وُ

منه جفا کار بمونم

آخه بابا چه رسمیه

از اون خدا هم دلگیرم

تو بغض و گریه هاش می گفت

می خواد بره مزارش

یه دسته گل بچینه وُ

بشینه باز کنارش

آره با هم راه افتادیم

اومدیم بیرون از قفس

نمی تونستش راه بیاد

افتاده بودش از نفس

آره رسیدیم به مزار

چه بوی عطری که میاد

داشت خم می شد به سمت قبر

تاکه سرش رو سنگ بیاد

هق هق و اون گریه هاشو

داشتم قشنگ می شنیدم

دیگه صدایی نیومد

منم یدفعه ترسیدم

آره یکم ترسیدمو

بعدش دیدم چقدر قشنگ

گلاش توی دستش بود وُ

افتاده بودش روی سنگ

پیرمرد قصه ی ما

به آرزوش رسیده بود

آره از این زمینی ها

بریده بود و رفته بود

- - - - - - - - - - - -

آره ، بعضی موقع ها

اون خدای بالا بالاها

اینجوری میرسونه

عشقِ شونو به عاشقا


به وبلاگ من خوش آمدید

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان جاذبه و آدرس webattraction.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






RSS

Powered By
loxblog.Com